عبد الله بن جعفر، از ابن ابى عون، از یعقوب بن عتبه برایم نقل کرد که: چون پیامبر (ص) از جنگ کدر برگشتند مدتى در مدینه اقامت داشتند. یسار غلام پیامبر (ص) گفت: اى رسول خدا، من مىدانم که بنى عبد بن ثعلبه در فکر حمله و شبیخون هستند، گروهى را همراه من به سوى ایشان گسیل فرماى. پیامبر (ص) غالب بن عبد الله را با یکصد و سى نفر همراه یسار اعزام فرمود.
یسار با همراهان خود حرکت کرد و آنها را از کوره راهها مىبرد. بین راه غذاى ایشان تمام شد و به زحمت افتادند، چنانکه خرماها را یکى یکى تقسیم مىکردند. اندک اندک مسلمانان نسبت به یسار سوء ظنى پیدا کردند و پنداشتند که در اسلام خود منافق است، و شبانگاهى به جایى رسیدند که سیل آنجا را کنده بود. همینکه یسار آن را دید تکبیر گفت و اظهار کرد، به پیروزى رسیدید، و دستور داد که از همان مسیل حرکت کنند تا به هدف برسند.
مسلمانان ساعتى در کمال سکوت و آرامش در مسیل حرکت کردند و اگر صحبتى هم مىکردند در کمال آهستگى بود تا اینکه به بیشهاى رسیدند. یسار به یاران خود گفت: اگر در اینجا مردى با صداى بلند فریاد بکشد دشمن خواهد شنید، حالا تصمیم خود را بگیرید! غالب گفت: اى یسار بیا من و تو با هم برویم و یاران خود را در همین حال بگذاریم که کمین بگیرند.
گوید: چنان کردیم و بیرون رفتیم و تا آنجا رفتیم که دشمن در دید ما قرار گرفت و ما صداى مردم، چوپانها و دامها را مىشنیدیم. پس به سرعت پیش یاران خود برگشتیم و همگان به راه افتادیم تا نزدیک قبیله رسیدیم. غالب بن عبد الله که امیر ایشان بود، مسلمانان را نصیحت فرمود و ایشان را به جهاد ترغیب کرد، و آنها را از اینکه دشمن را تا راه دور تعقیب کنند منع کرد و آنان را دو به دو همراه کرد، و گفت: چون من تکبیر گفتم شما هم تکبیر بگویید! غالب تکبیر گفت و دیگران هم تکبیر گفتند و خود را میان دشمن زدند و شتران و بزها و گوسپندان را به غنیمت گرفتند، و به هر کس از دشمن که برخوردند او را کشتند، و در آن شب کنار آبى با دشمن برخوردند که نامش میفعه بود.
گوید: شتران را راندند و آهنگ مدینه کردند، و شنیده نشده است که اسیرى با خود آورده باشند.
1) میفعه، نام ناحیهاى در نجد است که بعد از منطقه بطن نخل قرار دارد و فاصله میان آن و مدینه، هشت چاپار است.(طبقات ابن سعد، ج 2، ص 86).