جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

‏آیاتى از قرآن که درباره احد نازل شده است‏

زمان مطالعه: 24 دقیقه

واقدى گوید: از ابو المسور بن مخرمه برایم نقل کردند که به عبد الرحمن بن عوف گفته است: درباره جنگ احد براى ما روایت کن! عبد الرحمن در پاسخ گفته است: اى برادرزاده، از آیه صد و بیستم سوره آل عمران به بعد را بخوان، چنان خواهد بود که گویى با ما همراه بوده‏اى. وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ …(1)- و چون بامداد بیرون رفتى از اهل خود که آماده گردانى گروندگان را در جاهاى نشست براى جنگ …- عبد الرحمن گوید: چون پیامبر (ص) بامداد به احد حرکت فرمود، یاران خود را براى جنگ در صف مرتبى قرار داد و آنها را چنان راست و در یک نظام قرار داد، که چون چوبه تیر بودند، اگر سینه‏اى را ملاحظه مى‏فرمود که جلوتر آمده است، مى‏گفت: عقب برو. وى درباره آیه بعد، إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا …-

چون قصد کردند دو گروه از شما که بددلى کنند …- مى‏گفت: در مورد بنو سلمه و بنو حارثه است، که نخست تصمیم داشتند با پیامبر (ص) بیرون نروند، ولى بعد تصمیم خود را عوض کردند و همراه آن حضرت بیرون رفتند. در مورد آیه بعد وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ …- به تحقیق که خدا شما را در بدر یارى فرمود و شما خوار و ذلیل بودید …- مى‏گفت: منظور از خوارى و ذلت، کمى عده مسلمانان است، که سیصد و ده‏

و اندى نفر بودند. إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ- و یاد کن هنگامى را که به مؤمنان مى‏گفتى آیا کفایت نمى‏کند شما را که پروردگارتان شما را مدد کند به سه هزار فرشته فرو فرستاده- در مورد روز احد است و پیش از آنکه پیامبر (ص) به طرف احد بیرون رود. بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ. وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى‏ لَکُمْ …- آرى، اگر صبر کنید و پرهیزکارى کنید و بیایند دشمنان بر همین جوش به سوى شما، مدد فرستدتان پروردگارتان به پنج هزار فرشته نشان دار و نکرد خداى فرستادن فرشتگان را مگر بشارتى براى شما …- در روز احد، چون مسلمانان پایدارى نکردند و گریختند، حتى یک فرشته هم به یارى رسول خدا نیامد.

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ- فرستادشان تا قطع کند قسمتى از کافران را، یا خوار کندشان و برگردند نومیدان- گوید: منظور این است که گروهى از ایشان را از میان مى‏بریم و بقیه هم ناامید برخواهند گشت. لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ- کارى به دست تو نیست، یا توبه ایشان را مى‏پذیرد یا عذاب کندشان، که ایشانند ستمکاران- گوید: منظور مسلمانانى هستند که در روز احد گریختند و هم گویند این آیه درباره کافران نازل شده است، آنها که حمزه را به بدترین شکلى مثله کرده بودند، چه پیامبر (ص) فرموده بود:

من هم گروهى از ایشان را مثله خواهم کرد! پس، این آیه نازل شد. همچنین، گفته‏اند، این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر (ص) در احد مورد اصابت تیر و سنگ قرار گرفت و فرمود: چگونه مردمى که با پیامبر خود چنین مى‏کنند رستگار مى‏شوند؟ درباره آیه بعد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ- اى مؤمنان، ربا مخورید بر افزوده چند بار و از خداى تعالى بترسید تا به رستگارى برسید- گوید: اهل جاهلیت چون هنگام دریافت وام ایشان مى‏رسید، اگر شخص مقروض چیزى نداشت، به او مهلت مى‏دادند و سود را چند برابر مى‏کردند. درباره آیه وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ …- و بشتابید به سوى آمرزش از پروردگارتان و بهشتى که پهناى آن، چون پهنه آسمانها و زمین است …-

گوید: منظور، شتاب کردن براى رسیدن و اقتدا کردن به امام جماعت در تکبیرة الاحرام است و هم گوید که بهشت در آسمان چهارم است. در مورد آیه الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ …- کسانى که مالهاى خویش را در فراخى و تنگى انفاق مى‏کنند و خشم فرو خورندگان و عفو کنندگان از مردم …- گوید: منظور از سرّاء، خوشى و منظور از ضرّاء، ناخوشى و سختى است و

منظور از فرو خوردن خشم آن است که کسانى را که آزارشان داده‏اند، ببخشند.

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ …- و آنان که چون کارى زشت کنند، یا بر تن خویش ستم کنند، خداى تعالى را یاد کنند، و مر گناهان خویش از وى آمرزش خواهند …- درباره آیه وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا …- و اصرار ننمودند بر آنچه کردند …- گویند: اگر در تکرار گناه صغیره اصرار ورزند، دیگر صغیره نخواهد بود و گناه کبیره هم با توبه بخشوده مى‏شود. هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ …- این بیانى است براى مردم و هدایت و پندى است براى پرهیزکاران و سستى مکنید و اندوهگین مگردید و شما برترانید …- گوید: منظور سستى نکردن در جنگ با دشمن است و اندوهگین نبودن براى کشتگان و مجروحان احد. برتر بودن مسلمین هم بدین جهت است که در جنگ احد هر چه از شما کشته‏اند، شما دو برابر آن را در جنگ بدر از ایشان کشته‏اید.

