اما مسألهی رسول و نبی. همان طور که گفتم نبی یعنی پیامبر، یعنی کسی که از ناحیهی خدا پیغامی داشته باشد. رسول یعنی فرستادهی خدا، کسی که خدا او را برای مأموریتی فرستاده است، اعم از اینکه آن مأموریت از این نوع باشد که آن رسول از جانب خدا چیزی برای مردم آورده باشد یا مأموریت و رسالت او از نوع دیگر باشد. فقط در صورت اول است که آن رسول، نبی و پیامبر است. لهذا کلمهی رسول در قرآن، هم دربارهی پیغمبران آمده است و هم دربارهی غیر پیغمبران. مثلا دربارهی جبرئیل چون فرستادهای بود از طرف خدا و مأموریتی
داشت اطلاق شده است. در داستان سامری است که: فقبضت قبضة من اثر الرسول(1) یا دربارهی قرآن میفرماید: انه لقول رسول کریم(2) به او رسول گفته شده است. ملائکهای را که خدا برای عذاب قوم لوط فرستاد، آنها را هم رسل مینامد: و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری(3) فرستادگان ما برای ابراهیم بشارت آوردند. حالا خدا که میفرستد، برای چه میفرستد؟ برای اینکه قانون و شریعتی را به مردم القاء کنند؟ البته نه. و هم چنین ملائکه مأمور قبض ارواح نیز رسل خوانده شدهاند: حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا(4) ملکی که در این دنیا برای عذاب میآید فرستاده و مبعوث از طرف خدا است، و پیغمبری هم که برای دعوت مردم میآید فرستادهی خداست. حتی کلمهی «مبعوث» هم اختصاص به پیغمبران ندارد. در یک آیهی قرآن، در داستان بنیاسرائیل و بخت النصر، اصطلاح مبعوثیت دربارهی قومی که خداوند آنها را بر یهودیان مسلط کرد به کار برده شده:
و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علوا کبیرا. فاذا جاء وعد اولاهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید(5)
راجع به قوم عاد میفرماید: اذ ارسلنا علیهم الریح العقیم(6) آن باد مهلک را که فرستادیم. تعبیر «ارسلنا» میکند. آن باد مهلک هم رسول و فرستادهی
الهی بود.
این جور نیست که بعضی از پیغمبران نبی باشند و بعضی رسول. هر پیغمبری نبی است. منتها انبیاء از آن جهت که از ناحیهی خدا فرستاده شده بودند به آنها رسول هم گفته شده است همان گونه که به غیر آنها هم رسول گفته شده است. پس کلمهی «خاتم النبیین»، خاتم الرسل بدین معنی که خاتم رسولانی باشد که برای دعوت بشر آمده اند نیز هست. بله، اگر مقصودتان از رسول، رسولی است که برای هلاکت مردم میآید، نه، خاتم یک چنین رسولی نیست. عذاب الهی هم رسول و فرستادهی خداست، یک وبا هم که خداوند برای قومی میفرستد رسول خداست، یعنی فرستادهی اوست. پس اینکه آمدهاند و برای مردم صفت بندی درست کردهاند که بعضی از پیغمبران نبی هستند و بعضی رسول، و خاتم انبیاء خاتم انبیاء بود نه خاتم رسل، حرف مفتی است. همهی انبیا رسول هم هستند. خاتم انبیا خاتم بشرهایی که رسولند به سوی مردم و مردم را دعوت میکنند نیز هست. قرآن کریم هم از این جهت هیچ فرقی میان رسول و نبی نگذاشته است.
گاهی شبهه را چنین القاء میکنند که «نبی» در قرآن عبارت است از پیغمبری که صاحب قانون و شریعت نیست و اما «رسول» پیغمبری است که صاحب قانون و شریعت است. این یک ادعای دروغ بیش نیست. قرآن کلمهی «نبی» را در مواردی به پیغمبران صاحب شریعت اطلاق کرده است و در مواردی به پیغمبرانی که صاحب شریعت نیستند «رسول» اطلاق کرده است؛ یعنی نبی و رسول، هم به پیغمبر صاحب شریعت گفته میشود و هم به پیغمبر غیر صاحب شریعت، و هر دو کلمه به هر دو اطلاق میشود.
مطلب دیگری در اینجا داریم که عنوانش را عرض میکنم و بحث آن را برای هفتهی آینده میگذاریم و آن موضوع اصلی ما است که:
چرا شرایع ختم شد و قوانینی که از جانب خدا برای هدایت و ارشاد بشر آمد یکمرتبه به مرحلهای رسید که دیگر متوقف شد؟ آیا آن علل و موجباتی
که قبلا وجود داشت و سبب میشد که قوانین الهی هم عوض بشود بعدها دیگر پیدا نشد؟ آخر چطور میشود که آن موجبات دیگر پیدا نشود؟ مگر آن علل و موجبات غیر از تغییر شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی است؟ آنها همیشه در تغییر و تبدل است، پس چرا شریعتی آخرین شرایع باشد؟
ان شاء الله هفتهی آینده در اطراف این مطلب بحث میکنیم و عرض خواهیم کرد که آن چیزهایی که در اجتماع بشری تغییر میکند چیست و آن اصولی که در اجتماع بشری ثابت میماند چیست و علت این که شرایع سابقه تغییر کردهاند چه بوده و علت این که شریعت ختمیه تغییر نخواهد کرد چیست.
1) طه/ 96.
2) تکویر/ 19.
3) هود/ 69.
4) انعام/ 61.
5) اسراء/ 4 و 5.
6) ذاریات/ 41.