گویند: چون غنایم را جمع کردند، پیامبر (ص) دستور فرمودند کالاها را به هر کس که مىخواهد، بفروشند. همچنین اسرا را فروختند و نخلهاى خرما را تقسیم کردند.
براى بنى عبد الاشهل، ظفر، حارثه و بنى معاویه که همگى از نسل نبیت(1) بودند یک سهم منظور شد. براى بنى عمرو بن عوف و دیگر افراد قبیله اوس نیز یک سهم منظور شد. براى بنى نجّار، مازن، مالک، ذبیان و عدىّ سهمى منظور گردید. و براى سلمه، زریق و بلحارث بن خزرج هم سهمى منظور شد. مجموع اسبها هم سى و شش اسب بود. اولین بارى که براى هر اسب دو سهم منظور شد. مجموع اسبها هم سى و شش اسب بود. اولین بارى که براى هر اسب دو سهم منظور داشتند، در جنگ مریسیع بود، و سپس در جنگ بنى قریظه هم همان طور عمل شد. براى هر اسب دو سهم، و براى صاحب آن یک سهم، و براى هر پیاده یک سهم منظور گردید. پیامبر (ص) سهم خلّاد بن سوید را که پاى دیوار حصار کشته شده بود، و سهم ابى سنان بن محصن را که در جنگ شرکت کرده و مرده بود، نیز منظور فرمودند. مسلمانان جمعا
سه هزار نفر بودند، و اسبها سى و شش عدد بود، مجموعه سهامى که غنایم بر مبناى آن تقسیم شد، سه هزار و هفتاد و دو سهم بود، که براى هر اسب دو سهم، و براى صاحبش یک سهم محاسبه شده بود.
ابراهیم بن جعفر، از پدرش برایم نقل کرد: در جنگ بنى قریظه مجموع اسب مسلمانان سى و شش اسب بود، و پیامبر (ص) سه اسب یدک داشتند، و براى خود، فقط یک سهم منظور فرمود، و مجموعه سهام سه هزار و هفتاد و دو سهم بود. اموال را نخست به پنج بخش مساوى تقسیم کردند، و سهمى را به نام خداوند متعال کنار گذاشتند. همچنین نسبت به اثاثیه و چهار پایان و اسیران به همین طریق رفتار شد. چهار بخش دیگر میان مردم تقسیم شد. پیامبر (ص) در آن روز سهم آن دو مردى را هم، که یکى کشته شده، و دیگرى مرده بود، منظور فرمود.
همچنین پیامبر (ص) به زنانى که در جنگ بنى قریظه حضور یافته و شرکت کرده بودند، چیزى عطا کردند، در حالى که براى آنها سهمى تعیین نشده بوده، و آنها صفیّه دختر عبد المطلب، و ام عماره و ام سلیط، و ام العلاء و سمیراء دختر قیس، و مادر سعد بن معاذ بودند.
محمد بن عبد الله بن مالک ساعدى، از قول پدر بزرگ خود برایم نقل کرد که گفته است:
من هنگامى که زنان اسیر بنى قریظه را مىفروختند، به حضور پیامبر (ص) رسیدم، ابو الشّحم یهودى آمد و دو زن یهودى را که هر یک سه پسر بچه و دخترانى داشتند، به یکصد و پنجاه دینار خرید. او به آنها مىگفت: مگر شما بر دین یهود نیستید؟ و آنها در حالى که مىگریستند، مىگفتند: ما از دین قوم خود (یهود) دست بردار نیستیم تا بر آن آیین بمیریم.
ابن ابى سبره، از یعقوب بن زید بن طلحه، از قول پدر او نقل مىکرد که گفت: پیامبر (ص)، گروهى را براى فروش به نجد فرستادند، و گروهى را همراه سعد بن عباده به شام فرستادند، تا آنها را بفروشد، و با پول آن اسلحه و اسب بخرد. و گفته شده است که پیامبر (ص) همه را به عثمان بن عفان، و عبد الرحمن بن عوف فروختند، و آن دو آنها را بین خود قسمت کردند.
