مقام اول: در بیان جمع معجزات رسول خدا(ص)
در بحار از مناقب آمده که برای رسول خدا(ص) معجزاتی بود که جز او هیچ یک از انبیاء چنین معجزاتی نداشتند، آوردهاند که آن حضرت چهار هزار و چهار صد معجزه داشته و نیز آوردهاند که سه هزار معجزه بوده است که چهار دسته را شامل میشود، معجزاتی که قبل از میلاد حضرت رخ داد، معجزات بعد از ولادت، معجزات بعد از بعثت و معجزات بعد از وفات که قویترین و ماندگارترین آنها قرآن است به دلایل زیر:
اول: معجزات همه پیامبران اغلب موافق با احوال عصر و زمان خویش است، همان گونه که خداوند حضرت موسی (ع) را در زمانی مبعوث نمود که جادوگری رایج بود پس او با انداختن عصایش همهی جادوها را باطل کرد و عصای او سحر ساحران را بلعید و آن عصا را بر دریا نیل زد و دریا شکافت و خشک شد و بنیاسرائیل از آن گذشتند و عصای خود را تبدیل به ماری بزرگ نمود پس همه ساحران از تعجب نفسهایشان بند آمد و همهی کافران ذلیل شدند و در زمان بعثت حضرت عیسی (ع) مردم و قوم او طبیب بودند و در این امر مهارت بسیار داشتند، خداوند نیز عیسی (ع) را مبعوث کرد با معجزهی شفا دادن بیماران و زنده کردن مردگان
که از این عمل همه طبیبان مات و مبهوت شدند وخردمندان سرگشته و حیران گردیدند و مردم عصر محمد(ص) بلیغ و فصیح بودند و شعر و ادبیات را خوب میدانستند پس خداوند (ص) را با معجزه قرآن مبعوث کرد و با خلاصه گویی و معجزاتی که در آن نهفته بود فصحاء در مواجهه با آن عاجز شدند و سخنوران در برابر آن خاضع و مطیع گشتند و شعرا در عمق آن فروماندند که در برابر قرآن عاجزتر و ناتوانتر بودند.
دوم: همانا معجزه در هر قومی به حسب فهم و قدرت درک و عقل و ذهن ایشان ظهور مییابد، مثلا بنی اسرائیل (قوم موسی و عیسی) کند فهم و کم هوش و بیاستعداد بودند برای همین هیچ سخن فصیح و هیچ معنای تازهای از آنها نقل نشده و در دست مورخین نیست و در تاریخ نیامده ولی اعراب جزء باهوشترین و گیراترین و تیزهوشترین مردم بودند پس معجزه قرآن به خاطر درک خوب و سریع ایشان اختصاص به اعراب یافت، چون مختص هر قومی آن چیزی است که طبع ایشان بر آن است.
سوم: معجزه قرآن در همه اعصار باقی و پابرجاست و در همه سرزمینها و اطراف و اکناف عالم پراکنده شده است و اعجاز آن همیشگی است و روشنترین معجزات از دیگران بارزتر و خاصتر است و در همه سرزمینهای شرق و غرب عالم گسترده و منتشر شده است، قرن به قرن و عصر بعد از عصر، تا آن جا که اقوام و ملل منقرض میشوند ولی ذرهای از تأثیر قرآن کاسته نمیشود و همواره در تزاید و فزونی است و هیچ کسی را یارای مقابله و مخالفت با آن نیست.
در الخرائج و الجرائح آمده که: همانا برای هر عضوی از اعضای رسول الله (ص) معجزهای است، معجزهی سر مبارک حضرت این بود که همواره ابری بر سر حضرت سایه میافکند و همیشه بالای سر حضرت بود، معجزهی چشمان حضرت این بود که پشت سر خود را میدید همان گونه روبرویش را میبیند، معجزهی گوشهای حضرت
این بود که صداها را در خواب میشنید همان گونه که در بیداری استماع میفرمود، معجزهی زبانش این بود که زبان همه چیز را میدانست مثلا حضرت به آهویی فرمود: من که هستم؟ و او هم گفت: تو رسول خدا هستی، معجزه دستانش این که از بین انگشتانش آب روان میگفت و معجزه پاهایش این بود که مثلا جابر چاهی داشت که آب آن تلخ بود پس به پیامبر از این امر شکایت نمود، حضرت پاهایش را در طشتی با آب شست و امر کرد که آب داخل طشت را به داخل چاه بریزند پس همین کار را کردند و آب آن چاه شیرین و گوارا شد و معجزهی دیگر این که ایشان سنت شده بدنیا آمدند و معجزهی بدن حضرت اینکه سایهی ایشان هیچگاه بر زمین نمیافتاد زیرا ایشان تماما نور بودند و برای نور سایهای نیست و معجزهی پشت حضرت این که مهر پیامبری بر کتف حضرت خورده و چنین نوشته بود: لا اله الا الله، محمدا رسول الله.
ابویعقوب در تفسیر الامام آورده که، به امامت عرض کردم: آیا برای رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) معجزاتی مثل معجزات موسی (ع) ظاهر میشد؟ امام (ع) فرمود: علی (ع) مانند خود رسول الله (ص) است پس معجزات رسول الله (ص) نیز معجزات علی (ع) است، و معجزات علی (ع)، معجزات رسول الله (ص)، است و هیچ معجزهای نیست که خداوند مثل آن یا برتر و بزرگتر از آن را به ایشان عطا فرموده است.