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ …- اگر به شما زخمى رسید، رسید به ایشان زخمى مانند آن و این روزگار را مى‏گردانیم میان مردمان و تا معلوم گرداند خداى تعالى حال مؤمنان را و پدید آورد از شما شهیدان را …- در این آیه منظور از شهیدان، کشته‏شدگان مسلمان در جنگ احد است و هم مقصود این است که اگر چه آنها اکنون برترى دارند، ولى سرانجام برترى مسلمانان را خواهد بود وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ- و تا پاکیزه گرداند خداى، کسانى را که ایمان آوردند و نابود گرداند کافران را- گوید: در این آیه منظور از مؤمنان، کسانى هستند که در جنگ احد پایدارى کردند و ثابت قدم بودند و منظور از کافران، مشرکان مکه‏اند که به جنگ آمدند. أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ- آیا پنداشتید که داخل بهشت مى‏شوید و هنوز جدا نکرده باشد خداوند آنهایى را از شما که جهاد کردند یا صبر کنندگان را- گوید: در این آیه هم منظور از جهاد و صبر در همان مرود جنگ احد است، یعنى، کسانى که کشته شدند و پایدارى و شکیبایى کردند.

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ- و به درستى که آرزو مى‏کردید مرگ را، پیش از آنکه با آن برخورد نمایید و به حقیقت آن را دیدید و شما نظر مى‏کردید- گوید: منظور این است که گروهى از مسلمانان شمشیر به دست و آماده جهاد تا پاى مرگ بودند و ایشان غالبا افرادى بودند که در جنگ بدر شرکت نکرده بودند. آنها اصرار مى‏ورزیدند که پیامبر (ص) به جنگ احد بیرون برود تا آنها هم به اجر معنوى و هم به غنیمت برسند و آنگاه گروهى از ایشان گریختند.

همچنین گفته‏اند که این آیه درباره گروهى است که پیش از آن که پیامبر (ص) تصمیم به خروج از مدینه براى جنگ احد بگیرد، مى‏گفتند: اى کاش، با دشمن رویاروى شویم که یا بر آنها پیروز مى‏شویم و یا به افتخار شهادت مى‏رسیم. ولى چون، روز احد، مرگ را مشاهده کردند گریختند. وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ … وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ …- و نیست محمد مگر پیامبرى که به تحقیق گذشته‏اند پیش از او رسولان … گوید: چون روز احد، ابلیس به صورت جعال بن سراقه ثعلبى درآمد و بانگ برداشت که «محمد کشته شد!» مردم از هر سوى گریختند، به طورى که عمر مى‏گفت: من همچون ماده بز کوهى سر به کوه گذاشتم تا آنکه به رسول خدا رسیدم و این آیه بر آن حضرت نازل شد. وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ- و نیست، مر کسى را که بمیرد، مگر به فرمان خدا و مدت نام برده و هر که ثواب دنیا خواهد، وى را آن دهیم و هر که بهره آخرت خواهد، وى را آن دهیم و هر آینه بزودى پاداش دهیم شکر گزاران را- گوید: این آیه، در پاسخ اعتراض ابن ابىّ نازل شده است که چون همراه یاران خود جنگ ناکرده از احد برگشت، درباره کشته‏شدگان احد مى‏گفت: اگر همراه ما مى‏بودند، کشته نمى‏شدند. و خداوند متعال مى‏فرماید که مرگ هر کس بستگى به اجل او دارد. وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ. وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ. فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ- و چه بسیار پیامبر که با وى کارزار کردند سپاهیان بسیار، سستى نکردند با وجود آنچه که به ایشان، در راه خدا، رسید و ضعیف نشدند و عاجزى نکردند و خداى دوست دارد صابران را. و نبود گفتارشان در کارزار، مگر اینکه گفتندى اى پروردگار ما، بیامرز گناه بسیار ما را و از حد گذشتن ما را در کارها و استوار دار قدمهاى ما را و نصرت ده ما را بر این قوم کافران. پس دادشان خدا ثواب دنیا و خوبى ثواب آخرت و خدا دوست دارد نیکوکاران را- گوید: منظور، شرکت جماعت زیادى همراه پیامبران در جنگهاست و اینکه آنها به هیچ وجه تسلیم نشدند و به فرمان دشمن گردن ننهادند، در نتیجه، خداوند فتح و پیروزى در این جهان و بهشت در آن جهان را به ایشان عنایت فرمود. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ. بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ. سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ …- اى مؤمنان، اگر از کسانى که کافرند، فرمان بردارى کنید،

برگردانندتان از ایمان و خواهید گشت زیان کاران. نکنید که خداى یاور و صاحب اختیار شماست و او بهترین یارى کنندگان است. هر آینه بزودى، در افکنیم در دل کافران هیبت و ترسى …- گوید: منظور آن است که به گفتار یهودان و منافقان گوش مدهید و پیامبر (ص) فرمود: من با ترس انداختن خداوند در دل دشمنان یارى شدم به طورى که این ترس در دل دشمنان که با من یک ماه راه فاصله دارند افتاده است. وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ- و هر آینه خداوند وعده خود را با شما راست کرد، هنگامى که آنها را به فرمان خدا مى‏کشتید، تا آنکه بد دلى و منازعه در کار کردید و نافرمانى کردید، پس از آنکه به شما نشان داد آنچه را که دوست مى‏داشتید- گوید:

