ام قرفه، این زن دیو سیرت کنیه ای عمیق از پیمبر (ص) در دل داشت، چندان که تصمیم گرفت، تا در مدینه آن حضرت را غافلگیر کند، و از پا در آورد، و برای این منظور سی رزمنده از فرزندان و فرزندزادگان خود را تجهیز کرد، و ایشان را مأمور ساخت تا بمدینه روند، و اندیشه شیطانی او را تحقق بخشند، ولی آن تبهکاران امکان این کار را نیافتند.
و چنین می نماید که این ام قرفه در آن زمان فرمانده قوم خود، یعنی طایفه «بنی بدر» بوده است، بدلیل اینکه بعضی از مورخین این حمله را که ام قرفه و دخترش در آن اسیر شدند، «سریه» «ام قرفه» نامیده اند.
و اما کیفیت این حمله و پیروزی آن را مورخین از قول سلمة بن اکوع بر اینگونه نقل کرده اند که گفت: در تاریک روشن بامدادی پگاه – پس از اداء نماز صبح – بر قبیله بنی بدر حمله ور شدیم، تا بسر چشمه آب قبیله در آمدیم، و من در اینحال گروهی را که کودکان نیز در میان ایشان بودند – در حال فرذار دیدم، پس بیم آن کردم که ایشان پیش از من خود را بکوه برسانند، از این رو شتابان
خود را به ایشان رساندم و با رها کردن تیر آنان را از رسیدن بکوه باز داشتم، و زنی که همان امقرفه بود در میان آن جمع جای داشت، و او لباسی با حاشیهای از چرم بر تن داشت، و دخترش نیز، که زیباترین دوشیزه عرب بود، همراه او میبود، پس ایشان را دستگیر کردم، و نزد فرمانده حمله بردم، و او آن دوشیزه را بمن بخشید، ولی من جامه او را از تنش دور نساختم.
در سیره حلبی از مسلم چنین نقل کرده است که چون سلمه بن اکوع بمدینهبازآمد،پیمبر (ص) از او خواست تا آن دوشیزه را به او ببخشد،وسلمه چنین کرد، آنگاه پیمبر (ص) آندوشیزه را بمکه فرستاد،و او با گروهی از اسیران مسلمان معارضه کرد.