جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

‏ذکر آنچه از قرآن درباره جنگ تبوک نازل شده است‏

زمان مطالعه: 26 دقیقه

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ …- اى مؤمنان شما را چه مى‏شود که چون گفته مى‏شود به شما که به غزو روید خویشتن را بر زمین گران مى‏کنید.(1)

پیامبر (ص) در گرماى شدید و هنگام کار مردم و موقعى که میوه‏ها رسیده و سایه‏ها گوارا بود عازم جنگ تبوک شد و مردم در آن کار کندى کردند، و سوره «براءة» امور پوشیده آنها و کینه و نفاق منافقان را آشکار ساخت و خداوند مى‏فرماید إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ‏

قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً …- اگر براى جهاد بیرون نشوید خدا شما را به عذابى دردناک معذب خواهد کرد و قومى دیگر را بجاى شما بر مى‏گمارد و شما به خدا زیانى نرسانده‏اید.(2)

منظور از عذاب دردناک عذاب آخرت است و از رسول خدا پرسیدند که آن قومى که بجاى ایشان خواهد بود کیستند؟(3) و مى‏فرماید ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ …- اهل مدینه و بادیه‏نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان رسول خدا تخلّف کنند.(4) گروهى از اصحاب پیامبر (ص) به بادیه‏هاى اطراف مدینه رفته بودند که به آنها فقه و احکام دین را بیاموزند. منافقان مى‏گفتند: گروهى از یاران محمد در بادیه‏ها مانده و نیامده‏اند. و هم مى‏گفتند، بادیه‏نشینان هلاک و نابود شدند. و در این مورد این آیه نازل شد وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ …- و نباید که مؤمنان همه به یک بار به حرب روند و چرا نمى‏روند از هر قبیله جماعتى.(5) و هم درباره ایشان نازل شده است که وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ …- و آنان که در دین خدا جدل و احتجاج برانگیزانند پس از اینکه مردم دعوت او را پذیرفتند حجت آنها لغو و باطل است.(6)

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ- اگر نصرت نکنید پیامبر (ص) را، همانا خداوند او را نصرت کرد هنگامى که کافران او را بیرون کردند دو بدو (پیامبر (ص) و ابو بکر) آن گاه که هر دو در غار بودند پیامبر به همراه خود فرمود مترس که خدا با ماست، و خداوند آرامش خاطر بر او فرستاد و او را به سپاهها و لشکرهایى که شما آنها را نمى‏دیدید تأیید فرمود و نداى کافران را پست گردانید و نداى خداست که با رفعت و علو است و خداى تعالى عزیز و حکیم است.(7)

خطاب اول که اگر یارى نکنید به گروه منافقان اوس و خزرج است، و منظور از کافرانى که آن حضرت را بیرون کردند قریش است، و مقصود از دو نفر پیامبر (ص) و ابو بکر است که به هنگام هجرت در غار بودند، و منظور از سکینه طمأنینه و آرامش است، و مقصود از

سپاههاى غیبى فرشتگان است، و غرض از کلمه کافران الهه‏ها و بتان قریش است و مقصود از کلمة الله توحید است که ظاهر و آشکار گردیده است. انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ- همه بروید سبک بار و گران بار و جهاد کنید به مال و تن خویش در راه خدا، این کار براى شما بهتر است اگر دانا باشید.(8) گویند، منظور آماده و غیر آماده هم هست و هم گفته‏اند مقصود از کلمه خفاف جوانان، و از کلمه ثقال پیران است، و منظور از جهاد، جهاد با مال و جان است. لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ- اگر منفعت آنى و سفرى نزدیک باشد البته از تو پیروى مى‏کنند لیکن از سفرى که مشقتى دارد مى‏پرهیزند و بزودى به خدا سوگند مى‏خورند که اگر توانایى مى‏داشتیم همراه شما بیرون مى‏آمدیم، اینان خود را هلاک مى‏کنند و خداوند مى‏داند که دروغ مى‏گویند.(9)

منظور از سفر قاصد سفر نزدیک است و فعل (پیروى مى‏کنند) به منافقان برمى‏گردد و منظور از شقّه سفر تبوک است که بیست شب طول کشید. بقیه آیه هم مربوط به منافقان است که شروع به بهانه‏تراشى کرده و تنگدستى و بیمارى را بهانه مى‏آوردند و خود را در آخرت به هلاک مى‏اندازند و خداوند مى‏داند که آنها سالم و داراى مرکوبهاى قوى و توانا هستند.

پیامبر (ص) به آنها اجازه فرمود که شرکت نکنند و عذر ایشان را پذیرفت و در این مورد این آیه نازل شد. عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ- خدا ترا ببخشاید چرا پیش از آنکه کسانى که راست مى‏گویند و کسانى که دروغ مى‏گویند برایت معلوم شود به ایشان اجازه دادى.(10)

منظور این است که حق بود ایشان را به سفر مى‏آزمودى تا معلوم شود چه کسانى راست و چه کسانى دروغ مى‏گویند و چه کسانى واقعا توانایند و چه کسانى ناتوان و حال آنکه افرادى که توانایند از تو اجازه شرکت نکردن گرفتند.

لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ، إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ، وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ- دستور در ترک جهاد با اموال و جانهاى خود از تو نمى‏خواهند کسانى که ایمان آورده‏اند به خدا و روز قیامت و

خداى دانا به پرهیزگاران است، همانا کسانى که به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده‏اند از تو اجازه مى‏گیرند و دلهاشان در شک و ریب است و آنها در شک و تردید خواهند ماند، اگر قصد خروج براى جهاد داشتند درست مهیاى آن مى‏شدند لیکن خدا از توفیق دادن و برانگیختن آنها کراهت داشت و آنها را باز داشت و حکم شد که شما هم با معذوران عاجز بنشینید.(11) آیه اول وصف مؤمنان است که اموال خود را براى این جنگ که معروف به جنگ سختى و تنگدستى بود انفاق کردند، و آیه بعد وصف منافقان است که در شک و تردید خویش باقى مى‏مانند، و در آیه بعد منظور از افراد عاجز زنان و بچه‏هایند. لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ- اگر ایشان با شما بیرون مى‏آمدند جز خیانت و مکر چیزى به شما نمى‏افزودند و هر آینه در کار شما خرابى مى‏کردند و از هر سو در جستجوى فتنه بر مى‏آمدند و در میان شما جاسوسانى از آنانند و خداوند دانا به ستمگران است.(12) منظور ابن ابىّ، عبد الله بن نبتل، جدّ بن قیس و امثال ایشان است که اجازه گرفتند و برگشتند. مى‏فرماید بر فرض که با شما هم بودند جز مایه شر چیزى نبودند و ستوران خود را با شتاب مى‏راندند و فتنه‏انگیزى مى‏کردند و اخبار را هم به یک دیگر مى‏رساندند. لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ- پیش از این هم فتنه‏گرى مى‏کردند و کارها را برایت دگرگون مى‏ساختند تا اینکه حق آمد و امر خدا آشکار گردید در صورتى که آنها کراهت داشتند.(13) منظور بیان کراهت منافقان از ظهور اسلام و پیشرفت کار رسول خداست. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ- برخى از آن منافقان مى‏گویند به ما اجازه شرکت نکردن بده و ما را به فتنه مینداز، آگاه باش که آنها در فتنه افتادند و دوزخ به کافران احاطه دارد.(14)

این آیه در مورد جدّ بن قیس نازل شده است که از افراد ثروتمند بنى سلمه و داراى مرکوبهاى فراوان و شیفته زنها بود. پیامبر (ص) به او گفت: به جنگ رومیان مى‏آیى؟ شاید بهره‏یى نصیب تو گردد، و او گفت: قوم من مى‏دانند که من شیفته زنهایم و مرا در فتنه مینداز! و خداوند مى‏فرماید او به واسطه تخلف از فرمان رسول خدا در فتنه افتاده است و جهنم به او و دیگر همفکران او احاطه دارد.

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ- اگر

برسد به تو نصرتى ایشان را غمگین مى‏سازد و اگر برسد به تو نکبتى گویند ما در کار خود پیش بینى کردیم و آنها از دین روگردان و در عین حال شاد مانند.(15) باز هم منظور همان منافقان مانند ابن ابىّ و جدّ بن قیس و هم عقیده‏هاى ایشان است.

قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ، قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ- بگو هرگز جز آنچه خداوند براى ما نوشته است به ما نخواهد رسید اوست مولاى ما و بر خدا توکل باید کنند مؤمنان، بگو شما جز یکى از دو نیکى مى‏توانید براى ما انتظار برید؟ ولى ما درباره شما منتظریم که از جانب خدا یا بدستهاى خودمان به عذابى سخت گرفتار شوید شما انتظار ببرید ما هم همراه شما منتظریم.(16) منظور از دو نیکى غنیمت و شهادت است و هم اظهار امیدوارى است که خداوند به مسلمانان در مورد کشتن منافقان اجازه فرماید. و به هر حال شما منتظر شکست ما و ما منتظر وعید الهى براى شماییم.

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ- بگو اگر نفقه کنید به اختیار یا به اکراه هرگز از شما پذیرفته نمى‏شود که شمایید مردمى نابکار.(17) این آیه در مورد گروهى از منافقان ثروتمند نازل شده است که در حضور مردم و براى اینکه خبر آن به رسول خدا برسد نفقه مى‏دادند و به این واسطه کشته شدن را از خود دفع مى‏کردند.

وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ- چیزى مانع از قبول صدقات آنها نبود مگر اینکه آنها به خدا و رسول او کافر شدند و به نماز نمى‏آمدند جز با حالت کسالت و انفاق نکنند مگر اینکه سخت کراهت دارند.(18) شاید هم منظور از کسالت ریا و ظاهر سازى باشد.

فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ- مبادا کثرت اموال و فرزندانشان ترا متعجب سازد، خدا مى‏خواهد آنها را با همانها در دنیا عذاب کند و جانهاى آنها در حالى که کافرند از میان مى‏رود.(19) یعنى بر آنها واضح شود که هر استفاده‏یى مى‏برند منافقانه است و اگر صدقه و نفقه‏یى هم مى‏دهند ریا کارى مى‏کنند.

وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ- و سوگند مى‏خورند به خداى تعالى‏

که از شمایند و آنها از شما نیستند و لکن ایشان قومى هستند که مى‏ترسند.(19) منظور بزرگان و ثروتمندان منافقین است چون ابن ابىّ و جدّ بن قیس و خویشاوندان آنها که پیش پیامبر (ص) مى‏آمدند و سوگند مى‏خوردند که همراه و با او هستند و چون بیرون مى‏رفتند پیمان- شکنى مى‏کردند و به واسطه قلّت خود میان مسلمانان مى‏ترسیدند که کشته شوند.

لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ، وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ- اگر بیابند پناهگاهى یا غارى یا جایى که گریزگاه باشد شتابان مى‏گریزند، بعضى از آن منافقان ترا در تقسیم صدقات عیب مى‏گیرند و اگر داده شوند از آن، از تو خشنود مى‏شوند و اگر داده نشوند از تو خشمناک گردند، و اگر ایشان راضى بودند به آنچه خدا و رسول خدا به ایشان عطا کرده است و مى‏گفتند که خداى ما را بسنده است بزودى خدا و رسولش از فضل خود به ما عنایت خواهند کرد و ما تنها به خدا مشتاقیم، بهتر بود.(20) در آیه اول منظور این است که اگر این منافقان قدرت جنگ مى‏داشتند و اگر جماعتى را پیدا مى‏کردند که مى‏توانستند به آنها بپیوندند شتابان این کار را مى‏کردند.

آیه دوم در مورد ثعلبة بن حاطب نازل شده است که مى‏گفته است: محمد صدقات را به هر کس که مى‏خواهد مى‏دهد! و در آن مورد منافقانه اعتراض مى‏کرده است. بعدا به حضور پیامبر آمده و رسول خدا به او چیزى داده است و او خشنود شده است. بار دیگرى آمده و رسول خدا (ص) چیزى به او نداده و خشمگین شده است، در آیه سوم مى‏فرماید چه بهتر بود که اگر به اینها پیامبر چیزى نمى‏داد یا کمتر مى‏داد، اعتراض نمى‏کردند و مى‏گفتند خداوند به فضل خود به ما روزى خواهد کرد و چون براى پیامبر (ص) مالى برسد به ما عطا خواهد کرد.

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ- هر آینه صدقات مر درویشان راست، و مر بیچارگان را، و مر عاملان را و مهتران عرب دل گرم کردگان را، و مکاتبان را، و وام داران را، و غازیان را و غریبان را فریضه کرده از پروردگار و خداى تعالى داناست و صواب کار.(21)

روایت شده است که فقیرى از رسول خدا سؤال کرد و رسول خدا (ص) فرمود: خداوند صدقات را مخصوص هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلى قرار نداده است و آن را ویژه هشت طبقه قرار داده است و اگر تو در یکى از آن طبقات باشى به تو مى‏دهم، و اگر ثروتمند باشى‏

بدان که مال زکات موجب دردسر و آزار دل خواهد بود. منظور از فقرا، فقراى مهاجرند که از مردم چیزى مطالبه نمى‏کردند و منظور از مساکین کسانى هستند که به روزگار پیامبر (ص) در صفّه مسجد زندگى مى‏کردند. به عاملان زکات هم به میزان مخارج آنها و هزینه سفرشان پرداخت مى‏شده است و موضوع «مؤلَّفة قُلوبُهُم» در این روزگار (زمان واقدى) معمول نیست ولى پیامبر (ص) به اقوامى مى‏دادند که دلهاى آنها را نسبت به اسلام مایل فرماید. منظور از مکاتب، بردگانى هستند که قرارداد آزادى خود را با صاحب خویش نوشته‏اند و هم در مورد وامداران و مجاهدان و دور افتادگان از شهر و دیار خود پرداخت مى‏شده است. در مورد اخیر به دور افتادگان کمک مى‏شده و مرکوب براى آنها فراهم مى‏کرده‏اند اگر چه در دیار خود ثروتمند هم بوده‏اند. در مورد صدقات توجه کامل مى‏شده و اگر نیازمندان و فقرا از یکى از طبقات مذکور بوده‏اند به آنها پرداخت مى‏شده است.

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ- بعضى از منافقان آنانى هستند که همواره رسول خدا را آزار مى‏دهند و مى‏گویند ساده دل و زود باور است، بگو زود باورى من خیرى براى شماست، رسول به خدا ایمان آورده و به مؤمنان اطمینان دارد و براى مؤمنان شما رحمت الهى است و براى آنها که پیامبر (ص) را آزار مى‏دهند عذاب دردناک مهیاست.(22) منظور از گروه آزار دهنده رسول خدا (ص) ابن نبتل و امثال اوست.

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ، أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ، یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ، لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ- به خدا سوگند مى‏خورند براى شما تا شما را خشنود کنند و حال آنکه خدا و رسولش سزاوارتر براى خشنود کردنند اگر ایشان مؤمنند، مگر منافقان نمى‏دانند که هر کس با خدا و رسولش ستیزه کند آتش دوزخ کیفر جاودانى اوست و این ذلت و خوارى بزرگ است، منافقان از آن بترسند که سوره‏یى فرستاده شود که آنچه را در دل ایشان است آشکار سازد، بگو اکنون مسخره کنید، خدا آنچه را که مى‏ترسید ظاهر خواهد ساخت، و اگر از ایشان بپرسى گویند که ما به مزاح و شوخى سخن گفتیم بگو آیا به خدا و آیات و رسول او مسخره مى‏کنید، بهانه نیاورید، که شما بعد از ایمانتان کافر شدید اگر از برخى از شما

درگذریم گروهى را نیز عذاب خواهیم کرد براى آنکه فتنه‏انگیزانند.(23) منظور از ستیزه کنندگان عبد اللَّه بن نبتل و همفکران اویند. چون منافقان درباره قرآن گفتگو داشتند مى‏ترسیدند که در همین باره آیه‏یى بر پیامبر نازل شود و خداوند هم مى‏فرماید اسرار درونى شما را فاش خواهم ساخت. گروهى از این منافقان در جنگ تبوک حضور داشتند از جمله ودیعة بن ثابت، جلاس بن سوید و مخشىّ بن حمیرّ اشجعى که هم پیمان بنى سلمه است و ثعلبة بن حاطب.

