کسانى که از خاندان عبد مناف عهده دار اطعام مشرکان بودند عبارتند از: حارث بن عامر بن نوفل، شیبه و عتبه پسران ربیعه، از بنى اسد: زمعة بن اسود بن مطلب، نوفل بن خویلد بن عدویّه، از بنى مخزوم: ابو جهل، از بنى جمح: امیّة بن خلف، از بنى سهم:
نبیه و منبّه پسران حجّاج.
واقدى مىگوید: هر کس که در بدر عهده دار اطعام بود، کشته شد و اضافه مىکند که در این مورد نظرات متفاوت است، اما نزد ما همان نظر اول درست است. کسانى هم، گروه دیگرى از جمله سهیل و ابو البخترى را نام بردهاند.
هشام بن عماره با اسناد خود براى من روایت کرد که جبیر بن مطعم مىگفت: براى پرداخت فدیه اسیران به مدینه آمدم. پس از نماز عصر در مسجد دراز کشیدم، خوابم گرفت و خوابیدم تا اینکه نماز مغرب بر پا شد و با شنیدن صداى قرائت پیامبر (ص) که سوره و الطور را مىخواندند ترسان برخاستم و به خواندن آن حضرت گوش مىدادم تا از مسجد بیرون رفتم، در آن موقع اولین نطفه ایمان به اسلام در دلم جایگزین شد.
عبد الله بن عثمان بن ابى سلیمان از قول پدرش برایم روایت کرد که چهارده مرد از قریش براى پرداخت فدیه اسیران به مدینه آمدند.
شعیب بن عباده از قول بشیر بن محمد برایم نقل کرد که پانزده نفر آمدند، نخستین کسى که آمد مطلب بن ابى وداعه بود و دیگران سه شب پس از او آمدند.
همچنین از قول یزید بن نعمان بن بشیر برایم نقل کردند که پیامبر (ص) در روز بدر، براى هر اسیر چهار هزار درم فدیه تعیین کردند.
اسحق بن یحیى برایم گفت: از نافع بن جبیر پرسیدم میزان فدیه براى اسیران چقدر بود؟ گفت: بیشترین آنها چهار هزار، سه هزار و دو هزار درم، هزار درم هم بود، ولى گروهى که مال نداشتند پیامبر (ص) بر آنها منت گذاشت و آزادشان فرمود.
پیامبر (ص) درباره ابو وداعه فرموده بود: او در مکه داراى فرزند زیرک و ثروتمندى است که فدیه او را تمام و کمال خواهد پرداخت. و او براى پدر خود، چهار هزار درم فدیه پرداخت. ابو وداعه نخستین اسیرى بود که فدیهاش پرداخت شد و داستان آن چنان است که، قریش چون دیدند پسرش مطلب آماده حرکت براى نجات پدرش مىشود، گفتند: شتاب مکن که مىترسیم در مورد اسیران کار ما را خراب کنى و چون محمد (ص) ضعف و ناتوانى ما را ببیند میزان فدیه را سنگین و گران کند، بر فرض که تو داشته باشى، همه قوم تو در گشایشى که تو هستى نیستند. گفت: من به مدینه نمىروم تا شما هم بیرون بروید. به این طریق با آنها خدعه کرد و چون آنها غافل شدند شبانگاه بر شتر خود سوار شد و آهنگ مشرق کرد و چهار شبه خود را به مدینه رساند و براى پدر خود چهار هزار درم فدیه پرداخت. قریش در این مورد او را سرزنش کردند، گفت:
من نمىتوانستم پدر خود را در دست قوم اسیر بگذارم و شما در حالت بى خیالى باشید، ابو سفیان گفت: این نوجوانى است که شیفته راى خود است و کارهاى شما را تباه مىکند. به خدا قسم، من که فدیه عمرو بن ابو سفیان را نمىپردازم اگر چه یک سال هم در اسارت بماند، مگر اینکه محمد آزادش کند. و به خدا قسم، چنین نیست که تهیدست و بى چیز باشم ولى دوست ندارم که براى خودم یا شما کارى را سخت و دشوار کنم، عمرو هم مانند یکى از شماست.