دومین درسی که پیمبر (ص) عملا به اصحاب القاء کرد،: و ایشان آنرا فراگرفتند، و کلیه مسئولین در مقام زمامداری باید آنرا بکار بندند، درس ضبط نفس و تسلط بر اعصاب و صبر و تحمل در برابر عربدهجوئیها و تحریکات سبکسران و سفیهانست، و این همان خلقی است که پیمبر (ص) بزیور آن آراسته بود، و در سخت ترین ساعات و حساسترین لحظات دوران حدیبیه آن را بکار بست، و این در حالی بود که میتوانست مزد تحریکات و تهورهای ایشان را بسنگ تمام بپردازد، ولی چنین نکرد، زیرا که آن را لازم ندید.
پیمبر (ص) – چنانکه بارها و در فرصتهای مختلف تصریح کرده بود – بهدف زیارت بیت از مدینه خارج شد، و این هدف سلمی و آشتیجویانه بود که قریش از آن با خبر بودند، و این موضوع رسما از جانب مسلمین به ایشان ابلاغ شده بود، ولی قریش که در آن روزگار سخن فصل و تصمیم نهائیشان در کلیه امور تحت تاثیر تفکر بت پرستی احمقانه بود، تصمیم گرفتند تا پیمبر (ص) و یاران آن سرور را از زیارت بیت منع کنند، و بمجرد اطلاع از تحرک پیمبر (ص) و اصحاب، شیطان در بینی سران و زمامدارانشان دمیدن گرفت، تا آمادهباش همگانی را اعلام کردند و هرگونه نیروئی را که در اختیار داشتند مجهز
ساختند، و در سرزمین، «بلدح» خارج شهر مکه لشگرگاه گرفتند، تا برای جنگ مهیا باشند، و پیمبر (ص) و اصحاب آن سرور را بزور شمشیر از ورود بمکه و زیارت بیت مانع شوند، و این ستیزهجوئی در حالتی انجام میگرفت که خبرگزاریهاشان اطلاع داده بودند که پیمبر (ص) و اصحاب بقصد جنگ نیامدهاند، بلکه منظور اصلی و هدف نهائیشان انجام عمره و زیارت کعبه و اکرام و احترام آن بیت شریفست، و بهمین منظور است که همگی جامه احرام بتن کرده و اشتران هدی را برای قربانی کردن بهمراه آوردهاند، و بانگ لبیک در فضای منطقه سر دادهاند ولی جاهلیت کور و عصبیت احمقانه مشرکین را از درک حقیقت و پوئیدن راه صواب بازداشته بود.
بیگمان بیرون شدن رزمندگان قریش از مکه، و تحرک سواران آن شهر تحت فرمان خالد بن ولید در کراع الغمیم بر سر راه مسلمین عملی تحریکآمیز و خطرناک بود، و میتوانست در مرز حرم مکی آتش جنگی ویرانگر را در میان دو جبهه توحید و شرک برافروزد، و خونهای بسیاری را برخلاف خواست پیمبر (ص) برخاک ریزد، و جمعی کثیر از مردمی را که در آینده حامی و ناشر اسلام شدند، از میان ببرد.
شک نیست که پیمبر (ص) میتوانست طغیان و شرارت قریش را مجوزی برای برخورد مسلح با ایشان قرار دهد، و سواران خالد را زور شمشیر از سر راه خود براند، و راه حرم را بروی خود و اصحاب بگشاید، و بویژه آنکه قریش ضرب شصت و قدرت دست رزمندگان اسلام را در صحنههای مختلف رزم آزمایش کرده بودند و در این صحنه نیز هزار و چهارصد نفر از همان رزمندگانی که قریش ایشان را بخوبی میشناختند، و آماده حمله و منتظر یک اشاره از سوی فرمانده کل بودند، الا اینکه پیمبر (ص) با وجود قدرت بر چنین قیام و اقدام، سبکسریهای قریش را با حلم و صبر مقابله کرد، و متانت و تعقل را پاسخ سفاهت و تهور ایشان ساخت و حتی وقتی خبر یافت که قریش بر مرکب لجاج و عناد برآمده و راه جنگ و ستیز را انتخاب کردهاند، با تاسف شدید کلمه تاریخی و جاویدان خود را بر زبان راند، و فرمود: ای وای بر قریش که آتش جنگ خرمن هستی ایشان را بکام کشیده است! چه زیان داشت ایشان را اگر دست از خصومت من برمیداشتند، و
مرا با سایر قبائل عرب وامیگذاشتند، تا اگر آن قبائل مرا از میان میبردند آنچه قریش میخواستند رخ داده بود، و اگر خدا مرا بر ایشان پیروز میساخت با بهره سرشار اسلام اختیار میکردند، و الا با قدرت و توانی که در این مدت اندوخته بودند بجنگ میپرداختند.
سپس اصحاب را فرمود تا از مرکز تجمع سواران خالد عبور نکنند، و بسرزمین کراعالغمیم نگذرند، و این نه بدان جهت بود که از جنگ بیم و هراسی داشت بلکه تمام توجهش معطوف بحفظ جان و خون مردم بود، چنانکه در پرتو همین حکمت نبوی جان مردمی از خطر رهائی یافت، که بسیاری از ایشان آنروز در رأس نیروهای مشرکین بودند، ولی دیری نگذشت که در مقام فرماندهی نیروهائی قرار گرفتند که تاج از فرق کسری بر گرفتند، و پایههای تخت قیصر را بلرزه در آوردند، در صورتیکه اگر پیمبر (ص) شتابزدگی از خود نشان میداد و در برابر تهور جوانان مغرور قریش مقابله بمثل میکرد، و راه خدا را بطرف حدیبیه و پائین شهر مکه تغییر نمیداد ممکن بود که میان دو جبهه برخوردی رخ دهد که همگی آنان را طعمه آتش جنگ سازد!
و بمقتضای این درس، هر فرمانده و زمامدار مسئولی موظف است که در این رویه والای نبوی بدقت بیندیشد، و ضبط نفس و خودداری از شتابزدگی، و سنجش امور بمیزان مصلحت امت و دین، نه بمیزان تمایلات و هوای نفس را از این پیمبر بزرگوار فراگیرد.