جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

استغفار پیغمبر براى اهل بقیع‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و در آخر شهر صفر روز شنبه و اگر نه یکشنبه رسول خداى از بهر خفتگان گورستان بقیع غرقد استغفار فرمود، پس دست على علیه السلام را بگرفت و جماعتى از قفاى او تا بقیع غرقد برفتند، پس بر مردگان سلام داد و سخنى چند بگفت آنگاه به مردم بفرمود: جبرئیل هر سال یک نوبت قرآن را بر من عرض مى‏داد، امسال دو کرّت عرضه داده، مگر براى این بوده که اجل من نزدیک شده، پس گفت: یا على مرا مخیّر کردند میان خزاین دنیا و خلود در دنیا و میان بهشت، من لقاى حق و بهشت را اختیار کردم، اى على تو مرا غسل ده و عورت من بپوش که هر که را نظر بر عورت من افتد نابینا شود، و چون مرا شسته باشى آبى در مغاک ناف و حدقه چشم من جمع شود بیاشام تا میراث علوم پیغمبران اولین و آخرین تو را باشد.

عایشه گوید: یک شب رسول خداى جامه خواب را بگذاشت و سلب خویش را در بر کرده بیرون شد، بریده را فرمان کردم تا از قفاى پیغمبر صلّى الله علیه و آله راه سپر شود و حال او بازدارند. لا جرم بریده از آن پیش که پیغمبر درآید بازآمد و گفت: آن حضرت لختى در گورستان بقیع ایستاده شد و اینک مراجعت مى‏فرماید. آن شب سخن نکردم، روز دیگر گفتم: یا رسول الله شب دوش به کجا شدى؟ فرمود: حکم رسیده که از بهر خفتگان بقیع استغفار کنم.

و هم از عایشه حدیث کنند که: یک شب رسول خداى را در جامه خواب ندیدم از قفاى او برفتم نگریستم که در بقیع درآمد و فرمود: السّلام علیکم دار قوم مؤمنین انتم لنا فرط و انّا بکم لاحقون اللهمّ لا تحرمنا اجرهم و لا تفتنا بعدهم اللهمّ اغفر لاهل البقیع الغرقد.

از عایشه حدیث کرده‏اند که گفت: اول شبى که پیغمبر از جامه خواب بیرون شد گفتم: بابى انت و امّى به کجا مى‏شوى؟ فرمود: به استغفار اهل بقیع امر رسیده، و ابو رافع یا ابو مویهبه گوید که: رسول خداى صلّى الله علیه و آله چندان از بهر آن جماعت طلب‏

آمرزش کرد که من آرزو بردم که از آن مردگان باشم. آنگاه فرمود: گوارا باد بر شما آن نعیم که جاى دارید و دورید از آن فتنه‏ها که مردم بدان اندرند و خداوند شما را رهائى بخشیده، و اینک روى با مردم دارد فتنه‏ها چون پاره‏هاى شب تاریک که آخر آن با اول پیوستگى دارد و آخر آن فتنه‏ها از اول صعب‏تر است، آنگاه فرمود: اى ابو مویهبه خزائن جهان را بر من عرض دادند و مرا مخیّر ساختند که اگر خواهم در دنیا باشم و پس از آن به سوى بهشت شوم و اگر نه لقاى پروردگار خود را ادراک کنم و آهنگ بهشت فرمایم. ابو مویهبه عرض کرد: بابى انت و امّى خزائن جهان و بقاى دنیا و از آن پس بهشت را اختیار فرماى. فرمود: همانا لقاى پروردگار و بهشت را اختیار کردم.