این سریّه هنگامى صورت گرفت که بر شتران شیرى پیامبر (ص) در ناحیه ذى الجدر(1) غارت بردند. این ناحیه در هشت میلى مدینه است، و این موضوع در شوال سال ششم بوده است.
خارجة بن عبد الله، از قول یزید بن رومان برایم نقل کرد: هشت نفر از اهالى عرینه به مدینه آمدند و اسلام آوردند. ولى هواى مدینه به آنها نساخت و تب و لرز مىکردند، پیامبر (ص) دستور فرمودند که آنها مواظبت از گله شتر را عهدهدار شوند، و گله مسلمانان در ذى الجدر بود. آن چند نفر آنجا ماندند تا سلامتشان را باز یافتند و سر حال شدند، و از پیامبر (ص) اجازه گرفتند که از شیر شتران بنوشند، و آن حضرت اجازه فرمودند. آنها پس از اینکه مسلمان شده بودند، باز کافر شدند، و صبحگاهى بر شتران حمله برده و آنها را به غارت بردند.
یسار خدمتکار پیامبر (ص)، و گروهى دیگر تعقیبشان کردند و به آنها رسیدند. آنها با یسار و همراهانش جنگیدند و یسار را گرفته، دست و پایش را بریدند و خار در چشم و زبانش فرو کردند، تا کشته شد. و گله را با خود بردند.
زنى از قبیله بنى عمرو بن عوف در حالى که سوار خر خود بود، متوجه پیکر یسار شد که زیر درختى افتاده است. چون متوجه شد که مرده است، پیش بستگان خود برگشت و این خبر را به آنها گزارش داد. ایشان بیرون آمدند و جنازه یسار را به قباء آوردند.
پیامبر (ص) بیست سوار را به تعقیب دشمن فرستادند، و کرز بن جابر فهرى را به فرماندهى آنها منصوب فرمود. این گروه در تعقیب دشمن بیرون رفتند و شب به نزدیک دشمن رسیدند و در کنار صخرهها شب را به صبح آوردند، صبح نمىدانستند که دشمن را از کدام سو تعقیب کنند. ناگاه به زنى برخوردند که شانه شترى را با خود مىبرد، او را گرفتند، و گفتند: این چیست که همراه تو است؟ گفت: از کنار قومى گذشتم که شترى کشته بودند و این را هم به من دادند. گفتند: آنها کجایند؟ گفت: پشت همین صخرهها، و اگر از این صخرهها بالا بروید، دودهاى آتش ایشان را خواهید دید. کرز بن جابر و یارانش حرکت کردند و هنگامى به دشمن رسیدند که تازه از غذا خوردن آسوده شده بودند. آنها را احاطه کردند و از ایشان خواستند که به اسیرى تن دهند. آنها همگى پذیرفتند و هیچکدام نگریختند. مسلمانان آنها را بستند و بر اسبهاى خود سوارشان کردند و به مدینه آوردند، و چون رسول خدا (ص) در بیشه بودند، پیش
آن حضرت رفتند.
خارجه گوید: یزید بن رومان مىگفت که انس بن مالک برایم نقل کرد: من هم با دیگر پسر- بچهها در پى ایشان روان شدم، و آنها در مسیل مدینه به حضور پیامبر (ص) رسیدند. رسول خدا (ص) دستور فرمود تا دست و پاى ایشان را بریدند، و بر چشمهاى آنها میل کشیدند، و در آنجا به دارشان زدند. انس گوید: من ایستاده بودم و آنها را نگاه مىکردم.
واقدى گوید: اسحاق، از قول صالح، از ابو هریره برایم نقل کرد: چون پیامبر (ص) دستور فرمود که دست و پاى آنها را ببرند، و بر چشمشان میل بکشند، این آیه قرآن نازل شد:
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ …(2)- هر آینه، جزاى آنهایى که با خدا و رسول او حرب کنند و بکوشند در زمین به بدکارى و تباهى که کشته شوند یا به دار کرده شوند یا دستهاى راست و پاهاى چپ ایشان را ببرند.
گوید: پس از این هرگز به چشمى میل کشیده نشد.
ابو جعفر، از قول پدرش و جدش برایم نقل کرد: پیامبر (ص)، هر گاه که گروهى را به سریّهاى مىفرستاد، آنها را از مثله کردن، منع مىفرمود.
این بلال هم از قول جعفر بن محمد، از پدر و جدّ او برایم نقل کرد: پیامبر (ص) هیچگاه زبان کسى را نبریدند، و هیچگاه دستور نفرمود که چشمى را میل بکشند، و هرگز بر قطع دست و پا چیزى نیفزود.
ابن ابى حبیبه، از قول عبد الرحمن بن عبد الرحمن برایم نقل کرد: فرمانده این سریّه، ابن زید اشهلى بوده است.
ابن ابى سبره، از مروان بن ابى سعید بن معلى نقل کرد: چون مسلمانان در این سریّه پیروز شدند، سلمة بن اکوع و ابو رهم غفارى را براى سرپرستى گله گذاشتند. مجموعه شتران شیرده پانزده عدد بود.
چون پیامبر (ص) از منطقه زغابه به مدینه برگشتند و در مسجد نشستند، شتران شیرى را آوردند. پیامبر (ص)، از مسجد بیرون آمد و به آنها نگاهى فرمود، و در جستجوى یکى از ماده شتران خود که نامش حنائى بود بر آمدند، و پرسیدند که: حنائى کجاست؟ سلمه گفت:
دشمن همان یکى را کشته است. پیامبر (ص) به سلمه فرمودند: جایى را انتخاب کن که شتران
را در آنجا بچرانى. گفت: هیچ جا بهتر از همان ذى الجدر نیست. گوید: رمه را به همان منطقه برگرداند و همانجا بود، و همه شب، یک مشک شیر براى رسول خدا (ص) مىآوردند.
ابن ابى سبره گوید: اسحاق بن عبد الله، از قول یکى از پسرهاى سلمة بن اکوع نقل کرد:
سلمه نام بیست سوارى را که در این سریّه شرکت کردهاند، چنین گفته است: خودش، ابو رهم غفارى، ابو ذر، بریدة بن خصیب، رافع بن مکیث، جندب بن مکیث، بلال بن حارث مزنى، عبد الله بن عمرو بن عوف مزنى، جعال بن سراقه، صفوان بن معطّل، ابو روعه معبد بن خالد جهنى، عبد الله بن بدر، سوید بن صخر، ابو ضبیس جهنى.
1) جدر ناحیهاى است در قباء در شش میلى مدینه و کنار راه کاروان. (طبقات ابن سعد، ج 2، ص 67).
2) سوره 5، بخشى از آیه 39. براى اطلاع بیشتر از موضوع این آیه، به تفاسیر عربى و فارسى ذیل این آیه مراجعه شود.- م.