منظور از وعده الهى آن بود که اگر پایدارى مى‏کردید، پروردگارتان شما را به پنج هزار فرشته یارى مى‏فرمود. حال آنکه سستى کردید، تیر اندازان با یک دیگر اختلاف کردند و با آنکه پیامبر (ص) فرموده بود، از جاى خود تکان نخورید، نافرمانى کردند و با اینکه مشرکان گریخته بودند، شما از ایشان گریختید و پشت به جنگ کردید. مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ- از شما کسانى هستند که دنیا مى‏خواهند و از شما کسانى هستند که آخرت را مى‏خواهند، پس گردانید شما را از ایشان تا بیازمایدتان و به درستى که عفو کرد شما را و خداى تعالى فضل کننده است بر مؤمنان- گوید: منظور از کسانى که طالب آخرت بودند، عبد الله بن جبیر و کسانى است که با او پایدارى کردند و در پى گردآورى غنیمت نرفتند. ابن مسعود گوید: پیش از نزول این آیه تصور نمى‏کردم که کسى از یاران پیامبر (ص) طالب دنیا باشد. منظور از آزمایش هم بازگشت مشرکان است که گروهى را کشتند و گروهى را زخمى کردند و خداوند گناه کسانى را که به جنگ پشت کردند و پى غارت رفتند، عفو فرمود. إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ- چون روى نهادید به هزیمت و نایستادید بر کسى از هیبت و رسول مى‏خواندتان در عقب شما، پاداش دادتان غمى به غمى، تا اندوهگین نشوید به آنچه از غنیمت از دست دادید و نه بر آنچه رسیدتان و خدا آگاه است به آنچه مى‏کنید- گوید: منظور آن است که، مسلمانان روى به هزیمت نهاده و از کوه بالا مى‏رفتند، پیامبر (ص) ایشان را فرا مى‏خواند و مى‏گفت: اى گروه مسلمانان، من رسول خدایم! بیایید! به سوى من بیایید! ولى هیچ کس براى آن حضرت نایستاد و به او توجه نکرد، در عین حال خداوند این گناه آنان را بخشید. غم نخست،

مسئله زخمى و کشته شدن است و غم دوم، شنیدن خبر کشته شدن رسول خدا، که موجب شد غم اول را فراموش کنند. همچنین گویند: غم اول، مسئله گریز مسلمانان به سوى کوه و تنها گذاشتن پیامبر (ص) است و غم دوم، هجوم مشرکان است بر ایشان اینکه مشرکان در نقطه بالاتر کوه جاى داشتند و بر مسلمانان مسلط بودند و این موجب شد که غم اول را فراموش کنند. ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً تا آنجا که مى‏گوید: ما قُتِلْنا هاهُنا- پس فرو فرستاد بر شما پس از غم، ایمنى و غنودنى … در این جا کشته نمى‏شدیم- زبیر در این مورد مى‏گفت: من این کلام را از معتّب بن قشیر شنیدم که مى‏خواند و آنچنان خواب بر من چیره شده بود، که گویى در خواب مى‏دیدم که او این آیه را مى‏خواند و فکر مى‏کردم که این گفتار خود اوست. قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ- بگو، اگر مى‏بودید در خانه‏هایتان، هر آینه مى‏آمدند آنها که نوشته شده بود بر آنها قتل تا جایگاه کشته شدنشان، تا بیازماید خدا آنچه را که در سینه‏هاى شماست و تا خالص گرداند آنچه را در دلهاى شماست و خدا داناست به آنچه که در سینه‏هاست- گوید: منظور این است که آنها چاره‏اى جز رفتن به جنگ و محل کشته شدن خود نداشتند و هم مقصود این است که خداوند متعال کینه‏ها و غشها را از دلها زدود و حق تعالى هر چه از خیر خواهى و بدخواهى که در سینه‏هاست مى‏داند. إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ- آنها که پشت گردانیدند از شما، روزى که روبرو شدند دو گروه، همانا که شیطان ایشان را لغزانید به واسطه برخى از آنچه کرده بودند از گناهان و به درستى که عفو کرد خدا از ایشان، به درستى که خدا، آمرزنده بردبار است- گوید: منظور کسانى هستند، که در جنگ احد گریختند و این عمل به واسطه برخى از گناهان ایشان بود ولى به هر حال خداوند هزیمت و گریز ایشان را عفو فرمود. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّى لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ- اى آنان که ایمان آوردید، مباشید همچون آنان که کافر شدند و گفتند به برادرانشان، چون در زمین سفر مى‏کردند یا به جنگ مى‏رفتند، اگر بودند نزد ما نمى‏مردند و کشته نمى‏شدند، تا بگرداند خدا آن را حسرتى در دلهایشان و خدا زنده مى‏کند و مى‏میراند و خدا به آنچه مى‏کنید بیناست. و اگر کشته‏

شوید در راه خدا یا مردید، هر آینه آمرزشى از خدا و رحمتى بهتر است از آنچه جمع مى‏کنید و اگر بمیرید یا کشته شوید، همانا به سوى خدا محشور مى‏شوید- گوید: این آیه درباره ابن ابىّ نازل شده است. فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ- به رحمت خداى تعالى بر ایشان نرم سان شدى و اگر درشت زبان و درشت دل بودى همه از گرد تو برمیدندى، تو عفو کن از ایشان و طلب آمرزش کن براى ایشان و مشورت کن با ایشان در کار و چون آهنگ کار کردى، توکل کن به خدا، چه خداى تعالى متوکلان را دوست دارد- گوید: منظور این است که، فقط در کار جنگ با ایشان مشورت فرماید، پیامبر (ص) با هیچ کس، در هیچ موردى، به جز مورد جنگ مشورت نمى‏فرمود. وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ …- نیاید از هیچ پیامبرى که خیانت کند و کسى که خیانت کند، بیاید به آنچه خیانت کرده است در روز قیامت …- گوید: این آیه در جنگ بدر نازل شد، قطیفه‏اى سرخ رنگ را غنیمت گرفته بودند و چون دیدند موجود نیست، گفتند لا بد پیامبر (ص) براى خود برداشته است و این آیه در ردّ ادعا و تصور ایشان نازل شد. أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ …- آیا کسى که پیروى کرد رضایت خدا را، چون کسى است که به واسطه مخالفت سزاوار خشم خداست؟ …-

