جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اخلاق و قرآن

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اگر ما موضوع اخلاق را در نظر بگیریم، این هم یک داستان مفصلی دارد. در جهان اسلامی دو مکتب اخلاقی بیشتر وجود نداشته است، یکی اخلاق سقراطی‏ که بر یک اساس خاصی تدوین و تنظیم شده است، و یکی هم اخلاق عرفانی‏ یعنی اخلاق صوفیانه که این دومی بیشتر بر ادبیات ما تسلط و نفوذ داشته‏ است. اخلاق سقراطی دارد اصلش منسوخ می‏شود. در اخلاق عارفانه و صوفیانه‏ یک نقاط ضعف بزرگی وجود دارد که قابل توجیه و تفسیر نیست. در قرآن‏ کریم احیانا بیانهایی در زمینه‏ی اخلاق آمده است که برای مردم آن زمان قابل‏ توجیه نبوده است، یعنی نمی‏توانسته‏اند آن را حل کنند، ولی در قرآن‏ هست. مثلا در قرآن راجع به تهذیب نفس و اینکه بشر نباید خودخواه و خودپرست باشد مطالبی هست. پیروی از هوای نفس در قرآن کریم مذموم است‏: افرایت من اتخذ الهه هواه(1) تزکیه و تهذیب نفس از نظر قرآن مطلوب و لازم و شرط رستگاری است: قد افلح من زکاها(2) قرآن درباره‏ی نفس بیش از این ندارد که باید نفس را تطهیر و اصلاح و پاکیزه کرد. اما در اخلاق عارفانه‏ی

خودمان یک تعبیری را می‏بینیم که اگر این تعبیر در قرآن بود امروز ما جواب نداشتیم، و آن «نفس کشی» است. در قرآن صحبت نفس کشی نداریم. اصلا نفس کشی به معنای اینکه‏ نفس به راستی کشته شود ولو هواهای نفس، ولو همان تمایلات نفسانی که‏ در انسان هست، امکان ندارد؛ آنهایی هم که گمان می‏کنند نفس را کشته‏اند یعنی آن را معدوم و اعدام کرده‏اند، اشتباه کرده‏اند، همان نفس های کشته در شعور باطنشان مشغول فعالیت است. اسلام طرفدار رام کردن، مطیع کردن و ورزش دادن نفس است. علی علیه‏السلام می‏فرماید: و انما هی نفسی‏ اروضها بالتقوی، لتاتی آمنة یوم الخوف الاکبر(3) علی فرمود: این‏ نفس من است، با تقوا ورزشش می‏دهم، تقویتش می‏کنم، مثل یک اسبی که‏ ریاضتش می‏دهند، به اصطلاح راهش می‏برند تا راه و رفتار را به او یاد بدهند. پیغمبر اکرم فرمود: شیطانی اسلم بیدی. نگفت که من شیطانم‏ را کشتم و سرش را بریدم و معدومش کردم، فرمود: شیطان من ـ که هر کسی‏ دارای یک شیطانی است که همان نفس اماره‏اش باشد ـ‌در دست من تسلیم شد.

در اخلاق اسلامی به کرامت و عزت نفس به عنوان یک اصل و ریشه برای‏ عموم ملکات اخلاقی اهمیت زیاد داده شده. عزت و کرامت نفس موضوعی است‏ که در هیچ کتاب اخلاقی این موضوع را لااقل به عنوان یک موضوع شاخص و برجسته، و شاید به هیچ عنوانی، نمی‏بینیم. خیال می‏کردند که اگر مؤمن برای‏ عزت نفس خودش اهمیت قائل بشود این خلاف اخلاق است، خودپرستی است. ولی قرآن مؤمن را به حفظ عزت و کرامت و محترم شمردن خودش دعوت می‏کند: و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین(4)

همین طور است موضوعات اجتماعی. مردم چند صد سال پیش تفکر اجتماعی‏ نداشتند. آدم حیرت می‏کند وقتی که با این طرز تفکر آشنا می‏شود و

می‏بیند که با منطق قرآن تطبیق می‏کند، که اساسا قرآن برای امت و برای جمعیت وحدت قائل است، حیات قائل است، ممات قائل است‏، اجل و ضرب الاجل قائل است.

اینها همه این حقیقت را به ما نشان می‏دهد که این کتاب آسمانی در این‏ جهت حکم یک کتاب تألیف شده‏ی بشری را ندارد، بلکه حکم کتاب طبیعت را دارد، همیشه زمینه‏اش برای تحقیقات آیندگان فراهم است.


1) جاثیه/ 23.

2) شمس/ 9.

3) نهج البلاغه، نامه‏ی 45.

4) منافقون/ 8.