امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید: یک پیوستگی میان همهی انبیاء بوده است که انبیاء سابق باید مبشر انبیاء لاحق باشند بالخصوص نبی ختمی، و انبیاء لاحق از معرفیهای انبیاء سابق استفاده میکردند و موظف بودند که مردم را دعوت کنند به این که به آنها هم ایمان بیاورید. شما میبینید که یکی از اصول قرآن کریم این است که به ما میگوید شما باید به کتب و پیغمبران گذشته هم ایمان بیاورید، به نبوت عامه ایمان داشته باشید. والمؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله(1) اساسا این پیوستگی بوده است. پیغمبران سابق در مردم ایمان به پیغمبران لاحق و مخصوصا ایمان به نبوت ختمیه را ایجاد میکردند و پیغمبران لاحق تصدیق و تأیید میکردند نبوت پیغمبران سابق را. عبارتی که در نهج البلاغه است این است:
و لم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لاتقصر بهم قلة عددهم و لا کثرة المکذبین لهم، من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله، علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء…(2)
میفرماید خدای تبارک و تعالی هیچگاه مخلوقات و زمین و بشر را خالی نگذاشته است، یا یک پیغمبر مرسل در میان آنها بوده است یا یک کتاب آسمانی بدون تحریف در میان آنها بوده است اینها به قول ابن میثم مانعة الخلو است، مانعة الجمع نیست)، یا یک حجت لازمی در میان مردم بوده
است، حجتی که بر مردم تمام شده باشد، و یا راه راستی در جلو مردم بوده است؛ پیغمبرانی که کمی عدهی آنها سبب نشد که آنها در کار خودشان کوتاهی کنند، یعنی که عدد آنها همیشه نسبت به مبعوث علیهم خودشان خیلی کم بود ولی در عین کم بودن، آنها در انجام وظیفه کوتاهی نکردند، با همهی سختیها و مصائب و متاعب وظیفهی خودشان را انجام دادند. کثرت مکذبین و دشمنان سبب نشد که آن ها در کار خودشان کوتاهی کنند. اینها بعضی سابق و متقدم بودند که متأخرین آنها به آنها معرفی شده بودند. (مثلا به نوح و ابراهیم گفته بودند که پس از شما موسی و عیسی میآیند، شریعت ختمیه میآید.) بعضی متأخر بودند و آن که قبل از او آمده بود او را میشناخت و به مردم معرفی کرده بود. بدین نحو نسلها پشت سر یکدیگر پیدا شد و روزگاران گذشت، پدران آمدند و رفتند و پسران جانشین آنها شدند الی ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله، تا آنکه خداوند محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث فرمود لانجاز عدته و تمام نبوته او را فرستاد تا به وسیلهی او وعدهای را که به مردم داده است به پایان برساند و نبوت را با او تمام کند و به نهایت برساند و ختم نماید مأخوذا علی النبیین میثاقه در حالی که بر همهی پیغمبران پیمان او گرفته شده بود (این همان مضمون آیه است: واذ اخذ الله میثاق النبیین… از تمام پیغمبران، خدا برای او عهد و پیمان گرفته بود که به او ایمان داشته باشند و به او بشارت بدهند و او را به امتهای خودشان معرفی کنند، در کتابها و آثار و احادیث و سنن خودشان نوید وجود او را بدهند) مشهورة سماته او را مبعوث کرد در حالی که علامات او در میان امم، معروف و مشهور بود؛ یعنی چون خدا این پیمان را بر پیغمبران گرفته بود که باید علامات و مشخصات او را برای مردم بگویید و بنویسید، در کتابهای آسمانی و آثاری که از پیغمبران پیشین باقی مانده بود علائم این پیغمبر همه ذکر شده بود و لهذا مشهور بود، مثل اینکه این پیغمبر از جزیرةالعرب مبعوث میشود (این یک امر شناخته شده بود)، مرکب او به اقتضای محیطی که هست شتر است (این یک علامت مشهور بود)، علامتی
در پشت شانهاش دارد (یکی از علائم مشهور او بود). اسمش و خصوصیات پدر و فامیلش همه از علائم مشهور او بود؛ و هم چنین «امی» یعنی درس ناخوانده و مکتب نرفته و استاد ندیده بود. این نیز یک علامت مشهور بود. و پیغمبران سلف، آنها را به امت خودشان تعلیم داده بودند.