گوید: منظور، مقایسه مؤمنان با کافران است. هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ …- ایشان به نزد خداى تعالى طبقاتند …- گوید: منظور برتریهاى آنهاست نزد خداوند. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ- به درستى که منت نهاد خداوند بر مؤمنان، چون برانگیخت میان ایشان رسولى از خودشان، که بخواند بر ایشان آیات خدا را و پاک گرداندشان و بیاموزدشان قرآن و حکمت را، اگر چه بودند از پیش در گمراهى آشکار- گوید: منظور از رسول در این آیه، حضرت محمد (ص) است و منظور از حکمت، گفتار راست و درست. أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ- آیا چون رسید شما را مصیبتى که رسانیدید دو چندان را، گفتید این از کجا بود، بگو این به سبب مخالفت شماست، خداى تعالى بر هر چیزى تواناست- گوید: منظور گرفتارى آنها در احد است که هفتاد نفر از مسلمانان کشته و گروهى زخمى شدند و این نتیجه نافرمانى تیراندازان بود. همچنین منظور این است که، مسلمانان در بدر هفتاد نفر کشتند و هفتاد نفر اسیر گرفتند. وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ. وَ

لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ. الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- آنچه رسید شما را، روزى که دو گروه برخورد کردند، به فرمان خدا بود تا بداند گروندگان را و تا بداند آنان را که نفاق کردند و گفته شد به ایشان که بیایید در راه خدا کارزار کنید و یا دفاع کنید، گفتند اگر کارزار کردن را مى‏دانستیم، از شما پیروى مى‏کردیم، ایشان در آن روز به کفر نزدیکترند تا به ایمان، مى‏گویند به زبانهایشان آنچه نیست در دلهایشان و خدا داناست به آنچه نهان مى‏دارند. آنها به برادران خود گفتند و از جنگ کردن فرو نشستند که اگر از ما فرمان- بردارى مى‏کردند، کشته نمى‏شدند، بگو مرگ را از خود دفع کنید اگر راستگویید- گوید: این آیه درباره ابن ابىّ و رفتار و گفتار او و یارانش در روز احد نازل شده است.

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ … وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ.- مپندار یا محمد، آنها را که در راه خدا کشته شدند، که مردگانند، بلکه ایشان نزد خدا زندگانند، روزى داده مى‏شوند.

شادمانند بدانچه خداى دادشان از فضل خویش … و خداى تعالى ضایع نمى‏کند جزاى هیچیک از مؤمنان را- گوید: ابن عباس مى‏گفت: پیامبر (ص) فرمودند: برادران شما که در احد کشته شدند، ارواحشان در کالبد مرغانى سبز رنگ درآمدند، که وارد باغها و جویبارهاى بهشت شدند، از میوه‏هاى آن برخوردار شدند و در لانه‏هایى که از قندیل‏هاى طلا و در سایه عرش خدا بود، مکان گرفتند، چون خوبى خوراک و آشامیدنى خود را احساس کردند و سرانجام پسندیده خویش را دیدند گفتند: اى کاش، برادران ما مى‏دانستند که خداوند چقدر ما را گرامى داشت و ما در چه وضع خوبى هستیم، تا در جنگ کوتاهى نکنند و از میدان کارزار نگریزند. حق تعالى فرمود: من آنها را از این موضوع با خبر خواهم کرد. پس آیه بالا را نازل فرمود. و هم از پیامبر (ص) براى ما نقل شده است که مى‏فرمود: شهدا در بهشت، در کنار نهرى، در خیمه و خرگاه سبزى زندگى مى‏کنند و هر صبح و شام روزى آنها برایشان فرستاده مى‏شود.

ابن مسعود درباره این آیه مى‏گوید: ارواح شهیدان در پیشگاه الهى همچون مرغانى سبزند، که لانه‏هاى آنها از عرش آویخته است و در هر جاى بهشت که بخواهند، مى‏خرامند. حق تعالى بر آنها عنایتى مى‏فرماید و مى‏گوید: آیا چیزى مى‏خواهید که براى شما بیشتر کنم؟ گویند: پروردگارا، مگر ما در بهشت نیستیم و هر کجا که مى‏خواهیم، نمى‏خرامیم؟ باز برایشان مرحمت مى‏فرماید و همان گفته را تکرار مى‏کند

و ایشان عرضه مى‏دارند: پروردگارا، چه خوب است که ارواح ما را به کالبدهاى ما برگردانى تا دوباره در راه تو کشته شویم. الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ- آنها که اجابت کردند خداى تعالى را و رسول را از بعد رسیدن جراحتها، مر آنها را که نیکویى کردند و پرهیز کردند، مزدى بزرگ است- گوید: این آیه درباره کسانى نازل شده است که در جنگ حمراء الاسد شرکت کردند.

