حکایت معروفی است، میگویند: سلیمان اعمش که یکی از محدثین اهل تسنن است، یک وقت مسئلهای را از یکی از فقهای زمان خویش پرسید. او جواب داد. از او پرسید: به چه دلیل تو این جواب را میدهی و از کجا میدانی که پاسخ مسئله چنین است؟ گفت: به خاطر روایتی که تو خودت از پیغمبر اکرم نقل کردهای؛ از آن روایت این مسئله نتیجه میشود. وقتی استدلال کرد، اعمش دید درست میگوید. باز اعمش یک مسئلهی دیگری از او پرسید و او
جواب داد. گفت این را دیگر به چه دلیل میگویی؟ گفت: به دلیل روایت دیگری که باز خود تو از پیغمبر اکرم روایت کردی؛ از آن هم این مطلب استنباط میشود. اعمش وقتی فکر کرد و به استدلال او گوش کرد دید این را هم درست میگوید. بعد این جمله را گفت: انتم الاطباء و نحن الصیادله(1) گفت: مثل ما محدثین و شما اهل نظر مثل دوا فروش است با طبیب. ما فقط میتوانیم داروها را تهیه کنیم و در اختیار شما بگذاریم اما طبابت و تشخیص این که این دوا برای چه بیماری مفید است و به چه مریضی باید نسخه کرد کار شماست و من اعتراف میکنم که خودم که ناقل این احادیث هستم مثل تو نمیتوانم معنی و مفهوم این احادیث را بفهمم و به موارد خودش تطبیق دهم ولی حالا که تو توضیح میدهی خوب میفهمم.
به هر حال وعده دادیم که امشب که آخرین شبی است که ما دربارهی این موضوع بحث میکنیم و این بحث را ختم مینماییم، دربارهی این جهت صحبت کنیم که جریان تاریخی چه نشان میدهد؟ این قرآن چهارده قرن است که در دست دانشمندان، علما، محققین از هر علم و فنی بوده است و روی آن مطالعه و فکر و تدبر میکردهاند چون خودش مردم را به تدبر دعوت کرده است: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها(2) ملامت کرده است کسانی که در این کتاب تدبر نکنند: کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب(3)
1) عیون اخبار الرضا، چاپ سنگی، ص 239.
2) محمد صلی الله علیه و آله/ 24.
3) ص/ 29.