جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تحرک و انعطاف (1)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

طرح مسائلی از قبیل جبر تاریخ، تغییر نیازمندیها، مقتضیات زمان همین‏ اندازه مفید است که بدانیم نمی‏توان این امور را بهانه قرار داد و چشم‏ بسته قانونی را محکوم کرد و منکر جاوید بودنش شد.

ولی بدیهی است که طرح این مسائل به تنهایی کافی نیست مشکل جاوید بودن‏ را حل نماید، زیرا مسلما یک قانون جاودانه اگر بخواهد بر تمام صور متغیر زندگی احاطه نماید و راه حل تمام مشکلات را ارائه دهد و هر مشکلی‏ را به صورت خاصی حل نماید، باید از نوعی دینامیسم و تحرک و

از نوعی‏ انعطاف بهره‏مند باشد، خشک و جامد و انعطاف ناپذیر نباشد.

اکنون باید ببینیم اسلام با حفظ اصل «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة» چگونه راه حلهای مختلف در صور گوناگون زندگی نشان می‏دهد؟ مسلما باید در سیستم قانونگذاری اسلام راز و رمزی نهفته باشد تا بتواند بر این مشکل عظیم فائق آید.

مادر و منبع همه‏ى رازها و رمزها روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به‏ فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است.

اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان‏ جاویدانی بودن داده است.

اتکاء و وابستگی اسلام را با فطرت با مشخصات ذیل می‏توان شناخت:

1. پذیرش و وارد کردن عقل در حریم ذهن: هیچ دینی مانند اسلام با عقل‏ پیوند نزدیک نداشته است و برای او «حق»

قائل نشده است. کدام دین‏ را می‏توان پیدا کرد که عقل را یکی از منابع احکام خود معرفی کند؟ فقهای‏ اسلام منابع و مدارک احکام را چهار چیز شمرده‏اند: کتاب، سنت، اجماع‏، عقل. فقهای اسلام میان عقل و شرع رابطه ناگسستنی قائل‏اند و آن را «قاعده‏ى ملازمه» می‏نامند، می‏گویند:

کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل.

هر چه را عقل دریابد، شرع بر طبق آن حکم می‏کند، و هر چه شرع حکم کند، مبنای عقلی دارد.

عقل در فقه اسلامی، هم می‏تواند خود اکتشاف کننده‏ى یک قانون باشد و هم‏ می‏تواند قانونی را تقیید و تحدید کند و یا آن را تعمیم دهد و هم می‏تواند در استنباط از سایر منابع و مدارک مددکار خوبی باشد.

حق دخالت عقل از آنجا پیدا شده که مقررات اسلامی با واقعیت زندگی سرو کار دارد. اسلام برای تعلیمات خود رمزهای مجهول لاینحل آسمانی قائل نشده است.

2. جامعیت، و به تعبیر خود قرآن «وسطیت»: یکجانبه بودن یک قانون و یا یک مکتب، دلیل منسوخ شدن خود را همراه دارد. عوامل مؤثر و حاکم بر زندگی انسان فراوان است. چشم پوشی از هریک از آنها خود به خود عدم تعادل ایجاد می کند. مهمترین رکن جاوید ماندن، توجه به همه ی جوانب مادی و روحی و فردی و اجتماعی است. جامعیت و همه جانبه بودن تعلیمات اسلامی، مورد قبول اسلام شناسان است. بحث تفصیلی درباره ی این مطلب از عهده ی این گفتار بیرون است.

3. اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات‏ اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی‏ می‏رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه‏ى طریقه‏ى رسیدن به آن هدفها و معانی‏ را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به‏ این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه‏ى تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است.

در اسلام یک وسیله‏ى مادی و یک شکل ظاهری نمی‏توان یافت که جنبه‏ى تقدس داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید، از این رو، پرهیز از تصادم با

مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع‏ بزرگ جاوید ماندن را از میان برمی‏دارد.

4. رمز دیگر خاتمیت و جاودانی بودن این دین که آن نیز از هماهنگی با قوانین فطری سرچشمه می‏گیرد این است که برای احتیاجات ثابت‏ و دائم بشر قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال‏ متغیر وی وضع متغیری را پیش بینی کرده است.

قبلا گفتیم که پاره‏ای از احتیاجات بشر، چه در زمینه‏های فردی و چه در زمینه‏های اجتماعی، وضع ثابتی دارد و در همه‏ى زمانها یکسان است. نظامی‏ که انسان باید به غرایز خود بدهد که «اخلاق» نامیده می‏شود و نظامی که‏ باید به اجتماع بدهد که «عدالت» خوانده می‏شود و رابطه‏ای که باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تکمیل کند که «عبادت» نامیده می‏شود، از این قبیل است.

