جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در ذکر استران و درازگوشان رسول خداى‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

پیغمبر را چند استر بود:

اول: دلدل، و آن را مقوقس هدیه کرد به رنگ سفید یا شهبا بود. بعد از پیغمبر على علیه السّلام بر آن نشست، آنگاه به امام حسن علیه السّلام رسید، و در زمان حکومت معاویه هلاک شد و از سالخوردگى دندان بر آن نمانده بود، قوت آن را از آرد مى‏کردند.

ابن عباس گوید: چون دلدل را بیاوردند پیغمبر از امّ سلمه مقدارى پشم و لیف بگرفت، از بهر او رسنى بتافت و به خانه او رفته گلیمى مطرف برآورد و چهار لایه ساخته بر پشت آن انداخت و بسم الله گفته برنشست و مرا ردیف خود ساخت، و این نخست استرى است که در اسلام سوارى یافت.

طبرانى در «معجم اوسط» از انس حدیث کند که چون مسلمانان در حنین هزیمت شدند، پیغمبر بر بغله شهبا که دلدل نام داشت سوار بود خطاب کرد: که اى دلدل با زمین نزدیک شو، دلدل سینه خود بر زمین بچفسانید پس کفى خاک بر گرفت و بر روى دشمنان بیفشاند و فرمود: حم لا ینصرون و آن جماعت هزیمت شدند و به روایتى مشتى خاک از عمّ خود عباس بخواست، دلدل فهم کرد و سینه بر زمین نهاد تا خاک برگرفت.

دویم: فضّه، و آن را فروة بن عمرو جذامى هدیه کرد و رسول خداى آن را به ابو بکر بن أبى قحافه عطا فرمود.

سیم: ایلیه، و آن را ملک ایله به هدیه فرستاد.

چهارم: بیضا، و مادر آن مادیان عربى نامدارى بود.

پنجم: را گویند از دومة الجندل آورد.

ششم: را گویند کسرى فرستاد و این سخن با دریدن کسرى نامه پیغمبر را راست نیاید.

و رسول خداى را سه درازگوش بود:

اول: غضین، آن را مقوقس هدیه کرد.

دویم: عفیر، آن را فروة بن عمرو جذامى هدیه فرستاد.

سیم: یعفور، آن را سعد بن عباده به هدیه آورد و بعضى عفیر و یعفور را یک درازگوش دانند و آن مأخوذ از عفره است که رنگ خاک باشد.