گویند: پیامبر (ص) ولید بن عقبة بن ابى معیط را براى جمع آورى زکات بنى المصطلق اعزام فرمود، آنها مسلمان شده و در منطقه خود مساجدى ساخته بودند.
همینکه ولید بن عقبه از مدینه بیرون آمد و آنها شنیدند که نزدیک رسیده است، بیست مرد همراه چند پروار و شتر با شادى به استقبال او رفتند و کسى را هم ندیده بودند که حتى یک شتر یا گوسپند زکات بدهد. ولید بن عقبه همینکه آنها را دید پشت کرد و به مدینه برگشت و حتى نزدیک آنها هم نرفت و به پیامبر (ص) گفت که چون نزدیک آنها رسیده است آنها با سلاح میان او و جمع کردن زکات مانع شدهاند. پیامبر (ص) تصمیم گرفت کسى را براى جنگ با آنها روانه فرماید. چون این خبر به اطلاع آنها رسید همانها که براى استقبال ولید رفته بودند به مدینه آمدند و خبر درست را به پیامبر (ص) دادند و گفتند، اى رسول خدا، از او بپرسید که آیا با ما حرفى زده و صحبتى کرده است؟ گوید همچنان که ما با پیامبر (ص) صحبت مىکردیم و معذرت خواهى مىنمودیم، حالت وحى بر او عارض و این آیه نازل شد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا …- اى مؤمنان اگر بیارد به شما فاسقى خبر، نگرش
کنید …(1) پیامبر (ص) این آیه را خواند و فرمود که عذر شما درست است و این آیه درباره ولید نازل شده است. سپس فرمود: چه کسى را دوست دارید بفرستم؟ گفتند، عبّاد بن بشر را بفرستید. رسول خدا (ص) به عبّاد گفت: همراه ایشان برو و زکات اموالشان را بگیر و زبدههاى اموال را براى خودشان بگذار.
گوید: با عبّاد بیرون آمدیم و او براى ما قرآن مىخواند و شرایع اسلام را به ما مىآموخت و ما او را میان خانههاى خود فرود آوردیم، نه حقى از کسى ضایع کرد و نه از حق فراتر رفت.
چون پیامبر (ص) به او دستور فرموده بود، ده روز پیش ما ماند و سپس خوشحال و راضى به حضور رسول خدا (ص) برگشت.
1) سوره 49، آیه 6.