ثعلبة بن حاطب گفته بود شما پنداشته‏اید جنگ با رومى‏ها مثل جنگ با دیگران است؟ به خدا قسم گویى فردا همه مسلمانان را بسته به طناب‏ها خواهم دید! ودیعه هم گفت: این قرآن‏خوانان ما از همه پرخورتر و به هنگام جنگ از همه ترسوتر و از لحاظ نسب هم پست‏ترین مایند. در این هنگام پیامبر (ص) به عمّار بن یاسر فرمود: آنها را دریاب که در آتش افتادند.

کسى که گفته بود ما شوخى کردیم و به مزاح سخنى گفتیم ودیعة بن ثابت بود و بعد هم پیش پیامبر (ص) آمد که معذرت خواهى کند. کسى هم که کلمه کفر آمیز گفته بود جلّاس بن سوید بن صامت است، و کسى که در این آیه مورد عفو قرار گرفته مخشىّ بن حمیّر است که توبه‏اش پذیرفته شد و رسول خدا نامش را عبد الرحمن گذاشتند. مخشىّ از رسول خدا خواست تا دعا فرماید که شهید شود و کسى هم جنازه‏اش را نیابد و چنان شد و در جنگ یمامه شهید شد.

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ، وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ، کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ- مردان و زنان منافق از یک دیگر و طرفدار یک دیگرند، به کار بد فرمان مى‏دهند و از کار نیک باز مى‏دارند و دست‏هاى خویش را از نفقات کنار کشیده‏اند و چون خدا را فراموش کردند خدا هم ایشان را فراموش فرمود منافقان خودشان بدکارانند، خداوند به مردان و زنان منافق و به کافران آتش جهنم را وعده فرموده است که در آن جاودانه خواهند بود و همان عذاب ایشان را کافى است و خداى آنها را لعنت کرده و براى ایشان عذابى پایدار است، شما هم چون کسانى که پیش از شما و داراى نیروى بیشتر و اموال و فرزندان بیشتر از شما بودند و به متاع دنیا بهره‏مند بودند، هستید که شما هم به همان بهره‏ورى سرگرمید و در شهوات دنیا چون آنها فرو شدید و اعمال آنها در

دنیا و آخرت نابود شد و به حقیقت زیان‏کارانند.(24) منظور این است که گروهى از زنان منافق هم همراه و هم عقیده مردان منافق بودند، و منظور از امر به منکر در این آیه امر به آزار رسول خدا و تکذیب آن حضرت است، و غرض از نهى از معروف باز داشتن مردم از پیروى از رسول خداست و غرض از دست نگه داشتن، خوددارى از پرداخت صدقه به فقراى مسلمانان است.

بعد هم نمونه‏هایى از امم دیگر نقل مى‏کند که انبیاء را استهزاء کردند و در عین حال خداوند به آنها اموال و اولاد زیادى عنایت کرد و آنها فقط به بهره دنیوى قناعت کردند و مى‏فرماید که این منافقان هم همچون آنهایند.

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ …، یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ، یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ- مردان و زنان مؤمن یار یک دیگرند، خلق را به کار نیکو فرمان مى‏دهند و از کار زشت باز مى‏دارند و نماز را بر پا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و از خدا و رسولش فرمان بردارى مى‏کنند خداوند بزودى آنها را مورد مرحمت خود قرار مى‏دهد که خدا عزیز و حکیم است. اى پیامبر جهاد کن با کافران و منافقان و سخت‏گیر بر ایشان و جاى ایشان دوزخ است که بد منزلگاهى است. منافقان به خدا سوگند مى‏خوردند که سخن کفر نگفته‏اند، البته سخن کفر گفته و پس از اسلام کافر شده‏اند و همت بر آنچه که موفق نشدند گماشتند و طعن و سرزنش نکردند مگر بدان سبب که خدا ایشان را به فضل خود توانگر ساخت و رسول او، اگر توبه کنند براى ایشان بهتر است و اگر روى بگردانند خدا آنها را در دنیا و آخرت عذابى دردناک مى‏فرماید و براى آنها در روى زمین دوستى و نصرت کننده‏یى نخواهد بود.(25)

موضوع سوگند خوردن درباره ودیعة بن ثابت است، و هم آنها بر آنچه که موفق نشدند، موضوع تاج گذاشتن بر سر ابن ابىّ است که پس از مراجعت از تبوک چنان تصمیمى داشتند و گویند همین‏ها به فکر غافلگیر ساختن پیامبر (ص) بر روى گردنه بودند و قسمتى هم از این آیات درباره جلاس بن سوید است که خونبهایى طبق موازین جاهلى طلب داشت و به آن سخت محتاج بود، پیامبر (ص) آن خونبها را گرفتند و به جلاس دادند که در نتیجه غنى شد.

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ، فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ- برخى از ایشان با خدا عهد بستند که اگر نعمت و بهره‏یى از فضل او نصیب ما گردد البته پیامبر را تصدیق مى‏کنیم (صدقه مى‏دهیم) و از نیکان خواهیم شد، و چون خداوند از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند و از دین روى برگرداندند و از حق اعراض کردند، در نتیجه خداوند در دل آنها نفاق افکند تا آنگاه که پیش وى بازگردند به مناسبت خلف وعده‏یى که انجام دادند و دروغ‏هایى که مى‏گویند.(26)

این آیات درباره ثعلبة بن حاطب نازل شده است که مردى نیازمند بود و چیزى نداشت که صدقه بدهد و مى‏گفت: به خدا قسم اگر خداوند از فضل خود چیزى به من دهد صدقه خواهم داد و از نیکان خواهم شد. اتفاقا خونبهایى به مبلغ دوازده هزار درهم به او رسید اما او نه صدقه داد و نه از نیکان شد.

الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ- آنهایى که مسخره مى‏کنند صدقه دهندگان از مؤمنان را که صدقات مستحبى مى‏دهند و آنهایى را که از دادن اندک چیزى که مقدورشان بوده در راه خدا مضایقه نمى‏کنند، خداوند آنها را مسخره مى‏کند و براى آنهاست عذابى دردناک.(27)

گویند، زید بن اسلم عجلانى صدقه‏یى از مال خود آورد، معتب بن قشیر و عبد اللَّه بن نبتل گفتند او ریا کارى مى‏کند. علبة بن زید حارثى هم متوجه شد که پیامبر (ص) سخت گرسنه‏اند، لذا پیش مردى یهودى رفت و گفت: امروز براى تو کار مى‏کنم و با طناب آب مى‏کشم مشروط بر اینکه یک کیلو خرماى تازه و خوب که خشک و فاسد نباشد به من بدهى. یهودى پذیرفت و علبه تا عصر با او کار کرد و خرما را گرفت و به حضور پیامبر (ص) آورد. عبد اللَّه بن نبتل شروع به حرف زدن کرد و گفت: ببینید چکار مى‏کند، خداوند چنین نمى‏خواهد، مگر خدا از او بى نیاز نیست؟ و این آیه در آن مورد نازل شده است. اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ …- آمرزش خواه مر ایشان را یا آمرزش مخواه اگر آمرزش خواهى براى ایشان هفتاد مرتبه خداى هرگز ایشان را نخواهد آمرزید …(28)

این آیه درباره نماز میت گزاردن بر ابن ابىّ نازل شده که پیامبر (ص) فرموده بود: اگر با بیش از هفتاد بار استغفار آمرزیده شود، این کار را مى‏کنم و من در این مورد مختارم.

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ

قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ- خوشحال شدند کسانى که تخلف کرده بودند به خوددارى خود و مخالفت با رسول خدا، «تا رفتن رسول خدا» و خوش نداشتند که به اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کنند و به مردم هم مى‏گفتند در این گرماى سوزان بیرون نروید، بگو آتش دوزخ بسیار گرم‏تر و سوزنده‏تر است اگر مى‏فهمید.(29) گویند، این آیه در مورد جدّ بن قیس نازل شده است.

فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى‏ طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ- اگر باز گرداندت خداى تعالى به سوى گروهى از ایشان و اجازه خواهند از تو براى بیرون آمدن به جنگ، بگو که دیگر هرگز با من بیرون نیایید و هرگز با من با هیچ دشمنى به مقاتله نپردازید که شما بار اول به فرو نشستن راضى شدید، فرونشینید با زنان.(30)

وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ- نماز میت بر هیچ یک ایشان که مرد هرگز مگزار و کنار گورش مایست که ایشان به خدا و رسولش کافر شدند و مردند و ایشان بدکارانند.(31)

گوید: چون ابن ابىّ مرد، جنازه‏اش را در محل جنازه‏هایى که براى نماز مى‏گذاشتند گذاردند، و پیامبر (ص) برخاستند که بر او نماز گزارند. عمر بن خطاب گفت: اى رسول خدا بر او نماز مى‏گزارید و حال آنکه فلان روز چه گفته است و فلان روز چه؟ فرمود: اى عمر من در این کار مختارم و اگر بدانم که اگر هفتاد مرتبه یا بیشتر بر او نماز بگزارم آمرزیده مى‏شود این کار را مى‏کنم. آیه نیز در همین مورد نازل شده است. بهر حال پیامبر (ص) بر او نماز گزاردند و ایستادند تا او را دفن کردند و چون مراسم دفن او تمام شد، هنوز پیامبر (ص) گامى برنداشته بودند که آیه فوق نازل شد.

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ، رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ- و چون سوره‏یى نازل شد که به خدا ایمان آورید و همراه رسول او با کافران جنگ کنید، ثروتمندان منافقان از تو اجازه معافى از جهاد خواستند و گفتند ما را از معاف‏شدگان محسوب دار، راضى بودند که با زنان و کودکان باشند و مهر زده شد بر دلهایشان و ایشان نمى‏فهمند.(32)

این آیه هم درباره جدّ بن قیس نازل شده است که بسیار ثروتمند بود.

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ- و آمدن عذرسازان به دروغ از بدویان تا براى نیامدن آنها به جنگ دستورى داده شود و گروهى دیگر که دروغ گفتند به خدا و رسولش، بزودى به آن عده از ایشان که کافر شدند عذابى دردناک خواهد رسید.(33)

کسانى که از بادیه براى عذر خواهى آمده بودند هشتاد و یک نفر از بنى غفار بودند که اجازه مى‏خواستند در جنگ شرکت نکنند و براى این کار بهانه مى‏آوردند. گوید: منافقینى که از جنگ تخلف کردند به آنها گفتند، شما هم به جنگ نروید، چه به شما اجازه داده شود و یا نه.

لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ، ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ- بزه و دشوارى نیست بر ضعیفان و بیماران و کسانى که چیزى براى انفاق نمى‏یابند، به شرط آنکه براى خدا و رسولش خیرخواهى کنند، مؤاخذه‏یى بر نیکان نیست و خداوند بخشنده و آمرزنده است.(34)

وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ- همچنان بر آنانى که پیش تو مى‏آیند تا وسیله حرکت آنها را فراهم آرى و تو پاسخ دهى که چیزى ندارم که شما را به راه بیندازم و آنها بر مى‏گردند در حالى که از شدت اندوه چشمهایشان اشک مى‏ریزد که چرا نمى‏توانند وسایل و مخارج خود را فراهم سازند.(35)

این آیه در مورد گریه کنندگان نازل شده است که هفت نفرند: ابو لیلى مازنى، سلمة بن صخر زرقى، ثعلبة بن عنمه سلمىّ، عبد اللّه بن عمر و مزنىّ و سالم بن عمیر(36) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ، فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ، یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ- مؤاخذه آنهایى راست که از تو اجازه مى‏گیرند که در جنگ نیایند و توانگرانند، خشنود شدند به آنکه باشند با زنان و مهر نهاد خداى تعالى بر دلهاى ایشان که هیچ درک نکنند، وقتى شما

پیش آنها بر مى‏گردید عذر خواهى مى‏کنند. بگو عذر خواهى مکنید که ما هرگز تصدیق شما نکنیم خدا حقیقت حال شما را بر ما روشن فرموده و بزودى خدا و رسولش کردار شما را آشکار مى‏سازند آنگاه به سوى خدایى که شاهد غیب و شهود است باز مى‏گردید و شما را به آنچه مى‏کردید خبر مى‏دهد، چون پیش آنها برگردید برایتان به خدا سوگند مى‏خورند که از ایشان چشم پوشى کنید، از آنها اعراض کنید که مردمى پلیدند و جاى ایشان دوزخ است، پاداش آنچه مى‏ورزیدند از کفر و عصیان، آن مردم منافق، براى شما سوگند مى‏خورند تا خشنود شوید از ایشان، اگر هم شما از آنها راضى شوید خداوند هرگز از فاسقان خشنود نمى‏شود.(37) گویند، آیه اوّل از این آیات درباره جدّ بن قیس نازل شده است.

الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ، وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً … سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ- بدویان از کافران و منافقان بر کفر و نفاق شدیدترند و به نادانستن حدود آنچه خداوند بر رسول خود نازل کرده است سزاوارترند و خداى تعالى به مصالح هر حکمى که کند و به احوال خلق آگاهست، و از این بدویان کس است که آن چیزى که نفقه مى‏کند غرامت مى‏شمرد … و خداوند آنان را به رحمت خود وارد مى‏کند که خداى آمرزنده و مهربان است.(38)

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ …-

و آن یاران اول از مهاجر و انصار که به همه خیرات سبقت کردند و آنان که براى طاعت خدا پیروى آنها کردند خداوند از ایشان خشنود است و ایشان از خداوند …(39)

منظور کسانى هستند که به هر دو قبله نماز گزارده‏اند و پیش از فتح مکه ایمان آورده‏اند.

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظِیمٍ- بعضى از اعراب اطراف مدینه منافقند و بعضى اهل شهر مدینه هم در نفاق پایدارند و شما از نفاقشان آگاه نیستید ما آنها را مى‏شناسیم و بر سریرت آنها آگاهیم و آنان را دو بار عذاب مى‏کنیم (قبل از مرگ و بعد از مرگ) و باز برده شوند به سوى عذاب بزرگ.(40)

این آیه درباره برخى از رجال عرب مانند عیینة بن حصن و اقوامش نازل شده که به‏

اصحاب پیامبر چنان وانمود مى‏کردند که همراه و متفق با ایشانند در عین حال به اقوام خودشان هم که مشرک بودند چنان وانمود مى‏کردند که هم عقیده با آنهایند. منظور از دو مرتبه عذاب کردن هم گرسنگى در این جهان و عذاب در گور است.

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ- و دیگرانى که اقرار کردند به گناهان خویش آمیختند کارى نیک با کارى زشت شاید که خداى توبه ایشان را بپذیرد که خداى آمرزنده و بخشاینده است.(41)

این آیه درباره ابو لبابة بن عبد المنذر نازل شده است که به یهودیان بنى قریظه اشاره کرده بود که در صورت تسلیم شدن کشته خواهند شد.

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ، أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ- بگیر از مالهاى ایشان صدقه که ایشان را به آن پاک گردانى و درجات ایشان را بیفزایى و دعا کن ایشان را که دعاى تو آرام دل ایشان است و خداى تعالى شنونده و داناست، آیا نمى‏دانند که خداى تعالى توبه بندگان خود را مى‏پذیرد و صدقه‏ها را قبول مى‏فرماید و خداى تعالى بسیار توبه پذیرنده و بر بندگان بخشاینده است.(42)

بدیهى است منظور صدقاتى است که فقط در راه خدا و براى کسب رضایت خدا داده مى‏شود.

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- و بگو کار کنید که هر آینه خدا و رسولش و مؤمنان کار شما را مى‏بینند و به زودى باز گردانده مى‏شوید به سوى داننده نهان و آشکار و خبر مى‏دهد شما را به آنچه مى‏کردید.(43)

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ- و دیگرانى که کار ایشان موقوف به مشیت الهى است یا به عذابشان بگیرد یا توبه‏شان را بپذیرد و خدا به هر چه کند دانا و در هر چه کند حکیم است.(44)

این آیه درباره آن سه نفر نازل شده است که کعب بن مالک و هلال بن امیّه و مرارة بن ربیع باشند.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ- آن مردم منافقى که مسجدى براى زیان اسلام و تحقیق کفر و تفرقه افکندن میان مؤمنان و آماده کردن کسى که دشمن دیرینه خدا و رسول بود ساختند و سوگند مى‏خورند که ما جز قصد خیر نداریم و خدا گواهى مى‏دهد که آنها محققا دروغ گویندگانند.(45)

این آیه درباره ابو عامر و دیگرانى وارد شده که مى‏خواستند میان بنى عمرو بن عوف تفرقه افکنند. ابو عامر مى‏گفت: کسانى که از شام مى‏آیند و مى‏خواهند با ما صحبت کنند وارد مسجد بنى عمرو بن عوف نمى‏شوند. و خود او هم در آن مسجد حاضر نمى‏شد.

لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ، أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ، لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ- تو هرگز در مسجد آنها قدم مگذار، همان مسجدى که از روز نخست پایه‏اش بر تقوى نهاده شده سزاوارتر است به ایستادن تو، در آن مسجد مردانى هستند که دوست دارند نفوس خود را پاکیزه و مهذب کنند و خدا مردان پاک مهذب را دوست مى‏دارد، آیا کسى که ساختمان مسجدى را به منظور تقوى و رضاى خدا ساخته است مانند کسى است که ساختمانى بسازد بر پایه سستى کنار سیل گیر که رو به ویرانى کشد و از پایه به آتش دوزخ افتد؟ و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نمى‏کند.

ساختمانى که آنها کردند همواره در دل ایشان شک و تردید مى‏افکند تا آنکه دلهایشان پاره شود و خداى دانا و آگاهست، خداى تعالى خرید از مؤمنان تن‏ها و مالهاى ایشان را به اینکه در بهاى آن ایشان را بهشت داد، جهاد کنند در راه خدا مى‏کشند و کشته مى‏شوند، این وعده‏یى راست از خداى تعالى است، یاد کرده در تورات و انجیل و قرآن و کیست وفا کننده‏تر به عهد خویش از آفریدگار، شادى کنید به این معامله‏یى که کردید و این است سعادت و فیروزى بزرگ.(46)

گوید: منظور از مسجدى که امر به اقامه نماز در آن شده همان مسجد بنى عمرو بن عوف‏

(قبا) است که پیامبر فرمود: با دست خود آن را ساختم و جبرئیل قبله آن را با اشاره به ما فهماند. و گویند مراد از مطهرین مردانى بودند که با آب پس از قضاى حاجت خود را مى‏شستند که عویم بن ساعده هم از آنهاست. و منظور از پاره شدن دل‏ها مرگ است. و هم گفته‏اند منظور از بنیان، بنیان مسجد نیست بلکه بنیان خود آدمى و اشاره به دو پاى انسان است.

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ- روانیست و سزا نیست مر پیامبر و مؤمنان را که آمرزش خواهند مشرکان را و اگر چه خویشان باشند ایشان را از بعد آنکه پدید آمدشان که ایشان دوزخیانند.(47)

گوید: چون ابو طالب مرد، پیامبر (ص) براى او طلب آمرزش کرد و مى‏فرمود: براى تو همیشه آمرزش مى‏خواهم مگر نهى شوم! و مسلمانان هم براى خویشاوندان مشرک خود استغفار مى‏کردند تا آنکه این آیه نازل شد.(48)

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ- و نبود آمرزش خواستن ابراهیم مر پدر را مگر از جهت وعده‏یى که کرده بود به ایمان مر پسر را، چون پدید آمد وى را که او دشمن خداست بیزارى خواست از وى و بود ابراهیم خداى ترس و بسیار بردبار، خدا بعد از آنکه قومى را هدایت کرد دیگر گمراه نکند تا براى آنها آنچه را که باید بپرهیزند روشن سازد که خدا به همه چیز داناست.(49)

گفته‏اند منظور از کلمه (اوّاه) بسیار دعا کننده است.

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ- خداى تعالى توبه رسول و مهاجران و انصارى را که در ساعت سختى از او پیروى کردند پذیرفت با آنکه نزدیک بود دلهاى گروهى از ایشان بلغزد، باز لطف فرمود و از لغزشهایشان درگذشت که او درباره ایشان مهربان و بخشاینده است.(50)

در این مورد ابو خیثمة مى‏گوید که چگونه نفس من مرا به تخلف از پیامبر وامى‏داشت، به واسطه گرماى شدید و دور و دراز بودن سفر و در عین حال موفق به شرکت در جنگ و بیرون‏

رفتن با رسول خدا (ص) شدم.

وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ- و بر آن سه نفر که تخلف ورزیدند تا جهان فراخ بر ایشان تنگ شد و از خود دلتنگ شدند و دانستند که از غضب خدا پناه و ملجأى نیست، پس خدا بر آنها لطف کرد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‏پذیر و مهربان است.(51)

آن سه نفر کعب بن مالک، هلال بن امیه و مرارة بن ربیع بودند که عذر دروغ نیاوردند.

ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ، وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ- نرسد اهل مدینه را و آنها که گرد بر گرد ایشانند از اعراب که باز ایستند از رفتن به حرب کافران با رسول خدا و آنکه دریغ دارند جانهاى خود را از او (بر خلاف میل او عقیده‏یى اظهار کنند) و این براى آنست که هر تشنگى و گرسنگى و خستگى که در راه خدا بکشند و هیچ قدمى که کفار را خشمگین کند بر ندارند و هیچ دستبردى به دشمنان نرسانند جز آنکه در مقابل هر یک از این موارد عمل صالحى براى آنها نوشته مى‏شود و خداى تعالى مزد نیکوکاران را ضایع نمى‏کند، و هیچ مالى کم یا زیاد انفاق نکنند و هیچ وادیى را نپیمایند جز آنکه در نامه عمل آنها نوشته مى‏شود تا خداوند بهتر از آنچه به آن عمل کرده‏اند پاداش دهدشان.(52)

منظور از اعراب اطراف مدینه افراد قبائل غفار، اسلم، جهینه، مزینه و اشجع است، و هم مقصود از تخلف، تخلف از جنگ تبوک است.(53)

