جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سلمان محمدی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

از باقر آل محمد (ص) روایت شده که فرمود: نگوئید سلمان فارسی، بلکه بگوئید: سلمان محمدی.

گرچه فضائل سلمان محمدی خیلی زیاد است و این کتاب را گنجایش نگارش آنها نیست ولی ما از باب نمونه قسمتی از فضائل او را می نگاریم:

1- پیغمبر معظم اسلام راجع به سلمان میفرماید:

سلمان منا اهل البیت.

یعنی سلمان از ما اهل بیت است.

سلمان اسم اعظم خدا را میدانست.

2- روزی ابوذر نزد سلمان آمد، سلمان دیگی را روی آتش نهاده بود، ساعتی با یکدیگر نشستند و گفتگو کردند، ناگاه دیگ از روی سه پایه برگشت و سرنگون شد ولی از آن غذائی که در آن بود چیزی نریخت، سلمان دیگ را برداشت و بجای خود نهاد! طولی نکشید که آن دیگ برای دومین بار برگشت و چیزی از آن نریخت، دوباره سلمان آنرا بجای خود برقرار کرد.

ابوذر از مشاهده ی این موضوع با حال وحشت زدگی از نزد سلمان خارج شد، با حال تفکر بود که حضرت علی بن

ابیطالب را ملاقات کرد و جریان را بعرض آنحضرت رسانید.

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ای ابوذر! اگر سلمان آنچه را که میداند بتو خبر دهد خواهی گفت:

رحم الله قاتل سلمان.

یعنی خدا قاتل سلمان را رحمت کند ای أبوذر! سلمان در زمین باب الله است. کسی که نسبت به سلمان معرفت داشته باشد مؤمن و کسی که او را انکار نماید کافر است.

3- یکی از روزها بود که مقداد پیش سلمان آمد، دید که سلمان دیگی را سر بار نهاده و آن دیگ بدون آتش می جوشد مقداد گفت: ای ابوعبدالله (کنیه ی سلمان است) این دیگ بدون آتش میجوشد؟! سلمان دو عدد سنگ برداشت و در زیر دیگ نهاد سنگها شعله ور شدند و مانند هیزم بر جوشیدن دیگ افزودند!!.

سلمان بمقداد گفت: جوشش دیگ را تخفیف بده! مقداد گفت:‌چیزی ندارم که دیگ را هم بزنم تا جوشش او را فرو نشانم!! سلمان دست خود را مانند کمچه در دیگ داخل کرد و دیگ را همزد تا جوشش آن تخفیف یافت و با دست خود مقداری از آن آتش را برداشت و با مقداد خوردند،‌ مقداد از مشاهده ی این قضیه تعجب کرد!! و این جریان را بعرض رسول خدا رسانید، و….

4- در آنموقعی که سلمان والی مدائن شد در مسجد نشست و برای تحصیل معاش خود مشغول زنبیل بافی شد همینکه مردم مدائن اینموضوع را از سلمان مشاهده کردند او را ضعیف شمردند و از آن بزرگوار باکی نداشتند، لذا دزدی و فساد در مدائن زیاد شد!!.

سلمان از مسجد خارج شد و سگی را طلبید! با آن حیوان صحبتی کرد، آن سگ با تعجیل تمام از پیش سلمان رفت. بالای بلندی قرار گرفت، صدای عجیبی کرد، سگهای مدائن پس اینکه بدور آن سگ اجتماع کردند در کوچه های مدائن متفرق شدند.

از این طرف سلمان شخصی را فرستاد که در میان مردم ندا کند: هر که در فلان ساعت امشب بیرون رود کشته خواهد شد. دزدها به این اخطار اعتنائی نکرده در شب برای دستبرد خارج شدند. سگها بر دزدان حمله کردند وایشانرا پاره پاره نمودند.

5- صادق آل محمد (ص) میفرماید: سلمان می گفت: من برای شش چیز تعجب می نمایم که سه تای آنها مرا میخنداند و سه تای آنها مرا می گریانند.

آن سه چیز که مرا میگریانند عبارتند از:

1- مفارقت دوستان که محمد (ص) و اصحاب او هستند.

2- هول مرگ و جریان بعد از مرگ.

3- ایستادن برای حساب در حضور خداوند عالم.

آن سه چیزی که مرا میخندانند عبارتند از:

1- آنکسی که طلب دنیا می کند و مرگ او را طلب می نماید

2- آنکسی که از اوضاع آخرت غافل است در صورتیکه خدا و ملائکه از او غافل نیستند و اعمال او را شماره مینمایند.

3- کسی که دهان را از خنده پر میکند و نمیداند که خدا از او راضی است یا نه!.

