ما دو نوع اجتهاد داریم. یکی اجتهادی است که اصطلاحا به آن اجتهاد رأی یا قیاس میگویند، همان چیزی که مبتکر آن در فقه اسلامی ابوحنیفه بوده است، و همان چیزی که ائمهی اطهار با این نوع اجتهاد که اسمش رأی و قیاس
است مبارزه کردهاند؛ و حقا و انصافا ـ قطع نظر از اینکه ما شیعه هستیم ـ اگر اختیار اسلام به دست رأی و قیاس داده شود و اگر با اجتهاد رأی و قیاس مبارزه نشده بود که در درجهی اول ائمهی ما مبارزه کردند (البته برخی از فقها و ائمهی اهل سنت هم بودند ـ مانند مالک ـ که با این طریقه مخالف بودند) چیزی از دین باقی نمیماند. مالک بن انس که یکی از امامهای چهارگانهی فقه اهل تسنن است در عمرش دو فتوا از روی قیاس داده بود و وقتی که میخواست بمیرد متوحش بود و میگفت من وحشتم از آن دو فتوایی است که از روی قیاس دادهام. ابوحنیفه در این کار افراط کرده است یعنی فکر و ظن و قیاس خودش را در استنباط احکام دین آن قدر دخالت داده است که اساسا دین زیر و رو میشود.
یک قضیهای در تواریخ نقل میکنند. حالا من نمیدانم که این مضمون است برای ابوحنیفه یا خودش شوخی کرده، میگویند آنقدر این مرد به قیاس کردن عادت کرده بود که در تکوینیات هم مثل تشریعیات قیاس میکرد و گاهی به صورت مضحکی در میآمد. مسائلی را با هم قیاس میکرد که اصلا با هم ربطی نداشت. نوشتهاند که ریش ابوحنیفه به اصطلاح جوگندمی شده بود، به زبان عربی اشمط بود. معمولا افرادی که موی سیاه دارند، اولی که موی سفید پیدا میشود دلشان نمیخواهد که این موهای سفید آشکار باشد و میخواهند آن را مخفی کنند، برای اینکه مردم به پیری آنها پی نبرند یا لااقل از همسر خودشان رودربایستی دارند. به هر حال ابوحنیفه رفت به سلمانی برای اصلاح، به سلمانی گفت: این موهای سپید را یکی یکی از ریشه بکن. مرد سلمانی گفت: چرا؟ گفت: میخواهم دیگر بیرون نیاید. آن مرد گفت: اتفاقا تجربه نشان داده است که هر چه را که از ریشه بکنند بیشتر در میآید. گفت: پس موهای سیاه را بکن. فورا قیاس گرفت که حالا اگر موهای سپید را کندند بعد که در میآید بیشتر در میآید پس چرا ما موهای سیاه را نکنیم که بیشتر درآید. حساب نکرد که طبیعت دارد رو به سپیدی میرود؛ این در شرایط
نامساوی است و در شرایط نامساوی قیاس غلط است. و قیاسهایی که او کرده است و اساسا هر که بخواهد در دین قیاس کند، چون شرایط را درک نمیکند، بجای اینکه شرایط را مساوی بگیرد، در شرایط نامساوی عمل میکند و اشتباه میکند. این اجتهاد ممنوع است، ولی ما یک اجتهاد مشروع هم داریم؛ آن همین است که در این تعبیر امیرالمؤمنین بود، این که فروع یعنی شاخهها را از اصل ها و ریشهها استنتاج کنند.