دستاورد دوم اسلام در اثناء مذاکرات حدیبیه این بود که رفتار مسلمین و بویژه پیمبر عظیمشان در مدت توقف در حدیبیه ایشان را در نظر همگی سفیرانی که قریش برای حل مشکل موجود نزد پیمبر (ص) اعزام میکردند مورد احترام و تجلیل قرار داد. زیرا دستگاه تبلیغات قریش مسلمین را در میان قبائل عرب بعنوان جمعی جنگ طلب و متجاوز و خونخوار معرفی بود، و چنین وانمود میکرد که در اینسفر هم بقصد تجاوز و ریختن خون حرام در سرزمین حرام آمدهاند.
ولی دیری نگذشت که کذب دعاوی و بطلان تبلیغات قریش از پرده بدر افتاد و نتایج معکوسی برای قریش ببار آورد، زیرا هیچ زعیمی و شخصیت بزرگی از
همپیمانان و دوستان ایشان بعنوان سفارت و وساطت بحدیبیه نمیآمد مگر آنکه در آغاز کار صورت زشتی از مسلمین در ذهن خود ترسیم کرده بود، ولی بمجرد برقرار کردن ارتباط با مسلمین حقیقت برای او جلوهگر میشد، و صورت زیبا و چهره تابناکی از ایشان جای صورتی را که تبلیغات مغرضانه قریش در ذهن او رسم کرده بود میگرفت، و برای او مسلم میشد که مسلمین برخلاف آنچه قریش انتشار دادهاند، جویای شر نیستند، بلکه طالب خیزند، و انگیزه آمدنشان به این سرزمین جز تعظیم حرم و زیارت بیت حرام نبوده است.
از اینرو این سفیران و واسطهها – و در راس ایشان عروة بن مسعود ثقفی رئیس قبیله ثقیف و رزمندگان آن قبیله، و حلیس بن زیان رئیس احابیش – بهنگام بازگشت از حدیبیه و پس از انجام مذاکرات با پیمبر (ص) موج سرزنش خود را متوجه قریش میساختند، و مسئولیت پیچیدگی روابط و آشفتگی اوضاع و پیامدهای آنرا بحساب ایشان میگذاشتند.
شک نیست که این مسائل همگی دستاورد ادبی و سیاسی مهمی بود که مسلمین در اثر اقدامات حکیمانه پیمبرشان در برابر شرارتها و سبکسریهای قریش کسب کردند، و مجموع این امور متضمن نتایج تبلیغاتی عظیمی بود که مسلمین در این مرحله حساس در سایه سیاست حلم و ضبط نفس آن حضرت بدست آوردند.
3- پدید آمدن شکاف در جبهه شرک
دستآورد دیگر حدیبیه پدید آمدن شکافی ژرف و خطرناک در جبهه شرک میان قریش و دوستان و همپیمانان ایشان بود، که سران و بزرگان ایشان، پس از وساطت و مذاکره با پیمبر (ص) قریش را بعلت لجاج و عنادشان مورد سرزنش قرار دادند، و ایشان را نصیحت کردند که مسلمین را از حق مسلَّمشان در طواف بیت منع نکنند، زیرا ایشان در اصرار و پافشاریشان برای دخول به مکه و اداء مناسک و عمره مرتکب خطائی نشده، و تعدی و تجاوزی روا نداشتهاند.
از اینرو قریش حلیس بن زیان رئیس احابیش را، که نیرومندترین همپیمانشان بود بعلت بیان حقیقت و انتقاد از عمل ظالمانهای که درباره مسلمین مرتکب
شده بودند، مورد خشم قرار دادند، و او نیز در برابر خشم نابجای قریش تهدید کرد که اگر ایشان این رویه خصمانه را تغییر ندهند پیمان خود با ایشان را فسخ خواهد کرد، و با رزمندگان خود از جبهه قرشی جدا خواهد شد، و این تهدید قریش را بوحشت افکند، چندان که دست بدامان همپیمان نیرومند خود شدند و عاجزانه از او تقاضا کردند که از آن توهین که درباره او رفته صرفنظر کند، و تهدید خود را عملی نسازد، و در مقابل به او قول دادند که در کار خود بیندیشند، و برای بیرون شدن از این ورطه راهی را – که از یکسو موجب رضای خاطر او باشد و از دیگر سو بقیهای از آبروی ایشان محفوظ بدارد – جستجو کنند.
و تهدید حلیس بن زیان دومین شکاف خطیری بود که بر جبهه شرک وارد شد، و از اینجهت سران قریش را بر آن داشت، تا ببازگشت براه اعتدال و فرو گذاشتن کبر و غرور بیندیشند، و سرانجام بعقد پیمان صلحی تاریخی حدیبیه تن در دهند.