6- در یکی از روزها پیغمبر اسلام به اصحاب خود فرمود:

کدام یک از شما تمام سال را روزه میدارید؟؟ سلمان گفت: من.

فرمود: کدام یک از شما همه شب را تا بصبح بیدارید؟ سلمان گفت: من.

فرمود: کدام یک از شما در هر روزی یک قرآن ختم می نمائید؟ سلمان گفت: من.

عمر بن الخطاب در غضب شد و گفت: این مردی است فارسی، می خواهد بر ما که از قریشیم فخر نماید، دروغ میگوید، زیرا در بیشتر روزها روزه نیست، در اکثر شب خواب می باشد، در بیشتر روز ساکت است!.

پیغمبر اسلام بعمر فرمود: سلمان مانند لقمان حکیم است از او پرسش نما تا جواب ترا بگوید، همینکه عمر از سلمان درباره ی این موضوعات پرسش کرد؟! سلمان گفت:

اما روزه ی سال:

خدای تعالی میفرماید: هر که یک ثوابی بکند ما ده برابر به او ثواب خواهیم داد. من از هر ماهی سه روز آنرا (که روز اول و روز وسط و روز آخر آن باشد) روزه میدارم که با روزه گرفتن همه ی سال برابر می شود، باضافه ی اینکه همه ی ماه شعبان را روزه میدارم و با ماه رمضان پیوند می نمایم.

اما بیداری شب:

من همه شب با وضو میخوابم، زیرا که از حضرت رسول شنیدم می فرمود: کسی که با وضو بخوابد مثل این است که همه ی شب را تا صبح احیاء‌ کرده باشد.

اما ختم قرآن:

من همه روز سه مرتبه سوره ی: قل هو الله احد میخوانم زیرا از رسول اکرم شنیدم به امیرالمؤمنین میفرمود: یا علی مثل

تو در میان امت من مثل قل هو الله احد است. کسی که این سوره را یک مرتبه بخواند مثل این است که یک سوم قرآن را خوانده باشد. کسی که این سوره را دو مرتبه بخواند مثل این است که دو سوم قرآن را خوانده باشد و کسیکه این سوره ی مبارکه را سه مرتبه تلاوت نماید مثل کسی است که همه ی قرآن را تلاوت نموده باشد.

یا علی کسیکه ترا بزبان دوست داشته باشد یک سوم ایمان او کامل است.

کسیکه ترا بزبان و دل دوست داشته باشد دو سوم ایمانش کامل است.

کسیکه ترا بزبان و دل دوست داشته باشد و بدست خود ترا یاری نماید همه ی ایمان او کامل است.

یا علی بحق آن خداوندی که مرا براستی برای پیغمبری فرستاده اگر آنطور که اهل آسمان ترا دوست میدارند اهل زمین هم دوست میداشتند خدا هیچکس را به آتش جهنم عذاب نمیکرد، عمر پس از شنیدن این گفتارها ساکت شد.

7- یکی از روزها سلمان ابوذر را دعوت کرد، از میان سفره ی خود چند پاره ی نان خشک بیرون آورد، آنها را با آب آفتابه ای که در دست داشت آب زد و جلو ابوذر نهاد.

ابوذر گفت: این نان چقدر خوبست؟! کاش نمکی هم با این نان می بود؟ سلمان بیرون رفت و آفتابه ی خود را گرو گذاشت و مقداری نمک از برای ابوذر آورد. ابوذر از آن نمک به نان می پاشید و میخورد و میگفت: حمد میکنم آن خداوندی را که چنین قناعتی را بمن نصیب کرده!!.

سلمان گفت: اگر تو قناعت میداشتی آفتابه ی من بگرو نمیرفت؟!.

8- گفته اند: سلمان خانه نداشت، در سایه ی دیوارها و درختان بسر می برد. یکی از روزها شخصی بسلمان گفت: میخواهی خانه ای برای تو بسازم که در آن سکنا کنی؟.

سلمان گفت: من احتیاجی بخانه ندارم.

آنمرد همه وقت درباره ی این موضوع مبالغه می نمود، تا اینکه بسلمان گفت: من خانه ای میسازم که موافق میل تو باشد.

سلمان گفت: بگو ببینم: چطور خانه ای برایم میسازی؟

گفت: خانه ای برای تو بنا می کنم که هرگاه بلند شوی سرت بسقف آن برسد و هرگاه (درموقع خوابیدن) پاهای خود را دراز کنی بدیوار آن برسد.

سلمان گفت: عیبی ندارد! لذا آنشخص یکچنین خانه ای برای او ساخت.