قسمتی دیگر از احتیاجات بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری را ایجاب می‏کند. اسلام برای این احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته‏ است از این راه که

این اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر در نظر مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری قانون فرعی‏ خاص و متناسبی تولید می‏نمایند. به ذکر دو مثال قناعت می‏کنیم:

در اسلام یک اصل اجتماعی هست به این صورت:

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» (1)

تا آخرین حد امکان در برابر دشمن نیرو تهیه کنید و نیرومند باشید.

این اصل را «کتاب» یعنی قرآن به ما تعلیم می‏دهد. از طرف‏ دیگر، در سنت یک سلسله دستورها رسیده است که در فقه به نام «سبق و رمایه» معروف است؛ دستور رسیده که خود و فرزندانتان تا حد مهارت‏ کامل، فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید. اسب دوانی و تیراندازی جزء فنون نظامی آن عصر و بهترین وسیله‏ى تهیه‏ى نیرو و نیرومند شدن در مقابل دشمن در

آن عصر بوده است. ریشه و اصل قانون «سبق و رمایه» اصل «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» است؛ یعنی تیر و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد و جزء هدفهای اسلامی نیست، آنچه‏ اصالت دارد این است که مسلمانان باید در هر عصر و زمانی تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن قوی باشند.

در حقیقت، لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی جامه‏ای است که به‏ تن لزوم نیرومندی در برابر دشمن پوشانده شده است، و به عبارت دیگر، مهارت در تیراندازی شکل اجرائی نیرومند بودن در آن عصر و زمان بوده‏ است. لزوم نیرومندی در مقابل دشمن، قانون ثابتی است که از یک احتیاج‏ ثابت و دائم سرچشمه می‏گیرد؛ اما لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی‏ مظهر یک احتیاج موقت است و با مقتضیات زمان و توسعه‏ى عوامل فرهنگی و فنی تغییر می‏کند و چیزهای دیگر از قبیل لزوم مهارت در به کار بردن‏ سلاحهای امروز جای آن را می‏گیرد.

مثال دیگر: پیغمبر اکرم (ص) فرموده است طلب دانش بر هر مسلمان‏ واجب است.

دانشمندان اسلامی به ثبوت رسانیده‏اند که وجوب تحصیل دانش از نظر اسلام‏ در دو مورد است: یکی در موردی که تحصیل ایمان، به دانش بستگی دارد، و دیگر در مواردی است که انجام یک وظیفه‏ى بدان بستگی پیدا می‏کند.

در مورد دوم می‏گویند وجوب طلب دانش «تهیّؤی‏» است، یعنی برای‏ این است که انسان را برای عمل و انجام وظیفه آماده نماید.

اینجاست که تحصیل علوم از نظر وجوب و عدم وجوب به حسب مقتضیات‏ زمان متفاوت می‏شود. در برخی از زمانها انجام تکالیف اسلامی حتی تکالیف‏ اجتماعی از قبیل تجارت، صنعت، سیاست و غیره نیاز چندانی به تحصیل‏ دانش ندارد، تجربیات عادی کافی است، ولی در زمان دیگر مانند زمان ما انجام این وظایف آنچنان پیچیده و دشوار است که سالها درس و تخصص لازم‏ است تا انجام تکالیف اجتماعی اسلامی (واجبهای کفایی) امکان پذیر گردد. از این رو تحصیل علوم سیاسی و اقتصادی و فنی و غیره که در عصری واجب‏ نبود در عصر دیگر واجب می‏شود. چرا؟ چون اجرا و عملی ساختن اصل لزوم‏ حفظ حیثیت و عزت و استقلال جامعه ی

اسلامی که یک اصل ثابت و دائم است در شرایط این زمان جز با تحصیل و تکمیل دانش حاصل نمی‏شود، و انجام این‏ تکلیف در شرایط و زمانهای مختلف به یک شکل نیست.

از این گونه مثالها زیاد می‏توان پیدا کرد.

5. یکی دیگر از جهاتی که نشانه‏ى هماهنگی تعلیمات اسلامی با فطرت و طبیعت است و به آن امکان جاوید ماندن می‏دهد، رابطه‏ى علی و معلولی احکام‏ اسلامی با مصالح و مفاسد واقعی و درجه بندی احکام از این نظر است.

در اسلام اعلام شده که احکام تابع یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی است و اعلام شده که این مصالح و مفاسد در یک درجه نمی‏باشند.

