جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جنبه‏های منفی عالم دینی در برخی ادیان

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در بعضی از ادیان دنیا علمای دین انحصارا باید از نژاد مخصوص باشند، یعنی

فقط یک نژاد مخصوص حق دارد عالم و مرجع دینی باشد و آن مزایای‏ عالم دینی را داشته باشد، مثل اینکه می‏گویند در قوم یهود فقط اولاد لاوی‏ از اسباط بنی‏اسرائیل می‏توانستند عالم دینی باشند، غیر آنها نه. در ایران خودمان در دین زردشت ـ که البته از بدعتهای موبدهای زردشتی است ـ فقط یک طبقه‏ی مخصوصی یعنی خود موبدها و فرزندانشان حق داشتند موبد باشند. مثلا یک نفر که تاجر است خود یا فرزندش نمی‏توانستند جزء طبقه‏ی موبدها واقع شوند، یا یک بچه نجار و بچه کشاورز. در ایران ساسانی اصولا طبقات‏ مطلقا بسته بوده است، طبقات مقفل بوده است. مثلا جز ارتشی و بچه‏ ارتشی نمی‏توانسته است ارتشی باشد. اگر احیانا از سایر طبقات یک کسی‏ می‏خواست وارد ارتش بشود آنقدر تشریفات داشته که به ندرت صورت‏ می‏گرفته است.

آیا در اسلام یک قوم و طبقه و نژاد بالخصوصی هستند که فقط آنها می‏توانند عالم دینی باشند؟ نه، این را دیگر همه کس می‏داند. آیا مثلا تنها سادات چون از اولاد پیغمبرند می‏توانند عالم و ملای دین باشند؟ نه. آیا تنها ملازاده‏ها و روحانی زاده‏ها می‏توانند؟ نه. یک بچه دهاتی که ابا عن جد آباء و اجدادش همه دهاتی و دنبال گاو و خر بوده‏اند می‏آید تحصیل‏ علوم دینی می‏کند و از دیگران پیش می‏افتد و بعد می‏شود مرجع تقلید. اکثر مراجع تقلید از این طبقات بوده‏اند. اتفاقا کم اتفاق افتاده است که از طبقات اعیان و اشراف و حتی ملازاده‏ها یک ملا و یک مرجع تقلید حسابی به‏ وجود آمده باشد.

یکی دیگر از جنبه‏های منفی، اسم گذاری است. کمتر افراد به این مطلب‏ توجه دارند. حتی اسلام برای علمای دینی اسم و عنوان خاصی انتخاب نکرده‏ است با اینکه علمای دین در آن زمانها اسم داشتند: کشیش و قسیس و یا رهبان که آن زهادشان بودند، احبار که علمای یهود بودند. اسلام فقط گفت‏ «عالم» همان اسمی که از حقیقت حکایت می‏کند. اگر بگویید که این‏ اسمهایی که بعدها پیدا شده، این اسمهایی که الان هست: شیخ، ملا، آخوند، روحانی چیست؟ می‏گوییم اینها اسمهایی است که بعدها خود مردم انتخاب‏ کرده‏اند.

البته نمی‏خواهم بگویم بدعت است، چون اینها را کسی به قصد اینکه از اسلام است نمی‏گوید. اگر کسی واقعا خیال کند که یکی از دستورهای‏ اسلام این است که به یک عالم دینی باید گفت شیخ یا آخوند یا ملا، اشتباه‏ کرده است. آن جوری که من فکر می‏کنم تا قرن چهارم هجری و شاید اوائل قرن‏ پنجم، تا چهار قرن پس از پیدایش اسلام، ما یک نفر عالم دینی نداریم که‏ یک اسم مخصوصی برای او گذاشته باشند، مثلا کلمه‏ی «شیخ» به او اطلاق‏ کرده باشند. فقط از قرن چهارم و پنجم است که می‏بینیم در میان علماء و فلاسفه و بزرگان کلمه‏ی «شیخ» بر اکابر علما اطلاق می‏شده است. مثلا شیعه به شیخ طوسی گفت «شیخ» یعنی بسیار عالم، کثیرالعلم، چون‏ این مرد واقعا بسیار عالم بود. فلاسفه و منطقیین به بوعلی سینا گفتند «شیخ»، علمای ادب به عبدالقادر جرجانی گفتند «شیخ»، شعرا به سعدی گفتند «شیخ»، دیگر بعد شایع شد و به هر طلبه‏ای هم گفتند «شیخ». لفظ آخوند و ملا تا آن جا که من تفحص کرده‏ام تا ده قرن بعد از اسلام به احدی گفته نمی‏شده است، در زمان صفویه بود که این القاب پیدا شد. حتی در معنی این الفاظ هم بحث است که آخوند یعنی چه؟ گفته‏اند مخفف «آقا خوانده» است. «ملا» برخی گفته‏اند تحریف‏ شده‏ی «مولا» است. من هنوز پیدا نکرده‏ام که به یک عالمی قبل از دوره‏ی صفویه کلمه آخوند یا ملا اطلاق کرده باشند. لفظ «روحانی» که‏ خیلی جدید الولادش است، معاصر است با خودمان، یعنی با نسل ما. شما در شصت هفتاد سال پیش یعنی قبل از مشروطه یک جا پیدا نمی‏کنید که به علمای‏ دین روحانیین گفته باشند. این اقتباس از مسیحیت است. مسیحیها روی‏ حساب اینکه در نظر آنها روح از تن، آخرت از دنیا، معنی از ظاهر جداست و عالم دینی باید به اصطلاح تارک دنیا باشد، به علمای خودشان‏ می‏گفتند روحانیون، و بعد هم این اصطلاح در ایران ما شایع شد.

