جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سرّیه قرده‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

فرماندهى این سریه با زید بن حارثه بود و این نخستین سریه‏اى بود که زید بن حارثه به امیرى آن منصوب شد. او روز اول جمادى الآخر، آغاز بیست و هفتمین ماه هجرت بیرون رفت(1)

محمد بن حسن بن اسامة بن زید از خویشان خود برایم روایت کرد، قریش که قومى بازرگان بودند، مى‏ترسیدند که از راه شام طى طریق کنند، چه از رسول خدا و اصحابش بیم داشتند. صفوان بن امیه مى‏گفت: محمد و اصحاب او راه بازرگانى ما را بسته‏اند و نمى‏دانیم با اصحاب او چه بکنیم، از راه کناره تکان نمى‏خورند، بعلاوه، اهل منطقه ساحلى هم همگى با آنها همپیمان شده‏اند و ما نمى‏دانیم کدام راه را بپیماییم. اگر قرار باشد در مکه اقامت کرده و سرمایه‏هاى خود را مصرف کنیم در آنجا

در آمدى براى ما نیست، ما ناچاریم سرمایه خود را در بازرگانى به کار بیندازیم، تابستان تجارت شام و زمستان تجارت حبشه. اسود بن مطلب به او گفت: از راه ساحل نرو، از راه عراق برو. صفوان گفت: من راه عراق را بلد نیستم. گفت: من تو را با بهترین راهنما آشنا مى‏کنم، راهنمایى که چشمش را مى‏بندد و به خواست خداوند متعال راه را مى‏پیماید. صفوان گفت: او کیست؟ گفت: فرات بن حیان عجلى، که آن راهها را پیموده و بر آنها مسلط و چیره است. صفوان گفت: تو را به خدا او را بیاور. او کسى پیش فرات فرستاد و چون فرات نزد صفوان آمد، صفوان گفت: مى‏خواهم به شام بروم ولى محمد راه بازرگانى ما را بسته است و کاروانهاى ما ناچار از منطقه او عبور مى‏کند، اکنون مى‏خواهم از طریق عراق بروم. فرات گفت: من تو را از راه عراق مى‏برم، هیچیک از یاران محمد آن راه را نپیموده است چون آن سرزمین فلات و بى آب است. صفوان گفت: خواهش من هم همین است، اما درباره بى آبى، حالا در زمستانیم و نیاز ما به آب کم است. صفوان آماده شد، ابو زمعه هم همراه او سیصد مثقال طلا و مقدار زیادى شمش نقره همراه کرد و مردانى از قریش را همراه او ساخت که همه کالاى تجارتى داشتند. عبد الله بن ابى ربیعه و حویطب ابن عبد العزّى هم همراه گروهى از مردان قریش با او بیرون آمدند، صفوان هم با اموال زیادى که شمشها و ظرفهاى نقره بود و معادل سى هزار درهم مى‏شد، راه افتاد و به ناحیه ذات عرق(2) بیرون شدند.

در این میان، نعیم بن مسعود اشجعى که بر دین قوم خود بود به مدینه آمد و در قبیله بنى نضیر به خانه کنانة بن ابى الحقیق وارد شد و با او شراب خورد. سلیط بن نعمان بن اسلم هم که مسلمان بود، پیش بنى نضیر مى‏آمد و از شراب ایشان مى‏آشامید، چون در آن هنگام هنوز شراب حرام نشده بود- وى آن روز حضور داشت و همراه او شراب خورد. نعیم موضوع خروج صفوان را همراه کاروان و اموالى را که همراه اوست گفت.

سلیط همان دم بیرون آمد و خود را به پیامبر (ص) رساند و خبر را گزارش داد. پیامبر (ص) زید بن حارثه را همراه صد سوار فرستاد، آنها کاروان را گرفتند. بزرگان قریش همگى گریختند و فقط یک یا دو مرد اسیر شدند، آنها کاروان را گرفتند. بزرگان قریش همگى گریختند و فقط یک یا دو مرد اسیر شدند، آنها کاروان را به حضور پیامبر (ص) آوردند، حضرت خمس آن را که معادل بیست هزار درهم بود، برگرفت و بقیه را بین اهل لشکر تقسیم فرمود. فرات بن حیان از اسیران بود، او را آوردند و گفتندش که اگر مسلمان شوى تو را نمى‏کشیم، او مسلمان شد و نکشتندش.


1) باید بیست و هشتمین ماه باشد، چه قبلا هم دیدیم که براى جمادى الاول بیست و هفتمین نوشته است.- م.

2) ذات عرق: مرز اهل عراق و سرحد میان تهامه و نجد است (معجم البلدان، ج 6، ص 154).