عبد الحمید بن جعفر، از قول پدر خود، برایم روایت کرد که: چون پیامبر (ص) به مدینه و خانه خود رسید، شب یکشنبه، عبد الله بن عمرو بن عوف مزنى، خود را به در خانه آن حضرت رساند، بلال اذان گفته بود و منتظر بیرون آمدن پیامبر (ص) بود. چون رسول خدا بیرون آمد، مزنى خود را به آن حضرت رساند و گفت: من از محل خود مى‏آمدم، چون به ملل رسیدم، دیدم که قریش هم برگشته و آنجا فرود آمده بودند، گفتم میان ایشان بروم بلکه چیزى از اخبار آنها به دست آورم. پس، همراه ایشان نشستم، شنیدم که ابو سفیان به یاران خود مى‏گفت: کارى نکردیم، شما که عمده سپاه محمد را کشتید، خوب است برگردیم و بقیه را هم از پا درآوریم! ولى صفوان بن امیه آنها را از این کار منع مى‏کرد و موافقت نمى‏کرد. پس، پیامبر (ص) عمر و ابو بکر را فرا خواندند و آنچه را که مزنى گفته بود، به آن دو فرمودند، آنها گفتند: باید دشمن را تعقیب کرد که مبادا بر زن و فرزند ما حمله کنند! چون پیامبر (ص) نماز را سلام داد و مردم خواستند بروند، حضرت به بلال امر فرمود که جار بزند و مردم را براى تعقیب دشمن فرا خواند و چون آفتاب دمید، همان صبح یکشنبه، فرمان حرکت صادر شد و مسلمانان، با آنکه مجروح و زخمى بودند، به راه افتادند.

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ- کسانى که مردم به ایشان گفتند که، مردم براى مبارزه با شما جمع شده‏اند و از ایشان بترسید، اما این مطلب سبب افزونى ایمان ایشان شد و گفتند بس است ما را خدا و او بهترین کارگزار است- گوید: این آیه در این مورد نازل شده است که ابو سفیان، پیامبر (ص) را تهدید کرده بود که پس از جنگ احد در سر سال، در بدر، یک دیگر را ملاقات خواهند کرد. به ابو سفیان گفته شد: آیا پیامبر را در جریان نمى‏گذارى؟ پس او نعیم بن مسعود اشجعى را به مدینه فرستاد، تا مسلمانان را از یارى کردن پیامبر (ص) باز دارد و گفت که اگر او بتواند آنها را از این کار باز دارد، ده شتر جایزه دارد. نعیم به مدینه آمد و به مسلمانان گفت: کافران گروه زیادى هستند و دیدید که دفعه قبل آنها به سراغ شما آمدند، حالا هم شما آهنگ ایشان نکنید. نعیم نزدیک بود

موفق شود و مسلمانان یا گروهى از ایشان را از حرکت به جنگ باز دارد، ولى چون پیامبر (ص) از این موضوع آگاه شدند، فرمودند: سوگند به کسى که جان من در دست اوست، اگر هیچ کس هم با من بیرون نیاید، خودم به تنهایى خواهم رفت. و به این ترتیب، مسلمانان را بیدار و متوجه ساخت و مسلمانان با اموال تجارتى خود به سوى بدر، که یکى از بازارهاى تجارتى بود، حرکت کردند. فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ- بازگشتند با نعمت و فضلى از خداوند و نرسیدشان هیچ بدى و پیروى کردند خوشنودى خدا را و خدا صاحب فضل بزرگ است- گوید: منظور این است که در تجارت سود نصیب مسلمانان شد، آنها هشت روز در آنجا ماندند و بدون هیچ گونه برخوردى برگشتند. إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ. ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ- هر آینه شیطان است که شما را با دوستان خود مى‏ترساند، از ایشان مترسید و از من بترسید اگر هستید مؤمنان. و اندوهگین نسازندت آنان که شتاب مى‏ورزند در کفر، ایشان هیچ زیانى به خدا نمى‏رسانند، خدا مى‏خواهد که براى ایشان بهره‏اى در آخرت قرار ندهد و ایشان راست عذابى بزرگ. کسانى که برگزیدند کفر را بر ایمان هیچ زیانى به خدا نمى‏رسانند و براى آنهاست عذابى دردناک. و گمان مبرند کافران که زمان دادن ما ایشان را، بهترى ایشان است، بلکه، زمان دادیم ایشان را تا بیفزایند بزه بر بزه و براى ایشان است عذاب خوار کننده بدان جهان. نباشد خدا را که واگذارد مؤمنان را بر آنچه شما تا جدا سازد پلید را از پاکیزه.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ. وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ. سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ- و نباشد که خدا شما را مطلع گرداند بر غیب، و لیکن خدا برمى‏گزیند از رسولانش هر که را که‏

