مع القصه چون اهل بیت اعداد غسل همىخواستند کرد، از بیرون سراى بانگى برسید که: حاجت به غسل نیست چه او طاهر و مطهر است و گوینده آشکار نبود. از پس او ندائى دیگر برسید که: بشوئید آن حضرت را که گوینده نخستین شیطان بود، اینک من خضرم. پس کلّهاى(1) از برد یمانى فروگذاشتند و على علیه السّلام و عباس و فضل و قثم و اسامة بن زید و دیگر آزاد کرده پیغمبر، صالح بن حبشى که ملقّب به شقران بود رسول خداى را به پرده درآوردند، و سخن درافتاد که جسد مبارکش را در جامه
غسل دهند، یا عریان سازند؟ در این وقت ایشان را نعاسى بگرفت و ندائى از کنار خانه برخاست که پیغمبر را برهنه مسازید، و در میان پیراهن بشوئید.
عباس فرمود تا در سراى ببستند، جماعت انصار از بیرون در فریاد برداشتند: که یا اهل البیت! صدق و عقیدت ما روشن است یک تن از ما را راه دهید تا از این دولت بیگانه نمانیم، و اوس بن خولى انصارى خزرجى ندا کرد که: یا على تو را با خداى سوگند مىدهم که مرا اجازت فرماى تا درآیم. پس او را درآوردند و در کار غسل تقدیم خدمتى نداشت جز اینکه به روایتى از چاه سعد بن خیثمه آب همىآورد.
پس آن حضرت را چنانکه سر به سوى مشرق و پاى به طرف مغرب داشت بخفتند، و على علیه السّلام به کار غسل پرداخت و دست را با خرقه محفوف داشته، در اندرون پیراهن برده، و فضل پیراهن از بدن دور همىداشت تا على به سهولت دست برد، و شستن فرماید، و اسامة بن زید و شقران آب بریختند، و عباس و قثم در جنبش دادن آن حضرت از پهلو به پهلو مدد همىکردند.
در این وقت ندائى برسید که: با رسول خدا مدارا کنید که از غیب با شما اعانت مىشود؛ و چنان مىنمود که خود از این دست به آن دست مىشود چه فرشتگان یاورى مىکردند.
قال أمیر المؤمنین: و لقد قبض رسول الله، و انّ رأسه لعلى صدرى و قد سألت نفسه فى کفّى، فأمررتها على وجهى و لقد ولیت غسله، و الملائکة أعوانى فضجّت الدّار و الافنیة، ملا یهبط، و ملا یعرج. و ما فارقت سمعى هینمة یصلّون علیه، حتّى و اریناه فى ضریحه فمن ذا أحقّ به حیّا و میّتا؟ مىفرماید: رسول خداى هنگام رحلت سر بر سینه من داشت، و جان او بر دست من سیلان یافت و من روى خود را بدان مسح کردم و به کار غسل او پرداختم و فریشتگان یاورى کردند، و گروه گروه به فراز شدند، و به فرود آمدند و بر پیغمبر درود فرستادند. بانگ ایشان از گوش من قطع نشد، تا آنگاه که حضرتش را به خاک سپردم، پس کیست که در حیّت و ممات با رسول خداى از من سزاوارتر باشد؟
و همچنان با جسد رسول خداى هنگام غسل خطاب کرده گفت: بابى أنت و أمّى لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّة و الإنباء و أخبار السّماء، خصصت حتّى صرت مسلّیا عمّن سواک، و عمّمت حتّى صار النّاس فیک سواء. و
لو لا أنّک أمرت بالصّبر، و نهیت عن الجزع، لانفذنا علیک ماء الشّئون، و لکان الدّاء مماطلا، و الکمد محالفا، و قلّا لک و لکنّه ما لا یملک ردّه و لا یستطاع دفعه. بأبى أنت و أمّى أذکرنا عند ربّک، و اجعلنا من بالک. خلاصه معنى آن است که مىفرماید: به موت تو که خاتم انبیائى قطع وحى آسمانى شد، و پس از مرگ دیگر انبیا امید نزول وحى؛ و ظهور پیغمبرى مىرفت و مصیبت تو از دیگر مصائب ممتاز است چه هر مصیبتى را با مصیبت تو تسلیت توان گفت و اگر از جزع نهى نفرمودى، آب دیدگان را به تمامت فرو مىریختم و این حزن و الم که ملازم قلب است در مصیبت تو قلیل است، پدر و مادرم فداى تو باد، مرا از خاطر فرونگذار، و در نزد پروردگار خود یاد مىکن.
بالجمله هیچ وسخى در بدن مبارکش پدید نشد و على همىفرمود: فداک ابى و امّى ما اطیبک حیّا و میّتا چه خوشبوئى در حیات و ممات. و سه نوبت با آب ورق کنار و آب خالص پیغمبر را بشستند. به روایتى نخست: به آب قراح، و دویم: به آب کنار(2)، و سه دیگر: به آب کافور بشستند و آبى که در گوشه چشم و کوناف(3) فراهم شده بود على بنوشید و بر علوم لدنى بیفزود. آنگاه پیغمبر را در سه جامه سفید سحولى(4) که هیچ یک قمیص و عمامه نبود کفن کردند.
و به روایتى دو جامه سفید و یک برد یمانى بود و مشگ و حنوط بر کفن و سجدهگاه آن حضرت برافشاندند، و به عود نیز بویا ساختند، و جسد مبارکش را بر سریر بخوابانیدند، و آن سریر خاص امّ سلمه یا امّ حبیبه بود و آن را موالى معاویه به چهار هزار (4000) درهم خریدند، و در مدینه همىبداشتند.
1) کلّه: خیمهاى از پارچه تنگ و لطیف که هم چون خانه دوزند، همانند پشه بند.
2) کنار: میوهاى باشد سرخ رنگ شبیه به عناب، لیکن از عناب بزرگتر است و در هندوستان و نواحى جنوب ایران به ویژه در خوزستان بسیار است و شیرین و نازک مىشود و به عربى آن را سدر گویند و به هندى بیر مىخوانند.
3) کوناف: ظاهرا مقصود گودى ناف باشد.
4) سحول: قریهاى است از قراء یمن، پارچههاى منسوب بدانجا را سحولى گویند.