عثمان مال فراوانى پرداخت، و هر اسیرى را که براى او مىآوردند بیشتر از میزان تعیین شده، بهاى او را پرداخت مىکرد. پیرزنان ثروتى هم داشتند، ولى جوانها چیزى نداشتند، به این جهت بود که عثمان سود سرشارى برد. عبد الرحمن در مورد تقسیم اسیران قرعه کشى کرده بود و پیرزنان در سهم عثمان قرار گرفتند. و گفته شده است: اسیران را به دو قسمت تقسیم کردند، پیران را یک طرف و جوانان را طرف دیگر قرار دادند. عبد الرحمن، عثمان را مختار کرد که هر قسمت را که مىخواهد انتخاب کند، و او پیرزنان را برگزید.
عبد الحمید بن جعفر، از پدرش نقل کرد: مجموعه اسیران از زن و بچه هزار نفر بودند.
پیامبر (ص) پیش از فروش غنایم خمس آنها را جدا فرمود، و اسیران را هم به پنج قسمت تقسیم فرموده و خمس آنها را هم در اختیار خود گرفتند. گروهى را آزاد کردند و بعضى را هم به افراد بخشیدند، و بعضى از آنها را هم به خدمت برگماشتند. در مورد اثاثیه و درختان خرما هم همچنین رفتار شد، و پنج یک آنها کنار گذاشته شد. پیامبر (ص) در این مورد قرعه کشى مىفرمود، و بر قرعهاى مىنوشتند (براى خدا) و این قرعه به هر چه اصابت مىکرد همان را مىگرفتند و اجازه انتخاب آن را از طرف کسى نمىدادند. خمس را در اختیار ابن جزء زبیدى گذاشتند، و همو عهدهدار تقسیم غنایم میان مسلمانان بود.
عبد الله بن نافع، از قول پدرش، و او از ابن عمر نقل مىکند: پیامبر (ص) در مورد خمس قرعه کشى مىفرمود، و اجازه انتخاب آزاد نمىدادند.
عبد الحمید بن جعفر، از قول پدرش برایم نقل کرد: پیامبر (ص) از جدا کردن فرزندان بنى قریظه از مادران، در تقسیم و فروش منع فرمودند.
ابن ابى سبره، از اسحاق بن عبد الله، نقل کرد که پیامبر (ص) در آن روز دستور فرمودند:
نباید بین مادر و فرزند، پیش از بلوغ فرزند جدایى افکند. پرسیدند: اى رسول خدا، منظور از بلوغ چیست؟ فرمودند: دختران قاعده شوند و پسران محتلم گردند.
همو، از قول یعقوب بن زید، و او از پدرش نقل کرد: دو خواهر را در صورتى که به حد بلوغ رسیده بودند، از یک دیگر جدا مىکردند، و جدا مىفروختند، همچنین میان مادر و دخترش در صورتى که دختر بالغ بود، و در صورتى که مادرى داراى فرزندان صغیر بود، او را همراه فرزندانش به مشرکان عرب، یهودیان مدینه، تیماء و خیبر مىفروختند، و خریداران بچهها را همراه مادر با خود مىبردند. ولى اگر کودک نابالغى بدون مادر بود، او را به مشرکان و یهودیان نمىفروختند و فقط به مسلمانان مىفروختند.
عتبة بن جبیره، از جعفر بن محمود، برایم نقل کرد: محمد بن مسلمه گفت: در آن روز سه اسیر خریدم، یک زن و دو پسرش به چهل و پنج دینار، و این معادل مجموع حق من و اسبم از غنایم بود. دیگران هم، چنان سهمى داشتند، و براى هر سوارکار سه سهم در نظر گرفته شده بود، یک سهم براى خودش و دو سهم براى اسبش.
مغیرة بن عبد الرحمن حزامى- که معروف به قصىّ بود- از جعفر بن خارجه، برایم نقل کرد که زبیر مىگفت: من در جنگ بنى قریظه سواره بودم، یک سهم براى خودم و یک سهم هم براى اسبم منظور شد.
عبد الملک بن یحیى، از قول عیسى بن معمر برایم نقل کرد: زبیر بن عوّام در آن جنگ دو اسب داشت، و پیامبر (ص) برایش پنج سهم منظور فرمودند.
1) نبیت، عمرو بن مالک بن اوس است (جمهره انساب العرب، ص 332).