به هر حال‏ اسلام جزء کارهایی که نکرده است یکی این است که برای علماء دین اسم مخصوص‏ انتخاب نکرده است، همچنان که لباس

مخصوص هم انتخاب نکرده است، یعنی اسلام نگفته است آن عده که علمای دین‏اند چون علمای دین‏اند باید یک‏ لباس مخصوص داشته باشند. البته مسلم است که افرادی که عمامه به سرشان می‏گذارند یا ردا می‏پوشند مجموعا با مقایسه با لباس دیگران که امروز شایع است، لباسشان به لباس‏ پیغمبر اکرم نزدیکتر است. این اختصاص به علماء ندارد، شما هم اگر به‏ قصد این که چون پیغمبر اکرم عمامه به سر می‏گذاشته است عمامه بگذارید و قصد تأسی داشته باشید، شاید اجر و ثوابی داشته باشید. اگر کسی خیال کند که اسلام برای علمای دین یک لباس بخصوصی وضع کرده و گفته است که چون تو عالم دینی هستی باید لباسی داشته باشی که با غیر عالم فرق بکند؛ خیر، ما در دین یک چنین چیزی نداریم. ما در اخبار و احادیث، باب لباس‏ پوشیدن و کیفیت لباس پوشیدن، آداب و مستحبات آن داریم اما هیچ کدام اختصاص به علما ندارد. اگر یک لباس با کیفیت‏ بالخصوصی مستحب باشد، همین طوری که برای عالم مستحب است برای غیر عالم‏ هم مستحب است؛ و اگر مکروه باشد، همان جوری که برای علما مکروه است‏ برای غیر علما هم مکروه است.

باز از جمله کارهایی که اسلام درباره‏ی علمای دین نکرده است این است که در قانون خودش امتیاز و استثنا برای عالم دینی قائل نشده است. مثلا نگفته‏ جاهلان چهار رکعت نماز بخوانند و علماء دو رکعت، شما اگر ثروتمند شدید زکات بدهید و علماء ندهند، شما اگر مالی داشتید که خمس به آن تعلق‏ می‏گیرد خمس بدهید و علما ندهند، در ادیان دیگر بوده است. مثلا در دین‏ برهمایی و زردشتی، برهمن و موبد از مالیات دادن معاف بوده‏اند، ولی‏ اسلام هیچ فرقی میان عالم و غیر عالم نه در مقررات عمومی و نه در مجازاتها قرار نداده است، نگفته است که اگر فلان گناه را عالم بکند مجازات او از غیر عالم کمتر است. حتی در مجازات اخروی مجازات عالم‏ را بیشتر نیز دانسته است، ولی در دنیا فرقی ندارد. حق فهم و تفسیر و تخصص منحصر به طبقه‏ی معینی نیست، بلکه شرط آن را علم و صلاحیت فنی‏ دانسته است. در بسیاری از

ادیان، شما تشریفاتی را می‏بینید برای مولود یا مرده یا ذبیحه یا معبد و یا عروسی که این تشریفات اختصاص به‏ روحانیون دارد. فرضا آن که باید به گوش بچه‏ی نوزاد دعا بخواند منحصرا باید مثلا کاهن یا روحانی باشد، یا آن که نامگذاری می‏کند روحانی باشد، آن که مثلا برای مرده دعا می‏کند یا نماز میت می‏خواند روحانی باشد. اسلام‏ می‏گوید نماز میت را هر کس می‏تواند بخواند، دعای مستحبی را به گوش بچه‏ هر کس می‏تواند بخواند، ذبح حیوانات همین طور. مثلا یهودیها می‏گویند حتما خاخام باید باشد تا این مرغ یا حیوان دیگر را بکشد. اسلام هیچ وقت‏ برای افراد این امتیاز را قائل نشده است. اسلام البته برای ذبیحه شرایطی قائل‏ شده است؛ مثلا گفته رو به قبله باشد، نام خدا بر آن جاری شود، کشنده‏ مسلمان باشد (تازه این را نیز گفته که صرفا از این جهت که مسلمان باشد شرط نیست بلکه غیر مسلمان [نباشد] چون این دستورها را اجرا نمی‏کند، و به عقیده‏ی برخی از فقها اگر غیر مسلمانی هم این دستورات را اجرا کند مانعی ندارد اما نمی‏گوید که فقط علمای دین حق دارند گوسفندها یا مرغها را ذبح کنند و اگر غیر آنها ذبح کنند قبول نیست و حرام است. چنین چیزی در اسلام نیست.