مى‏خواهد، پس بگروید به خدا و رسولانش و اگر بگروید و بپرهیزید براى شما مزد بزرگى است. و گمان مبرند آنهایى که بخل میورزند به آنچه دادشان خداى تعالى از فضل خویش که مر ایشان را بهتر است، بلکه آن مر ایشان را بدتر است. هر آینه طوق کرده شوند بزودى در روز قیامت آنچه را که بخیلى کردند و براى خدا میراث آسمانها و زمین است و خدا به آنچه مى‏کنید بیناست. به درستى که شنید خدا گفتار آن کسانى را که گفتند خدا محتاج است و ما بى‏نیازیم، زود باشد که بنویسیم آنچه گفتند و کشتنشان پیامبران را به ناحق و گوییم بچشید عذاب آتش سوزان را. این عقوبت به واسطه کفر و معاصى پیش فرستاده شماست و خداى تعالى ستم کننده بر بندگان نیست. آنها که گفتند خداى تعالى عهد کرد با ما که نگرویم به رسولى تا بیاورد براى ما قربانى که بخوردش آتش- گوید: منظور از غیب، وقایع احد است و هم گفته‏اند هر مالى که حقوق الهى آن پرداخت نشده باشد، در روز قیامت به صورت مارى در مى‏آید که بر گردن صاحب مال حلقه مى‏زند و او را مرتب مى‏گزد و مى‏گوید: من مال اندوخته تو هستم. و آیات بعد درباره یهود نازل شده است و مردى بنام فنحاص که یهودى بود و مى‏گفت: خدا نیازمند است و ما بى‏نیازیم که از ما وام خواسته است! آیه بعد هم درباره همانهاست. وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ- هر آینه بشنوید از اهل کتاب و مشرکان ناسزاهاى فراوان، و اگر صبر کنید و بپرهیزید، آن از کارهاى استوار است- گوید: منظور از اهل کتاب در این آیه، یهودیانند و منظور از کافران، اعراب و گفته شده است که این آیه پیش از آنکه پیامبر (ص) مأمور به جنگ کردن شوند نازل شده است. وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ. لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ- و چون عهد کرد خداى تعالى با آنها که کتاب داده شده‏اند که آن را براى مردم بیان کنند و پنهان نکنند آن را، پس پشت سر انداختند و از وى عوض اندک گرفتند، بد عوض که ایشان برگزیدند. گمان مبر آنها را که شادى مى‏کنند بر آنچه کردند و دوست مى‏دارند که ستوده شوند بدانچه نیاوردند، گمان مبرشان که برهند از عقوبت و ایشان را عذابى دردناک بود به آخرت- گوید: منظور این است که حق تعالى با دانشمندان یهود عهد بسته بود که صفات پیامبر (ص) را بیان کنند و پنهان ندارند، و حال آنکه ایشان صفات رسول خدا را دگرگونه بیان مى‏کردند و آن را وسیله معاش و زندگى خود قرار داده بودند. و آیه دوّم در مورد گروهى از منافقان نازل شده است که چون پیامبر (ص)

آهنگ جنگ فرمود، گفتند: چون حرکت کنى ما هم همراه تو حرکت مى‏کنیم. ولى چون آن حضرت به جنگ رفت همراهى نکردند. و هم گفته‏اند که ایشان هم گروهى از یهود بودند. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ- آنها که یاد کنند خدا را در حال ایستادن و نشستن و بر پهلو خفتن و تفکر کنند در آفرینش آسمانها و زمین، گویند اى پروردگار، این را باطل نیافریدى پاکى تو، نگاه دار ما را از عذاب آتش- گوید: منظور نماز گزاردن در آن حالات است. رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا- پروردگارا، ما نداى منادى، شنیدیم که گفت بگروید به پروردگارتان و ما گرویدیم- گوید: منظور از منادى، قرآن است نه رسول خدا، که همه مسلمانان آن حضرت را ندیده بودند. فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ …- آنانى که هجرت کردند و آنان را از خانه‏هایشان بیرون راندند و در راه من آزار دیدند و با کافران کارزار کردند و کشته شدند، هر آینه در گذارم گناهان ایشان را- گوید: منظور از این آیه مهاجران هستند که ایشان را از مکه بیرون راندند. لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ- نفریبد تو را برگشتن کافران در شهرها با نعمتها و بهره‏ها، چه این اندک برخوردارى است، بازشان به دوزخ گرفتارى است …-

گوید: منظور این است که تجارت و پیشه‏هاى آنها اندک است. وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ …- و از اهل کتاب کس است که ایمان مى‏آورد به خدا و به آنچه فرستاده شد به شما و آنچه فرستاده شد به ایشان …-

گوید: منظور عبد اللّه بن سلام است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ- اى مؤمنان صبر کنید و پایدارى کنید و آماده باشید و بترسید از خدا، باشد که رستگار شوید- گوید: در عهد رسول خدا آماده باش نبود و منظور آمادگى براى هر نماز بعد از نماز دیگر است.

جابر بن عبد اللّه گوید: سعد بن ربیع در احد شهید شده بود، پس از مراجعت پیامبر (ص) از احد و عزیمت آن حضرت به حمراء الاسد، برادر سعد به مدینه آمد و میراث او را تصرف کرد. سعد دو دختر داشت و همسرش هم حامله بود. در آن موقع هنوز احکام ارث نازل نشده بود، مسلمانان میراث را بر مبناى احکام دوره جاهلیت تقسیم مى‏کردند و به همین جهت، عموى آن دو دختر، پس از شهادت سعد، ارث را تصرف کرد. زن سعد که بانویى دوراندیش بود، در آن موقع در محله اسواف(2) سکونت داشت. وى‏

خوراکى از نان و گوشت فراهم آورد و پیامبر (ص) را دعوت کرد. جابر گوید: پس از اداى نماز صبح، حضور پیامبر (ص) نشسته بودیم، ما درباره واقعه احد صحبت مى‏کردیم، و از شهداى خود یاد مى‏کردیم چون صحبت از سعد بن ربیع شد، حضرت فرمود: برخیزید! ما که بیست مرد بودیم همراه آن حضرت برخاستیم و به اسواف رفتیم، پیامبر (ص) وارد خانه سعد بن ربیع شد و ما هم به دنبال ایشان وارد شدیم و دیدیم که همسرش فاصله میان دو دیوار را آب‏پاشى و تمیز کرده و فقط حصیرى گسترده است.

