جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توحید و قرآن

زمان مطالعه: 2 دقیقه

شما مسئله‏ی توحید و مسائل مربوط به آن رادر نظر بگیرید،‌ مسائل مربوط به صفات خدا، صفات ثبوتی و صفات سلبی، مسائل مربوط به قضا و قدر، مسائل مربوط به جبر و اختیار. شما نگاه می‏کنید به کتابهای مردمان فوق‏ العاده‏ی هزار سال پیش مثلا شیخ صدوق، بعد قدری جلوتر می‏آیید و جلوتر تا می‏رسید به این قرنهای نزدیک به خودمان که علم توحید پیشرفت‏ بسیار بیشتری کرده است، می‏بینید توجیه و تفسیرهای شیخ صدوق در مقابل‏ علم تکامل یافته توحید، بچه‏گانه به نظر می‏رسد. آدم تعجب می‏کند که این‏ مرد چطور نمی‏توانسته است آیات قرآن درباره‏ی توحید را توجیه و تفسیر کند؟! مثلا می‏رسد به صفات خدا، حتی صفات ثبوتیه را برمی‏گرداند به صفات‏ سلبیه. در قرآن دارد: ان الله علیم، قدیر، حی، قیوم. شیخ صدوق‏ نمی‏تواند این را درست حل کند که این علیم براستی می‏تواند بر خدا صادق‏ باشد بدون آنکه به اصطلاح به جلال و قدس الوهیت ضربه‏ای وارد بشود، می‏گوید: [ان الله علیم] ای لیس بجاهل. خدا علیم است، عالم‏ است، یعنی جاهل نیست؛ دیگر بیشتر از این نمی‏توانیم بگوییم. صفات‏ ثبوتی را به صفات سلبی برمی‏گرداند: قدیر ای لیس بعاجز، حی ای لیس‏ بمیت، همه را برمی‏گرداند به یک سلسله صفات سلبی. این معنایش عجز و ناتوانی است. البته ما هم اگر در زمان او بودیم و در حد پیشرفت علم توحید در آن عصر می‏بودیم از آن بهتر نمی‏توانستیم بگوییم. این گونه توجیه‏ها به قول طلبه‏ها یک نوع اکل از قفاست. وقتی که تحقیقات توحیدی بیشتر می‏شود معلوم می‏گردد که هیچ احتیاج به این توجیه و تأویل‏ها نیست. به قضا و قدر که می‏رسیم، به جبر و اختیار که می‏رسیم می‏بینیم با یک شجاعت و صراحتی عموم اراده و عموم فاعلیت حق تعالی در سراسر عالم را بیان می‏کنند. هرچه علم توحید جلو رفته است خودش را با این منطق نزدیکتر دیده است،‌ و دیده است که همین جور است که قرآن گفته است. در گذشته احتیاج به توجیه و تأویل و این حرفها بیشتر احساس می‏شد،

اما حالا دیگر اصلا احساس نمی‏شود.