جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سر زنده بودن تعلیمات اسلام

زمان مطالعه: 6 دقیقه

سر زنده بودن دین چیست؟ سر اینکه اسلام یک دین زنده است و می‏تواند تا قیامت زنده بماند چیست؟ سرش اینست که تعلیمات اسلام در هر قسمتی‏ از قسمتها تعلیماتی است که جانشین نمی‏تواند داشته باشد، برای اینکه‏ اسلام در تعلیمات خود هرگز دنبال هدفهای جزئی و موقت برای بشر نرفته‏ است. هدفهای جزئی و موقت بشر بستگی دارد به زمان و مکان. هر حرکتی و هر نهضتی که بستگی داشته باشد با یک هدف جزئی و روی آن هدف جزئی‏ تأسیس شده باشد، با از بین رفتن آن هدف، آن حرکت و نهضت هم از میان‏ می‏رود. ولی اگر حرکت و نهضتی در دنیا به وجود بیاید روی یکی از هدفهای نامحدود که هرچه بشر جلو برود هدف را در جلو خودش می‏بیند و پشت سر خودش نمی‏بیند، برای همیشه این تعلیم می‏تواند زنده باشد. مثال عرض‏ می‏کنم:

اگر شما نهضتهای بشری دنیا را نگاه کنید می‏بینید که این نهضتها در یک‏ زمان و مکان‏های محدودی با یک شور و غلیانی پیدا می‏شود، ولی پس از مدتی‏ خاموش می‏گردد. اگر خاموشش هم نکنند خود به خود خاموش می‏شود. مثال‏ می‏زنم به بعضی از نهضتهایی که در زمان خودمان بوده است یا هست. در همین ده پانزده سال پیش یک نهضتی در ایران پیدا شد به نام ملی شدن نفت‏. این یک نهضتی بود که سراسر یک کشور را گرفته بود و در زمان

خودش هم‏ نهضت زنده‏ای بود، ملتی را به حرکت در آورده بود برای یک هدفی. هدف‏ چه بود؟ می‏گفت صنعت نفت باید ملی شود. به اکثریت این مردم و شاید به همه‏ی افراد این مردم وقتی که می‏رسیدی می‏دیدی از همین موضوع صحبت‏ می‏کنند که بلی نفت باید ملی شود. زن و مرد، پیر و جوان، جاهل و عالم‏ همین را می‏گفتند. ولی نهضتی که بر این اساس باشد، با اینکه مقدس است‏ نمی‏تواند در میان مردم دوام پیدا کند، چون هدفش یک هدف جزئی است. اگر ملتی ده سال، پانزده سال برای یک همچو هدفی مبارزه کرد، اگر به هدفش رسید، نهضت خود به خود به پایان می‏رسد. بعد از آن چیزی نیست. باید هدف دیگری عرضه شود که جای آن هدف را بگیرد تا ملت به حرکت و جنبش درآید. و اگر ده سال، بیست سال، سی سال هم برای این هدف زحمت‏ کشید و دید که خیر به آن نمی‏رسد، یأس حاصل می‏شود و خود به خود نهضت‏ خاموش می‏گردد، از هم می‏پاشد و متلاشی می‏شود، نظیر آن که در ایران ما بود.

نهضتی هست در یک گوشه‏ای از ممالک اسلامی به نام «نهضت آزادی و استقلال کشمیر». میلیونها نفر بار این نهضت را به دوش کشیده‏اند، فعالیت می‏کنند، زحمت می‏کشند، زندان می‏روند. مردی هست به نام شیخ‏ عبدالله که به او شیر کشمیر می‏گویند. این مرد عمرش را روی این نهضت‏ گذاشته است، اغلب در زندانهای هند است و همین تازگی گفتند که آزاد شده است‏. این نهضت، نهضتی است مقدس، اما نهضتی است که مربوط به زمان و مکان محدود است، یا بالأخره به نتیجه می‏رسد و این مردم مسلمان استقلال‏ خود را باز خواهند یافت و یا بالأخره بعد از سی چهل سال می‏فهمند که‏ فایده‏ای ندارد ودر ملت هند مستهلک می‏شوند و موضوع منتفی می‏شود.

نهضت دیگری در گوشه‏ی دیگری از کشورهای اسلامی هست به نام نهضت آزادی‏ فلسطین. این هم همین طور. اینها یک سلسله هدفهای موقت است که بسته‏ به زمان و مکان است. حالا اگر اسلام آمده بود و نهضت

اسلامی این شکل را می‏داشت، تنها شکل مبارزه با بت هبل یا لات یا عزی را می‏داشت و پیغمبر آمده بود برای اینکه این بتها را از میان ببرد و هدف محدود به همین‏ می‏بود، قهرا پس از فتح مکه موضوع منتفی می‏شد، چون به هدف خود رسیده‏ بود و نهضت وقتی که به هدف و نتیجه‏ی خود رسید خود به خود آرام می‏گیرد.

اما نهضت اسلامی نهضت توحیدی بود. این نهضت توحیدی در آن عصر و آن‏ زمان و مکان که بت لات و عزی و هبل و منات و امثال آنها را پرستش‏ می‏کردند نتیجه‏اش مبارزه با این بتها بود، ولی چون ریشه‏ی نهضت، لا اله‏ الا الله و لا معبود الا الله بود، محدود به هبل و لات و عزی نبود: غیر از خدا هیچ چیزی، هیچ شخصی، هیچ ستاره‏ای، خورشیدی، ماهی، انسانی، حتی مرامی، مسلکی، هیچ چیزی که شی‏ء به آن اطلاق بشود، صلاحیت ندارد که‏ هدف و معبود بشر قرار بگیرد. حقیقت قابل پرستش منحصر است به خدا، همان خدایی که ذاتش پایان ندارد و حرکت بشر به سوی او پایان ناپذیر و خستگی ناپذیر است.

