اهم وظایف و مسوولیتهای علمای امت، «اجتهاد» است. اجتهاد یعنی کوشش عالمانه با متد صحیح برای درک مقررات اسلام با استفاده از منابع: کتاب، سنت، اجماع، عقل.
کلمهى «اجتهاد» اولین بار در احادیث نبوی به کار رفته و سپس در میان مسلمین رایج گردیده است. این کلمه در قرآن نیامده است. کلمهای که از لحاظ روح معنی مرادف این کلمه است و در قرآن آمده است «تفقه» است. قرآن صریحا به تفقه و فهم عمیق دین دعوت کرده است.
اجتهاد یا تفقه، در دورهى خاتمیت وظیفهى بسیار حساس و
اساسی برعهده دارد و از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است. اجتهاد را بحق نیروی محرکه اسلام خواندهاند ابن سینا فیلسوف بزرگ اسلامی با روشن بینی خاصی این مساله را طرح میکند، میگوید:
کلیات اسلامی ثابت و لایتغیر و محدود است و اما حوادث و مسائل، نامحدود و متغیر است و هر زمانی مقتضیات مخصوص خود و مسائل مخصوص خود دارد. به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسائل و پیش آمدهای زمان، عهدهدار اجتهاد و استنباط حکم مسائل جدید از کلیات اسلامی بوده باشند(1)
علمای اسلام در دورههای درخشان تمدن اسلامی – که جامعهای بسیط و بدوی به سرعت رو به گسترش و توسعه
گذاشت، آسیا و قسمتهایی از اروپا و افریقا را دربر گرفت و بر ملتها و نژادهای گوناگون که هر کدام سابقه و فرهنگ خاصی داشتند حکومت کرد و هزارها مسالهى نو و جدید به وجود آورد – به خوبی از عهدهى وظیفهای که به آنها محول شده بود برآمدند و اعجاب جهانیان را برانگیختند. علمای اسلام ثابت کردند که منابع اسلامی اگر مقرون به حسن تشخیص و حسن استنباط باشد قادر است با یک اجتماع متحول و متکامل پیش برود و آن را رهنمایی کند، ثابت کردند که حقوق اسلامی زنده است و قابلیت دارد با مقتضیات ناشی از پیشرفت زمان، هماهنگی کند و به احتیاجات هر عصری پاسخ بگوید.
شرق شناسان و حقوقدانان که تاریخ فقه اسلامی را در آن عصر مطالعه کردهاند به این حقیقت معترفاند و حقوق اسلامی را یک مکتب حقوقی مستقل و زنده شناختهاند.
تا قرن هفتم هجری حق اجتهاد محفوظ و باب آن مفتوح بود. در این قرن به علل خاص تاریخی با یک شورا و اجماع ساختگی این حق از علما سلب گردید و علما مجبور شدند که برای همیشه از نظریات علمای قرن دوم و سوم هجری تبعیت کنند، و از اینجا مساله حصر مذاهب فقهی به مذاهب چهارگانه ی
معروف به وجود آمد.
سد باب اجتهاد یک فاجعهى بزرگ در جهان اسلام به شمار میرود و شاید تا حدودی عکسالعمل یک سلسله اجتهادهای افراطی بود و به هر حال جمودها و رکودها در فقه اسلامی از آن وقت آغاز گردید.
سد باب اجتهاد در میان اهل تسنن صورت گرفت و مستقیما به جهان شیعه مربوط نبود، اما خواه ناخواه در جهان شیعه نیز اثر نامطلوب گذاشت. در فقه شیعه پس از قرن هفتم بینشها و دیدهای عمیقی پیدا شده و در بعضی قسمتها تحولات وسیعی رخ داده است. در عین حال نمیتوان انکار کرد که در این سیستم فقهی نیز تمایل به طرح مسائل به صورت هفت قرن پیش و گریز از مواجهه با مسائل مورد احتیاج روز و بی میلی به کشف طریقههای نوتر و عمیقتر، به شکل واضحی دیده میشود.
در قرون اخیر با کمال تاسف در میان جوانان و به اصطلاح طبقهى روشنفکر مسلمان، تمایلاتی در جهت غرب گرایی و نفی اصالتهای شرقی و اسلامی و تسلیم و تقلید در بست از «ایسم» های غربی پدید آمده است و بدبختانه این
گرایش در حال گسترش است، ولی خوشبختانه احساس میشود که طلیعه ی یک بیداری و آگاهی در برابر این گونه تمایلات کورکورانه و خواب آلود آشکار میشود.
ریشهى این گمراهی خواب آلود، تصور غلطی است که این گروه، به اصطلاح از جنبهى «دگماتیک» مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند. عدم تحرک اجتهاد در طی قرون به این تصورات غلط کمک کرده است. وظیفه مسئولان و هادیان قوم است که هر چه زودتر به شکل منطقی در برابر این قبیل گرایشهای ناصواب بایستند.
علل و عوامل این جریان بر کسی پوشیده نیست. چیزی که نباید کتمان کرد این است که جمود و رکود فکری که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکمفرما شد و مخصوصا باز ایستادن فقه اسلامی از تحرک، و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان یکی از علل این شکست به شمار میرود. امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانونگزاری است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غربی از دست و پای
مسلمانان باز شود.
1) آخر الهیات شفا.