جابر گوید: به خدا قسم، نه فرش دیگرى داشت و نه تشک و تشکچه‏اى. همه نشستیم و رسول خدا (ص) از سعد بن ربیع براى ما صحبت کرد، بر او رحمت فرستاد و فرمود: در آن روز دیدم که نیزه‏ها بر بدن او فرو مى‏شد تا اینکه کشته شد. چون زنها این مطلب را شنیدند، گریستند، چشمهاى پیامبر (ص) هم اشک آلود شد و زنها را از گریه کردن منع نفرمود. جابر گوید: آنگاه، پیامبر (ص) فرمود: مردى از اهل بهشت بر شما وارد مى‏شود. نگاه کردیم ببینیم چه کسى مى‏آید، دیدیم ابو بکر است، برخاستیم و به گفتار پیامبر (ص) او را مژده دادیم، سلام داد، پاسخش دادند و نشست. پیامبر (ص) دوباره فرمود: مردى از اهل بهشت بر شما وارد مى‏شود. از لاى پرچین نگاه کردیم ببینیم کیست، عمر بن خطاب ظاهر شد، برخاستیم و مژده دادیمش، سلام داد و نشست.

پیامبر براى بار سوم فرمود: مردى از اهل بهشت بر شما وارد مى‏شود. نگاه کردیم، على (ع) را دیدیم، برخاستیم و او را به بهشت مژده دادیم. پس آمد و سلام کرد و نشست.

آنگاه غذا را آوردند، جابر گوید: مقدار غذا آن قدر بود که یک یا دو نفر را سیر مى‏کرد، پیامبر (ص) دست خود را بر ظرف غذا نهاد و فرمود: به نام خدا بخورید! همه از آن غذا خوردیم به طورى که سیر شدیم و به خدا سوگند، ندیدیم که از آن چیزى کاسته شود. آنگاه پیامبر (ص) فرمود: این غذا را بردارید! برداشتند و براى ما خرماى تازه آوردند، که نورس و نوبر بود، پیامبر (ص) فرمود: به نام خدا بخورید! خوردیم تا سیر شدیم و خرمایى که در ظرف باقى ماند، به همان اندازه بود که آورده بودند. ظهر فرا رسید، پیامبر (ص)، بدون آنکه محتاج به وضو گرفتن باشد، با ما نماز ظهر را گزارد، آنگاه، به محل خود برگشت و مشغول صحبت شدیم، بعد از ظهر، بقیه همان غذا را آوردند، پیامبر (ص) خوردند و همچنان، بدون آنکه محتاج به تجدید وضو باشند، نماز عصر را گزاردند. آنگاه، همسر سعد بن ربیع برخاست و گفت: اى رسول خدا، سعد بن ربیع در احد کشته شد، برادرش آمد و آنچه را که از او باز مانده بود، گرفت، از سعد دو فرزند باقى مانده است که چیزى ندارند و شما مى‏دانید که زنها را در قبال مال به همسرى مى‏گیرند. پیامبر (ص) دعا فرمود و از پیشگاه الهى مسألت فرمود که به‏

بازماندگان سعد خیر و برکت عنایت فرماید. آنگاه به همسر او فرمود: در این مورد حکمى بر من نازل نشده است ولى پس از اینکه به مدینه رفتم، بیا تا ببینیم. گوید:

پیامبر (ص) برگشت و بر در خانه خود نشست، ما هم با او نشستیم، حالتى بر پیامبر عارض شد که متوجه شدیم حالت نزول وحى است، چهره آن حضرت عرق کرد، به طورى که دانه‏هاى عرق همچون مروارید ظاهر مى‏شد. پس فرمود: همسر سعد بن ربیع را بیاورید! عقبة بن عمرو پى او رفت و او را آورد، او زنى خردمند و چابک بود. پیامبر (ص) فرمود: عموى بچه‏هایت کجاست؟ گفت: در خانه‏اش اى رسول خدا. پیامبر (ص) فرمود: او را پیش من بیاور! سپس فرمود: تو بنشین! پس مردى را پى او، که در محله بلحارث بن خزرج ساکن بود، فرستاد، او که خسته شده بود، حاضر شد. پیامبر (ص) به او فرمودند: دو سوم میراث برادرت را به دخترانش پس بده. همسر سعد چنان بلند تکبیر گفت، که صدایش را مردمى که در مسجد بودند، شنیدند. پیامبر (ص) دوباره فرمود: یک هشتم آن را هم به همسر برادرت بپرداز و بقیه آن متعلق به تو است. در آن هنگام، حکم ارث کودکانى، که هنوز متولد نشده‏اند، نازل نشده بود. آن طفل هم که بعدا به دنیا آمد، دخترى بود به نام ام سعد، که بعدها همسر زید بن ثابت شد، در زمان خلافت عمر، زید به همسر خود، که حامله هم بود، گفت: اکنون عمر سهم کودکان متولد نشده را از ارث مى‏پردازد، اگر میل دارى در مورد میراث تو از پدرت با او صحبت کنم. ام سعد گفت: نه، من چیزى از خواهرانم مطالبه نمى‏کنم.

گویند: چون مشرکان در احد منهزم شدند، نخستین کسى که به مشرکان مکه این خبر را رساند، عبد الله بن ابى امیّة بن مغیره بود، او که شاهد پیروزى اولیه مسلمانان بود، خوش نداشت که به مکه برود، پس به طائف رفت و خبر داد: اصحاب محمد پیروز شدند و ما گریختیم، من هم نخستین کسى هستم که آمده‏ام! اما چون مشرکان، بعد از فرار اولیه، دوباره به جنگ برگشتند و به پیروزى رسیدند، اولین کسى که خبر پیروزى قریش و کشته شدن اصحاب پیامبر (ص) را به مکه آورد، وحشى بود.