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ- و نباید که مؤمنان همه بیک بار به جنگ روند، بلکه چرا از هر قبیله‏یى جماعتى نمى‏روند و گروهى نزد رسول براى آموختن باقى نمى‏مانند تا آن را پس از مراجعت به قوم خود بیاموزند که شاید قومشان از خداى بترسند.(54)

منظور این است که نباید همه مؤمنان همراه پیامبر (ص) به جنگ روند و مدینه و زنان و کودکان را تنها گذارند بلکه باید از هر قبیله جماعتى بروند تا رفتار پیامبر را با مشرکان ببینند و مطالب را از آن حضرت بشنوند و براى قوم خود بیان کنند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ، وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ، وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ- اى مؤمنان با آنها از کافران که نزدیک شمایند جنگ کنید و بیابند از شما شدتى و بدانید که خداوند متعال همیشه با پرهیزگاران است، هر گاه سوره‏یى نازل مى‏شود برخى از منافقان به دیگران مى‏گویند، این سوره بر ایمان کدامیک از شما افزود؟ اما آنها که مؤمنانند افزودشان یقین و آنها شادى مى‏کنند اما آنها که در دلشان مرض است بر پلیدى ایشان پلیدى افزود و مردند در حالى که کافر بودند، آیا نمى‏بینند که در هر سال یک یا دو مرتبه امتحان مى‏شوند باز هم نه توبه مى‏کنند و نه متذکر مى‏شوند، و چون فرستاده مى‏شود سوره‏یى از قرآن برخى از آنها به برخى دیگر مى‏نگرند و با اشاره مى‏گویند آیا شما را کسى از مؤمنان دیده است؟ آنگاه بر مى‏گردند خدا دلهایشان را برگردانید به ضلالت که مردمى بسیار نادانند، همانا رسولى از جنس شما براى شما آمد، که مشقت و تعب شما بر او سخت است و بر آسایش شما حریص است و بر مؤمنان رئوف و مهربان است، اى رسول هر گاه مردم از تو رو گردانیدند بگو خدا مرا کفایت است که جز او خدایى نیست من بر او توکل کرده‏ام و او آفریدگار عرش عظیم است.(55)

آیه (و چون سوره‏یى نازل شود برخى به برخى دیگر نگاه مى‏کنند …) درباره عبد اللّه بن نبتل نازل شده است که با دوستان منافق خود در محضر پیامبر مى‏نشست.


1) سوره 9، آیه 38.

2) سوره 9، آیه 39.

3) پاسخى براى این سؤال در متن داده نشده ولى نقل شده است که منظور، ایرانیان یا یمنى‏ها، یا مسلمانان دیگر است.مراجعه کنید به مجمع البیان طبرسى، جلد 5، ص 30، چاپ صیدا.- م.

4) سوره 9، آیه 120.

5) سوره 9، آیه 122.

6) سوره 42، آیه 16.

7) سوره 9، آیه 40.

8) سوره 9، آیه 41.

9) سوره 9، آیه 42.

10) سوره 9، آیه 43.

11) سوره 9، آیات 44 تا 46.

12) سوره 9، آیه 47.

13) سوره 9، آیه 48.

14) سوره 9، آیه 49.

15) سوره 9، آیه 50.

16) سوره 9، آیات 51 و 52.

17) سوره 9، آیه 53.

18) سوره 9، آیه 54.

19) سوره 9، آیه 55.

20) سوره 9، آیات 56 تا 58.

21) سوره 9، آیه 59.

22) سوره 9، آیه 60.

23) سوره 9، آیات 62 تا 66.

24) سوره 9، آیات 67 تا 69.

25) سوره 9، آیه 71، 73، 74.

26) سوره 9، آیه 75 تا 77.

27) سوره 9، آیه 79.

28) سوره 9، آیه 80.

29) سوره 9، آیه 81.

30) سوره 9، آیه 83.

31) سوره 9، آیه 84.

32) سوره 9، آیات 86، 87.

33) سوره 9، آیه 90.

34) سوره 9، آیه 91.

35) سوره 9، آیه 92.

36) در متن اصلى همچنین به جاى هفت نفر نام پنج نفر ذکر شده است.

37) سوره 9، آیات 93 تا 96.

38) سوره 9، آیات 98 و 99.

39) سوره 9، آیه 100.

40) سوره 9، آیه 101.

41) سوره 9، آیه 102.

42) سوره 9، آیات 103 و 104.

43) سوره 9، آیه 105.

44) سوره 9، آیه 106.

45) سوره 9، آیه 107.

46) سوره 9، آیات 108 تا 111.

47) سوره 9، آیه 113.

48) موضوع ایمان و شرک جناب ابو طالب از دیر باز مورد اختلاف علماى اهل سنت و شیعه است، به احتمال قریب به یقین معاویه و دار و دسته‏اش در بیان شرک ابو طالب رضى اللّه عنه، اصرار و پافشارى داشته‏اند، لطفا براى اطلاع از منابع و مآخذ و اقوال مختلف مراجعه شود به کتاب سودمند ابو طالب مؤمن قریش تألیف، عبد اللَّه الخنیزى.

49) سوره 9، آیات 114 و 115.

50) سوره 9، آیه 117.

51) سوره 9، آیه 118.

52) سوره 9، آیات 120 و 121.

53) در متن برخى از آیات بطور کامل ذکر نشده است.- م.

54) براى اطلاع از وجوه مختلف تفسیر این آیه لطفا به کتابهاى تفسیر مراجعه شود، چنانکه در تفسیر نسفى هم که در اینجا غالبا مورد استفاده قرار گرفته، دو وجه در این مورد ذکر شده است.- م.

55) سوره 9، آیات 123 تا 129.