در آیهی دیگر میفرماید: الذین یتبعون الرسول النبی الامی مردمی که پیروی میکنند از رسول و نبی (حالا فرق رسول و نبی چیست؟ بماند) و پیغمبر امی، درس ناخوانده، کتاب و مکتب و استاد نادیده، الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریة و الانجیل»(3) او را و علائم او را در تورات و انجیل نوشته مییابند. و بسیاری از افرادی که در آن زمان به وجود مقدس پیغمبر اکرم ایمان آوردند افرادی بودند که روی همان علائم و مشخصات، ظهور پیغمبری را در این زمان با آن علامات حدس میزدند و یا خودشان به دیگران گفته بودند.
سر اینکه اسلام بالخصوص در مدینه این همه نفوذ پیدا کرد و ذهن مردم آماده بود که پیغمبری پیغمبر اکرم را قبول کنند، با اینکه اوضاع اجتماعی آنها جور دیگری بود و میخواستند عبدالله بن ابی را برای خود به سلطنت انتخاب کنند، بیشتر از این ناحیه بود که مدینه مرکز یهودی نشین بود و علمای یهودی مکرر به یهودیها و غیر یهودیها گفته بودند که ما از کتابهای آسمانی اطلاع داریم که در این سرزمین پیغمبری مبعوث خواهد شد، و احیانا علائم و نشانیها را هم گفته بودند، گو اینکه بعد که پیغمبر اکرم مبعوث شد عدهای ایمان نیاوردند و عدهای هم روی همان علائم ایمان آوردند. عبدالله بن سلام یکی از آنها بود که ایمان آورد.
غرض این جهت است که این جملهی علی علیهالسلام که در اینجا آمده است که میفرماید: لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة سماته،
کریما میلاده، گذشته از اینکه تصریح دارد که نبوت به وجود مقدس خاتمالانبیاء تمام شد و به نهایت رسید، تصریح دارد به آن نکتهی دوم که همهی انبیاء موظف بودند که مبشر و مبلغ رسالت خاتمالانبیاء باشند. احتیاجی نیست که ما [با] این مطالب بخواهیم راجع به اینکه پیغمبر اکرم خاتمالانبیاء است شواهد و دلائلی ذکر کنیم. اینها را که ذکر میکنیم برای این است که اجمالا افراد بدانند که در نصوص اسلامی هم این مسائل خیلی زیاد آمده است، یکی و دو تا و پنج تا نیست، و اینکه ما میگوییم ضروری دین اسلام است، این ضروری بودن، تنها واضح بودن مطلب نیست. باز در کلمات امیرالمؤمنین است که صلوات میفرستد بر وجود مقدس خاتمالانبیاء به این عبارت
اجعل شرائف صلواتک و نوامی برکاتک علی محمد عبدک و رسولک خدایا آن شریفترین رحمتهای خودت را و آن پرخیرترین برکات خودت را، آن برکاتی که رو به افزایش و رشد و نامی هستند، آن رحمتها و برکات را بفرست بر محمد بنده و پیغمبر خودت الخاتم لما سبق او که به پایان رساند هرچه که در پیش بود، نبوت را ختم کرد و الفاتح لما انغلق آن که گشود هر دری را که تا آن زمان بسته بود و المعلن الحق بالحق(4) و آن که حق را با حق آشکار کرد. این مطلب هنوز تتمهی زیادی دارد که ان شاء الله در هفتههای آینده باید عرض بکنم.
1) بقره/ آیه 285.
2) نهج البلاغه، خطبهی اول.
3) اعراف/ 157.
4) نهجالبلاغه، خطبهی 70.