موسى بن شیبه از قطر بن وهب لیثىّ برایم روایت مى‏کرد که: چون وحشى خبر کشته شدن یاران پیامبر (ص) را به مکه آورد، وى چهار روزه راه میان مکه و مدینه را طى کرد و از دروازه‏اى که به جانب حجون(3) است، وارد مکه شد و با صداى بسیار بلند، چند بار فریاد کشید: اى گروه قریش! تا اینکه مردم گرد او جمع شدند، آنها مى‏ترسیدند که او خبر ناگوارى آورده باشد، چون جمعیت به حد کافى جمع شد، گفت: مژده دهید

که اصحاب محمد را کشتیم، چنان کشتنى که نظیر آن در هیچ جنگى نبوده است، محمد را زخمى کردیم و در یک جا متوقفش ساختیم و من خودم رئیس سپاه ایشان، حمزه را کشتم. مردم پراکنده شدند، در حالى که به یک دیگر شادباش مى‏گفتند و اظهار مسرت مى‏کردند. جبیر بن مطعم، وحشى را در خلوت خواست و گفت: تو را به خدا راست مى‏گویى! گفت: به خدا راست مى‏گویم. گفت: تو حمزه را کشته‏اى؟ گفت: آرى، به خدا سوگند، چنان زوبین خود را به شکمش زدم، که از میان دو پایش بیرون آمد و شنیدم که هر چه او را صدا زدند پاسخ نداد، جگر او را هم درآوردم و با خود آوردم که تو ببینى. گفت: اندوه زنهاى ما را از میان بردى و آتش دلهاى ما را فرو نشاندى! پس، دستور داد که زنهایش روغن و بوى خوش به کار برند.

معاویة بن مغیرة بن ابى العاص، که از مشرکان است، از احد گریخته بود، او شب را نزدیک مدینه خوابید، صبح وارد مدینه شد و خود را به خانه عثمان بن عفان رساند، در خانه را زد، ام کلثوم دختر پیامبر (ص)، همسر عثمان، گفت: عثمان خانه نیست، در خدمت پیامبر خداست. معاویة بن مغیره گفت: کسى را به سراغ او بفرست تا بیاید، زیرا، پول شترى را که اول سال از او خریده‏ام، آورده‏ام و اگر او نیاید من مى‏روم.

گوید: ام کلثوم کسى را به سراغ عثمان فرستاد و او آمد، همینکه عثمان، معاویه را دید، گفت: واى بر تو، خودت و من را به هلاک افکندى، چرا آمده‏اى؟ گفت: پسر عمو جان، هیچ کس از تو به من نزدیکتر و سزاوارتر نیست. پس، عثمان او را در گوشه خانه جا داد. سپس، به حضور پیامبر (ص) رفت تا بلکه از آن حضرت، براى معاویة بن مغیره امان بگیرد. پیامبر (ص) هم، پیش از آنکه عثمان به حضورش بیاید، فرموده بود:

معاویة بن مغیره در مدینه است، او را بجویید. مردم هم به جستجوى او برآمدند، ولى او را نیافتند، بعضى از آنها گفتند: او را در خانه عثمان بجویید. پس، مردم به خانه عثمان وارد شدند و از ام کلثوم پرسیدند، او اشاره کرد. و مردم معاویه را از زیر سه پایه‏اى بیرون کشیدند و به حضور پیامبر (ص) بردند. عثمان هم نزد رسول خدا نشسته بود، چون عثمان دید که معاویه را آوردند، به پیامبر (ص) عرض کرد: سوگند به کسى که تو را به حق برانگیخته است، من به حضورت نیامده بودم، مگر براى اینکه او را امان بدهى و استدعا مى‏کنم که او را به من ببخشید! پیامبر (ص) معاویة بن مغیره را به او سپردند و سه روز به او مهلت دادند که برود و اگر پس از روز سوم او را یافتند، بکشندش. گوید: عثمان براى معاویة بن مغیره شترى خرید و زاد و توشه‏اش را فراهم کرد و گفت: حرکت کن! و او حرکت کرد. پیامبر (ص) به سوى حمراء الاسد حرکت فرمود، عثمان هم همراه مسلمانان به آنجا رفت، معاویة بن مغیره سه روزى را که مهلت‏

داشت، در مدینه ماند و روز سوم شتر خود را سوار شد و حرکت کرد، چون به اوایل وادى عقیق رسید، پیامبر (ص) فرمود: معاویة بن مغیره نزدیک ماست، در جستجویش برآیید. مردم به جستجوى او برآمدند، معلوم شد راه را گم کرده است، پس رد او را گرفتند و روز چهارم او را پیدا کردند، زید بن حارثه و عمار یاسر، که در جستجوى او از دیگران پیشى گرفته بودند، در محل جمّاء به او رسیدند، زید بن حارثه زخمى به او زد، عمّار هم گفت: مرا هم حقى است! پس او هم تیرى به معاویه زد و او را کشتند، آنگاه به حضور پیامبر (ص) برگشتند و او را آگاه ساختند. همچنین گفته‏اند که: زید و عمّار در منطقه‏اى به نام دروازه شرید، در هشت میلى مدینه، به او رسیدند، چون او راه را گم کرده بود، توانستند به او برسند، آنها معاویه را هدف قرار دادند و او را زیر رگبار تیر و سنگ گرفتند تا کشته شد.


1) آیاتى که در این قسمت مى‏آید، به ترتیب از آیه 120 سوره 3، تا آخر همین سوره است. به همین دلیل، استخراج شماره آیات ضرورتى نداشت.- م.

2) اسواف: نام محله‏اى در مدینه، نزدیک حرم مطهر نبوى یا نزدیک بقیع است (معجم البلدان، ج 1، ص 248).

3) حجون: از محلات مکه و کوهى است که مشرف به مسجد الحرام است (معجم ما استعجم، ص 268).