بلال در کوى و بازار ندا درداد و مردمان خرد و بزرگ فراهم شدند و پردگیان و دوشیزگان نیز حاضر مسجد گشتند و گروه از پس گروه جاى کردند و پیغمبر همىفرمود: وسّعوا لمن ورائکم.
پس خطبهاى قرائت کرد و فرمود: اى مردم هنگام بیرون شدن من است از میان شما هر که را بر من حقى باشد بازخواهد، و اگر کسى را به ضربى آزرده باشم قصاص کند و اگر مال کسى برده باشم مال من حاضر است بازستاند؛ و بیم نکند که من با او خصمى خواهم کرد که عداوت از ملکات من نیست و دوستتر کس نزد من آن است که اگر او را حقى بر من باشد بازخواهد یا مرا حلال کند تا طیب النّفس
به حضرت حق واصل شوم و گمان مىبرم که القاى این کلمات به یک نوبت کافى نباشد. پس از منبر فرود شد و نماز پیشین بگزاشت.
و همچنان بر فراز منبر شد و به تکرار آن کلمات بپرداخت. مردى از جاى بخاست و گفت: یا رسول الله مرا در نزد تو سه درهم است، فرمود: هیچ قائلى را تکذیب نکنم و سوگند ندهم، این دراهم از کجاست؟ عرض کرد: روزى مسکینى بر تو گذشت مرا امر کردى تا او را سه درهم دادم، پیغمبر فرمود: اى فضل او را سه درهم بازده.
آنگاه گفت: أیها النّاس هر که را حقى بر ذمّت باشد امروز باید فرو گزارد و نگوید از فضیحت مىترسم که فضیحت دنیا سهل باشد از فضیحت آخرت. مردى برخاست و عرض کرد: سه درهم در مال غنیمت خیانت کردهام. فرمود: چرا این کردى؟ گفت: دربایست افتاد. فرمود: اى فضل از وى مأخوذ دار.
آنگاه فرمود: اى مردمان هر که را صفتى ناستوده است برخیزد تا در حق او دعا کنم. مردى برخاست [و گفت] که: کذّاب و فحاش و بسیار خوابم. فرمود: بار خدایا این کلمات را از وى برگیر. آن دیگر گفت: من کذّاب و منافق مىباشم و هیچ بد نیست که از من بادید نشده است. عمر گفت: خود را فضیحت کردى. پیغمبر فرمود:
فضیحت دنیا آسانتر است. پس گفت: الها او را صدق و راستى و ایمان روزى کن و دل او را از بدى به نیکوئى بگردان.