جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رکن چهارم: وضع خاص موضوعات تفقه و اجتهاد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

رکن چهارم در مسئله‏ی خاتمیت آن چیزی است که موضوع تفقه و تفکر و اجتهاد است، یعنی آن چیزی که تفقه و اجتهاد باید روی آن صورت بگیرد.

آن، قرآن و سنت و اجماع و عقل است، و البته ما فعلا راجع به عقل و اجماع نمی‏خواهیم بحث کنیم. مسئله‏ی قرآن و سنت یک پایه‏ی دیگر است، از چه نظر؟ از این نظری که می‏خواهم عرض کنم، و آن این است: مسئله‏ای ما داریم که آیا فهم قرآن و درک معانی و استنباط حقایق قرآن، مطلبی است‏ که در گذشته انجام شده است؟ یا خیر، قرآن در هر زمانی می‏تواند موضوع‏ مطالعه‏ی جدید قرار بگیرد و بلکه باید موضوع مطالعه‏ی جدید قرار بگیرد. به‏ عبارت دیگر آیا «دیدی» که با آن «دید» باید منابع اسلامی‏ مطالعه شود یک دید ثابت و یکنواخت است یا متغیر و متکامل است؟ اگر من بتوانم مقصود خودم را توضیح بدهم خوب است.

ما در دنیا کتابهایی داریم که به دست بشر تألیف شده است‏. این کتب هر اندازه عالی باشد و هر اندازه مشکل باشد بالاخره یک موضوع‏ محدودی است؛ یک نفر، دو نفر، پنج نفر متخصص که روی اینها کار کردند می‏توانند پنبه‏ی آنها را کاملا حلاجی کنند که دیگر چیزی برای آیندگان باقی‏ نماند. مثلا گلستان سعدی یک شاهکار است. روی گلستان سعدی چقدر می‏توانیم کار کنیم که درست این گلستان را، پشت و رویش را، دولا و سه لایش را زیر و رو کرده باشیم، تحلیل کرده باشیم که هر بیتی از ابیات‏ گلستان و هر جمله‏ای از آن نثرهای عالی آن را اگر از ما بپرسند که‏ این را چگونه باید خواند و چگونه باید تعبیر کرد بتوانیم بگوییم؟ مسلما یک چیز محدودی است. چند نفر دانشمند و ادیب و فاضل که به ادبیات‏ عرب و ادبیات فارسی آشنایی داشته باشند، تاریخ زمان سعدی و معلومات‏ دوره‏ی او را هم بدانند گلستان را حل می‏کنند و حل هم کرده‏اند. گلستان یک‏ کتاب حل شده است. دو سه تا کلمه در گلستان مانده است که هنوز قطعی و مسلم نیست و شاید غلط نوشته شده است و شاید هم آن توجیهاتی که گفته‏اند درست باشد.

مثلا در دیباچه‏ی گلستان می‏گوید: «… ذکر جمیل سعدی که در افواه‏ عوام افتاده و قصب الجیب حدیثش…». سر این کلمه‏ی «قصب‏ الجیب» مانده‏اند که

یعنی چه؟ چون قصب به معنی نی است و جیب به‏ معنی گریبان، ولی قصب الجیب در اینجا چه معنی می‏دهد؟ در فلان نسخه‏ چنین بوده است و فلان نسخه‏ی دیگر چنان، کدام فرد چنین گفته و فلان فرد دیگر چنان. همچنین است این شعر سعدی:

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبر که خالی است

شاید که پلنگ خفته باشد

این شعر را چند جور می‏توان خواند. یک نوع همین جور که خواندم. نوع‏ دیگر: هر بیشه گمان مبر که خالی است (خال) ـ شاید که پلنگ خفته باشد، و ممکن است بیشه نباشد و بیسه باشد: هر بیسه گمان مبر که خالی است (خال) ـ شاید که پلنگ خفته باشد. خیلی‏ها گفته‏اند که این آخری درست است‏.

شاهنامه فردوسی از همین قبیل است. تاریخ بیهقی از همین قبیل است. تاریخ بیهقی به زبان فارسی است و در عصر غزنویان نوشته شده است‏ و قهرا مشکلاتی دارد. چند نفر آن را شرح کرده‏اند و بالاخره حل شده است و بعد از این کسی بخواهد روی آن کار کند یک کار غیر لازمی است.