محمد، از زهرى برایم نقل کرد: چون رسول خدا (ص) در ذى حجّه سال هفتم از عمرة- القضاء برگشتند ابن ابى العوجاء سلمىّ را با پنجاه مرد به سوى بنى سلیم روانه فرمودند، و جاسوسى از بنى سلیم نیز همراه او بود. همینکه ابن ابى العوجاء از مدینه فاصله گرفت، جاسوس مذکور خود را به بنى سلیم رساند و موضوع را به اطلاع آنها رساند و بر حذرشان داشت و آنها گروه فراوانى را جمع کردند. و چون ابن ابى العوجاء پیش ایشان رسید، آنها کاملا آماده بودند.
چون اصحاب پیامبر (ص) چنین دیدند و متوجه جمعیت آنها شدند ایشان را به اسلام دعوت کردند، ولى آنها شروع به تیراندازى کرده و دعوت مسلمانان را گوش ندادند، و گفتند:
ما را نیازى به آنچه که دعوتمان مىکنید نیست. ساعتى به یک دیگر تیراندازى کردند و از هر سو براى دشمنان کمک و نیروى امدادى مىرسید، به طورى که مسلمانان را از هر سو محاصره کردند. مسلمانان با آنها جنگ شدیدى کردند، به طورى که عموم مسلمانان کشته شدند، و فرمانده ایشان ابن ابى العوجاء هم به سختى زخمى شد و میان کشتگان افتاد و سپس خود را با زحمت فراوان نزد رسول خدا (ص) رسانید.