قرآن هدف خود را این طور عرضه می‏دارد: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی‏ کلمة سواء بیننا و بینکم. در محیط عربستان هبل و لات و عزی بود، اما در خارج عربستان که این بتها نبودند، یهودیها و نصرانیها بودند، مجوسیها بودند، آنها که بت هبل نمی‏پرستیدند. قرآن خطاب به آنها می‏گوید: یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم . بیایید همه‏ی ما به‏ سوی یک سخن و حقیقت برویم، حقیقتی که مساوی است میان ما و شما، یعنی‏ نه از مای بخصوص است و نه از شمای بخصوص، نه اختصاص دارد به ما و نه‏ تعلق دارد به شما. همه بیایید جمع شویم و برویم به سوی حقیقتی که نه به‏ ما اختصاص دارد و نه به شما، نسبت مساوی دارد با ما و با شما. آن‏ چیست؟ الا نعبد الا الله». غیر از خدا هیچ چیزی را پرستش نکنیم، فقط خدا را پرستش بکنیم. در مقابل غیر خدا، هر چه هست، کرنش و تواضع‏ نکنیم، گردن کج نکنیم. ما همه بشریم،

همه انسانیم، همه چیز برای‏ انسان آفریده شده است، و انسان برای خدا در مقابل غیر خدا نباید فروتنی‏ بکند، مگر به امر خدا. «و لا نشرک به شیئا [و چیزی را شریک خدا قرار ندهیم]. و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله(1) دیگر اینکه چون ما همه افراد بشر هستیم، بعضی از افراد ما بعضی افراد دیگر را به عنوان رب خود و صاحب اختیار خود نگیرند، همه‏ی افراد بشر مساوی باشیم‏؛ خدایی را که خدای همه است پرستش کنیم و همه‏ی ما نسبت به یکدیگر متساوی باشیم.

و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله. این هدف که آن را قرآن‏ به بشر می‏دهد، آیا می‏تواند از هدفهایی باشد که محدود به زمان و مکان‏ معین است؟ امروز هم که هزار و چهارصد سال از نزول این آیه می‏گذرد همان‏ اندازه نو است که در هزار و چهارصد سال پیش نو بود، همان اندازه نجات‏ بخش است که در هزار و چهارصد سال پیش نجات بخش بود، همان اندازه‏ بشر امروز به آن احتیاج دارد که بشر هزار و چهارصد سال پیش به آن احتیاج داشت. یک‏ جوان تحصیل کرده‏ی اروپا رفته‏ی همه چیز خوانده هم می‏تواند این را در رأس‏ ایدئولوژی خود هدف قرار دهد و زندگی خود را بر پایه آن بنا نهد. و هم چنین سایر تعلیماتی که در دین مقدس اسلام هست. شما دست روی هر تعلیمی از تعلیمات دین مقدس اسلام بگذارید می‏بینید همین جور است.

تعلیماتی که اسلام فرضا راجع به معاد و معاد شناسی دارد همین طور است. می‏گوید: ای بشر! تو موجودی هستی که حقیقت تو، هویت تو، ذات تو به‏ گونه‏ای است که به سوی خدای خودت بازگشت می‏کنی، تمام اعمالی که در این‏ دنیا مرتکب می‏شوی، مثل خودت که فانی نخواهی شد فانی نخواهد شد، انا نحن نحیی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شی‏ء احصیناه فی‏ امام

مبین(2)، این را به عنوان یک حقیقت علمی جهانی ذکر می‏کند. و ان الی ربک المنتهی(3) انا لله و انا إلیه راجعون(4) همه‏ از آن خدا هستیم و همه به سوی خدا بازگشت می‏کنیم. هر قدمی که برمی‏داریم‏ و هر لحظه‏ای که بر ما می‏گذرد به خدا و قیامت نزدیک می‏شویم. این یک‏ حقیقتی نیست که مخصوص به یک زمان معین باشد. بشر را به اعمال و نیات‏ خودش متوجه می‏کند، به صفات و ملکات خودش متوجه می‏کند.

اسلام دعوت می‏کند به تفکر. این تعلیم، یکی از اصول اسلام است. آیا چه روزی برای بشر خواهد آمد که در آن فکر نکردن برای او از فکر کردن بهتر باشد؟ اسلام دعوت می‏کند به علم: و لا تقف ما لیس لک به علم(5) می‏گوید در هیچ موضوع و مسأله‏ای اساس قضاوت شما نباید ظن و گمان و پندار باشد. ریشه‏ی خرافات را از همین جا می‏کند. هر مطلبی را که به آن یقین‏ کردید و از نظر علمی برای شما ثابت و مسلم و قطعی بود بپذیرید، و هر چیزی که پای حدس و خیال و گمان و شاید در آن بود، روی آن اساسا تکیه‏ نکنید.

از اصول اسلام این است که میدان زندگی و کار را میدان عمل و عبادت‏ قرار داده است. عمل برای انسان عبادت است و بیکاری برای انسان گناه‏ است، بیکارگی و تنبلی گناه است، کل بر غیر بودن گناه است. اینها حقایقی است برای بشر که تا ابدالاباد هم قابل نسخ شدن و اینکه قانون‏ دیگری بیاید و جانشین آن بشود نیست. و همچنین دستور تعاون، اجتماع و امثال اینها را می‏دهد، که خیال می‏کنم ضرورت ندارد این چیزها را توسعه و توضیح بدهیم؛ ما باید مثالهایی ذکر کنیم که احیانا این مثالها برای مردم‏ ایجاد شبهه می‏کند.


1) آل عمران/ 64.

2) یس/ 12.

3) نجم/ 42.

4) بقره/ 156.

5) اسراء/ 36.