أبوجندل با شنیدن ارشاد پیمبر (ص) کاملا قانع و راضی شد، و فرمان آن حضرت را بکار بست، و خود را بپدر مشرکش تسلیم کرد، در حالی که سرا پا اطمینان و یقین بود. و شک نداشت که خدا بزودی راه نجاتی در برابر او و برادران مستضعف او از جوانان مسلمان مکه خواهد گشود، زیرا این مژده را از پیمبر (ص) دریافت کرده بود، و مؤمن صادق کمترین تردیدی در صدق گفتار پیمبر (ص) بخود راه نمیدهد، و بهمین جهت ابوجندل بحالیکه در بند و زنجیر بسته بود با اعتماد به بشارتی که پیمبر (ص) به او داده بود، شادان و مطمئن بطرف زندان خود در مکه روان شد، و بنا بهمین وعده صدق و حق بود که پیش از گذشتن یکسال از سرگذشت اسفبار ابوجندل در حدیبیه، خداوند راه آزادی و نجات را بروی او و هفتاد نفر از برادران جوان مکیش بگشود، زیرا ایشان بنحو معجزهآسائی از زندان مشرکین گریختند، و به اتفاق و همکاری یکدیگر جمعیت انقلابی اسلامیای را در ساحل بحر احمر، در مسیر کاروان مشرکین در میانگین مکه و شام بوجود آوردند، چنانکه تفصیل آن در همین کتاب خواهد آمد.