این جهت سبب شده که باب مخصوصی در فقه اسلامی به نام باب «تزاحم»‏ یا «اهم و مهم» باز شود و کار فقها و کارشناسان اسلامی را در موارد برخورد و اجتماع مصالح و مفاسد گوناگون آسان نماید. اسلام خود اجازه داده‏ است که در این گونه موارد علمای امت درجه‏ى اهمیت مصلحتها را با توجه به‏ راهنماییهای خود اسلام بسنجند و مصالح مهمتر را بر مصالح کم اهمیت‏تر ترجیح دهند و خود را از بن بست خارج

نمایند. از رسول اکرم (ص) روایت شده:

«اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری».

آنجا که دو امر واجب الاحترام جمع شد باید از کوچکتر به خاطر بزرگتر صرف نظر کرد.

ابن اثیر در النهایه این حدیث را نقل می‏کند و می‏گوید:

«ای اذا کان امر فیه منفعة للناس و مضره علی الخاصة قدمت منفعة العامة».

اگر چیزی باشد که در آن فایده‏ى جمع و زیان فرد باشد، منفعت جمع بر زیان فرد مقدم است.

آنچه ابن اثیر گفته است یکی از موارد تقدم مصلحت مهمتر بر مصلحت‏ کوچکتر است، مفاد حدیث منحصر به این یک مورد نیست.

تشریح بدن میت که در عصر ما برای پیشرفت علم ضروری شناخته شده است‏ یکی از مصادیق باب «تزاحم»

است. چنانکه می‏دانیم اسلام احترام بدن مسلمان و تسریع در مراسم تجهیز میت را لازم‏ شمرده است. از طرفی قسمتی از تحقیقات و تعلیمات پزشکی در عصر ما متوقف بر تشریح است. دو مصلحت در جهت مخالف یکدیگر قرار گرفته‏اند. بدیهی است مصلحت تحقیقات و تعلیمات پزشکی بر مصلحت تسریع تجهیز میت‏ و احترام بدن او ترجیح دارد. در صورت انحصار به میت مسلمان و کافی‏ نبودن غیر مسلمان، و با مقدم داشتن میت ناشناخته بر میت شناخته شده و رعایت بعضی خصوصیات دیگر، به حکم قاعده «اهم و مهم» از تشریح بدن‏ میت مسلمان رفع منع می‏شود. این قاعده نیز مثالهای فراوان دارد.

6. چیز دیگری که به مقررات اسلامی خاصیت انعطاف و تحرک و انطباق‏ بخشیده و آن را جاوید نگه می‏دارد، وجود یک سلسله قواعد کنترل کننده‏ است که در متن مقررات اسلامی قرار گرفته است. فقها نام بسیار زیبایی‏ روی آنها نهاده، آنها را «قواعد حاکمه» می‏نامند؛ یعنی قواعدی که بر سراسر احکام و مقررات اسلامی تسلط دارد و بر همه‏ى آنها حکومت می‏کند. این‏ قواعد مانند یک عده بازرس عالی،

احکام و مقررات را تحت نظر قرار می‏دهد و آنها را کنترل می‏کند. قاعده‏ى «حرج» و قاعده‏ى «لاضرر» از این دسته است. در حقیقت، اسلام برای این قواعد حق «وتو» قائل شده‏ است. این قواعد نیز داستان جالب و مفصلی دارد.

7. یکی دیگر اختیاراتی است که اسلام به حکومت اسلامی، و به عبارت‏ دیگر، به اجتماع اسلامی داده است. این اختیارات در درجه‏ى اول مربوط به‏ حکومت شخص پیغمبر است و از او به حکومت امام و از او به هر حکومت‏ شرعی دیگر منتقل می‏شود. قرآن کریم می‏فرماید:

«النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (2)

پیغمبر از خود مومنان بر آنها حق تسلط بیشتری دارد.

این اختیارات دامنه وسیعی دارد. حکومت اسلامی در شرایط جدید و نیازمندیهای جدید می‏تواند با توجه به اصول و مبانی اساسی اسلامی، یک‏ سلسله مقررات وضع نماید که در

گذشته موضوعا منتفی بوده است(3) اختیارات قوه ی حاکمه ی اسلامی، شرط لازم حسن اجرای قوانین آسمانی و حسن‏ تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامه‏های مخصوص هر دوره است. این‏ اختیارات حدود و شرایطی دارد که اکنون مجال سخن درباره‏ى آنها نیست.


1) انفال/ 60.

2) احزاب/ 6.

3) رجوع شود به تنبیه الامه مرحوم آیه الله نائینی، ص 97 – 102 و مقاله «ولایت و زعامت» به قلم علامه طباطبائی در کتاب مرجعیت و روحانیت (چاپ دوم)، ص 82 – 84.