از عایشه خبر کردهاند که: پیغمبر مرضى را به این کلمات تعویذ مىفرمود: أذهب البأس ربّ النّاس اشف أنت الشّافى لا شفاء الّا شفاؤک اشف شفاؤک شفاء لا یغادر سقما.
و به روایتى چون مریض شدى هم نفس خود را بدین کلمات تعویذ بستى، و دست مبارک بر بدن خود بمالیدى، اما چون مرض موت پیش آمد و گرانى در زبان مبارک و اندام افتاد، عایشه این دعا بخواند، و دست پیغمبر را بگرفت که بر بدن مبارکش بمالد، آن حضرت دست خود را بکشید و فرمود: ربّ اغفر لی و الحقنى بالرّفیق الاعلى. و به روایتى فرمود: الّلهمّ بأعلى جنّة الخلد. و هم گفتهاند که فرمود:
این تعویذ از این پیش از بهر من سود داشت و امروز هیچ سود نمىدهد.
باز عایشه گوید: از رسول خداى شنیده بودم که هیچ پیغمبر از دنیا بیرون نشود جز اینکه او را مخیّر کنند در میان دنیا و آخرت، در مرض موت نگریستم که پیغمبر صلّى الله علیه و آله را سرفه گرفت و گفت: مع الّذین أنعمت علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن أولئک رفیقا. آنگاه فرمود: مع الرّفیق الاعلى الاسعد مع جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السّلام.
عایشه گوید: دانستم که او را مختار ساختهاند و پیغمبر آن جهان را اختیار کرد. و پیغمبر در هر مرض طلب شفا مىکرد از خداوند جز در مرض موت که طلب شفا نفرمودى و گفتى: اى نفس چه بوده است تو را که بهر ملجأ و ملاذى پناهجوئى؟
حدیث کنند که جبرئیل فرود شد و گفت: خداوند تو را سلام مىرساند که اگر
خواهى تو را شفا دهم، و اگر خواهى بمیرانم. فرمود: اى جبرئیل من امر خود را به خداى بازگذاشتم تا با من آن کند که خود خواهد.
مع القصه بیشتر از مورّخین مدت بیمارى رسول خداى را سیزده (13) روز گفتهاند و جماعتى گفتهاند چهارده (14) روز و گروهى دوازده (12) روز و برخى ده (10) روز دانستهاند.