جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عبد الله بن رواحه‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

عبد الله بن رواحة بن ثعلبة بن امرئ القیس بن عمرو بن امرئ القیس بن مالک بن الاغر بن ثعلبة بن کعب بن الخزرج بن الحارث الانصارى الخزرجى الصّحابى البدرى است، کنیت او ابو محمّد و به روایتى ابو رواحه است و بعضى ابو عمرو گفته‏اند؛ و نام مادر او کبشه دختر واقد بن عمرو بن الاطنابه خزرجیه است. یک تن از نقباى لیلة- العقبه است، در تمامت غزوات ملازم رکاب رسول خداى بود،- چنانکه قصّه‏هاى او و امارت او در غزوه مؤته در این کتاب مشروح افتاد- و او یک تن از شعراى حضرت رسول است. قال رسول الله: نعم عبد الله عبد الله بن رواحة.

عبد الله گوید: وقتى در مسجد رسول خداى درآمدم و فرمان رفت تا نشستم.

فقال لى: کیف تقول الشّعر؟ قلت: انظر فیه ثمّ اقول. قال: فعلیک بالمشرکین. فرمود:

چگونه شعر مى‏گوئى؟ عرض کردم که: نخست مى‏اندیشم، آنگاه ابتدا مى‏کنم.

فرمود: از هجاى مشرکین دست بازمگیر. این شعر را بگفتم:

إنّی تفرّست فیک الخیر أعرفه

و الله یعلم ما إن خاننی بصر

أنت النّبیّ و من یحرم شفاعته

یوم الحساب فقد أزرى به القدر

فثبّت الله ما آتاک من حسن

کالمرسلین و نصر کالّذی نصروا

فقال رسول الله: و انت ثبّتک الله یا سیّد الشّعراء. رسول خدا او را به سیّد الشّعراء ملقّب ساخت.

و عبد الله بن رواحه با ابى الدّرداء از جانب مادر برادر است و نعمان بن بشیر خواهرزاده اوست. و از عادات عبد الله بود که چون از خانه بیرون خواست شد دو رکعت نماز گزاشت، و چون به خانه بازآمد هم دو رکعت نماز بگزاشت، و این سنّت را هرگز از دست نگذاشت.

گویند: وقتى زوجه عبد الله با شوهر درآویخت و گفت: اینک با جاریه هم بستر شدى و با او درآمیختى. عبد الله گفت: حاشا که من با جاریه هم بستر شوم. گفت: اگر راست‏گوئى چند کلمه از قرآن قرائت مى‏کن چه با جنابت نتوان قرائت قرآن کرد.

عبد الله این کلمات را با هم پیوست و برخواند:

و إنّ العرش فوق الماء طافا

و فوق العرش ربّ العالمینا

شهدت بأنّ وعد الله حقّ

و أنّ النّار مثوى الکافرینا

زن گفت: آیتى بر این سخن افزوده کن. عبد الله این بیت بگفت:

و تحمله ملائکة کرام

ملائکة الاله مقرّبینا

زن گفت: سخن به راستى گفتى، همانا چشم من خطا کرد پس عبد الله به حضرت رسول آمد، و قصه بگفت، پیغمبر تبسّم فرمود.

و چنان افتاد که یک شب دیگر زوجه عبد الله از خواب برانگیخته شد، و عبد الله را در کنار خود نیافت، پس از بستر خواب بیرون شد و عبد الله را در وثاق(1) دیگر یافت که بر شکم جاریه نشسته بود، پس بازآمد و حربه‏اى به دست کرده، مراجعت نمود.

عبد الله از نزد جاریه بیرون شد، و گفت: از بهر چه دهشت زده و آشفته خاطرى؟

گفت: با جاریه مضاجعت و مخالطت کردى؟ گفت: هرگز این نکردم. زن گفت: اینک خود معاینه کردم. عبد الله گفت: چشم تو خطا کرده، تو خود دانسته‏اى که رسول‏

خداى نهى فرموده است که کس با جنابت قرائت قرآن نکند، گفت: چنین است، اگر راست‏گوئى از قرآن لختى قرائت کن. عبد الله گفت:

أتانا رسول الله یتلو کتابه

کما لاح مشهور من الصّبح ساطع‏

أتى بالهدى بعد العمى فقلوبنا

به موقنات إنّ ما قال واقع‏

یبیت یجافی جنبه عن فراشه

إذ اشتغلت بالکافرین المضاجع‏

گفت: راست گفتى، چشم من دروغ گفت. پس صبحگاه عبد الله به حضرت رسول آمد، و قصه بگفت، رسول خداى چنان بخندید که نواجذ مبارکش دیدار شد. و این شعر نیز از مقولات عبد الله است که در خلف وعده ابو سفیان و نکوهش او گوید:

وعدنا ابا سفیان بدرا فلم نجد

لمیعاده صدقا و ما کان وافیا

و اقسم لو وافیتنا و لقیتنا

لابت ذمیما و افتقدت الموالیا

ترکنا به اوصال عتبة ثاویا

و عمروا ابا جهل ترکناه ثاویا

عصیتم رسول الله افّ لدینکم

و امرکم الشّی‏ء الّذى کان غاویا

فانّى و ان عنّفتمونى لقائل

فدى لرسول الله اهلى و مالیا

آن روز که رسول خداى صلّى الله علیه و آله، عبد الله بن رواحه را مأمور به غزاى مؤته مى‏فرمود و مسلمین بر عبد الله گرد آمدند، عبد الله ایشان را وداع مى‏گفت، مسلمانان بگریستند، و همى‏گفتند: ردّکم الله الینا سالمین، عبد الله در پاسخ بدین گونه سخن کرد:

لکنّنی اسأل الرّحمن مغفرة

و ضربة ذات قرع تقذف الزّبدا

او طعنة من یدى حرّان مجهزة

بحربة تنفذ الاحشاء و الکبدا

حتّى یقولوا اذا مرّوا على جدثى

ارشدک الله من غاز و قد رشدا

این شعر را نیز در غزوه مؤته فرماید:

حملنا الخیل من آجام قرح

یعدّ من الحشیش لها العکوم‏

فرحنا بالجیاد مسوّمات

تنفّس من مناخرها السّموم‏

فلا و ابى لناتیها جمیعا

و لو کانت بها عرب و روم‏

وفّقا الله اعینهم فجاءت

عوابس و الغبار لها یزیم‏

بذى لجب کانّ البیض فیه

اذا برزت فوارسها النّجوم‏

بعضى از اشعار عبد الله را که در ذیل داستانهاى او نگارش یافته به تکرار نمى‏پردازد، و این شعر نیز او راست رحمه الله:

و کذاک قد ساد النّبیّ محمّد

کلّ الانام و کان آخر مرسل‏


1) وثاق: حجره، اطاق.