جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قرآن را قرن به قرن بهتر تفسیر کرده‏اند

زمان مطالعه: 5 دقیقه

یک فکری ممکن است در میان ما وجود داشته باشد و آن این است که قرآن و حدیث پیغمبر را گذشتگان بهتر فهمیده‏اند. من نمی خواهم بگویم هر کس که‏ امروز می‏آید از هر که در گذشته بوده است بهتر می‏فهمد. مجموعا اگر بشریت را در حکم یک واحد در نظر بگیریم، تاریخ قرآن نشان می‏دهد که هر قرنی که بر قرآن و اسلام گذشته است، قرن بعدی که آمده است، آن را بهتر از قرن قبلی فهمیده‏اند؛ همان طوری که طبیعت را هم هرچه که بشر جلوتر آمده است از بشر پیش از خود بهتر فهمیده است. آیا این پیش بینی در خود قرآن کریم هست یا خیر؟

اینجا دو مطلب است. یکی اینکه آیا این مطلب در صدر اسلام وجود داشته‏ است که آیندگان از شماها بهتر خواهند فهمید یا نه؟ مطلب دوم اینکه چه‏ مطالبی هست که ما می‏توانیم نشان بدهیم و بگوییم که در قرنهای گذشته این‏ مطالب را نمی‏توانستند حل کنند ولی در قرنهای بعدی بهتر فهمیده‏اند؟ پس ما عجالتا در این موضوع دو مطلب داریم.

اما مطلب اول: در هفته‏ی گذشته حدیثی ـ که نسبتا مفصل بود ـ از رسول اکرم‏ درباره‏ی قرآن کریم برای شما خواندم، و احادیث دیگری نیز در این زمینه‏ هست و به طور کلی ما یک سلسله اخبار و احادیث داریم به این مضمون که‏ قرآن ظهری دارد و بطنی، و بطن او هم بطنی، تا هفت بطن. در برخی از اخبار دارد: ظاهر و باطن و در بعضی دیگر: ظهر و بطن. ظاهری که همه‏ی مردم درک می‏کنند و باطنی که فقط برخی به آن می‏رسند، آن‏ باطنش هم باطنی دارد، یعنی کسانی که به آن باطن می‏رسند برخی در آن‏ مرحله می‏مانند و

برخی جلوتر می‏روند، و آن باطن هم باطنی دارد تا هفت‏ باطن.

پیغمبر اکرم فرمود: قرآن نازل شده است بر هفت حرف(1) چقدر مفسرین در این باره بحث کرده‏اند که منظور از این هفت حرف چیست. محققین گفته‏اند که این هفت حرف با آنجایی که [می‏گوید قرآن] هفت بطن‏ و هفت باطن دارد یک مقصود بیشتر نیست.

یادم هست در درس اصول مرحوم آیة الله بروجردی، سال اولی که ایشان به‏ قم مشرف شده بودند، بحث کشیده شده بود به این مطلب که آیا استعمال یک‏ لفظ در اکثر از معنی واحد جایز هست یا خیر؟ مقصود این است که اگر ما یک لفظ داشته باشیم که چند معنی مباین و مغایر داشته باشد، مثل لفظ «شیر» در فارسی، آیا ممکن است این لفظ در آن واحد در بیش از یک معنی‏ استعمال بشود یا نه؟ آنهایی که مدعی هستند که یک لفظ را در آن واحد می‏شود در چند معنی به کاربرد، از جمله استدلال کرده‏اند به همین حدیث که‏ پیغمبر اکرم فرمود قرآن بر هفت حرف نازل شده است. آنها ادعا کرده‏اند که مقصود پیغمبر این است که در قرآن یک لفظ در آن واحد در چند معنی‏ مختلف استعمال شده است.

البته این سخنی است که مورد قبول علما نیست.

مرحوم آیت الله بروجردی از همین جا، از درس وارد موعظه شدند که هم‏ درس را تکمیل کردند و هم ضمنا موعظه کردند. گفتند اگرچه ما بسیاری از ادعاها را قبول نداریم و آن را پوچ و بی معنی می‏دانیم (مقصودشان ادعاهای واهی‏ است که برخی از متصوفه راجع به بواطن قرآن‏ می‏کنند) ولی این را هم بدانید که مطلب در فهم قرآن این هم نیست که‏ ماها خیال می‏کنیم، مطلب عمیقتر از این است. آن وقت همین مطلب را تشریح کردند که قرآن یک ظواهری دارد، و ظواهر را همه می‏توانند درک‏ کنند، یک معلم می‏تواند ظواهر

قرآن را بفهمد، ولی به تناسب کمالاتی که‏ شخص پیدا کند می‏تواند به معنایی از معانی ماوراء مفاهیم لفظی که عموم‏ درک می‏کنند پی ببرد. بعد گفتند به هر نسبت که مراتب انسان کاملتر بشود معانی بیشتری را از قرآن کریم درک می‏کند.

غرض این است که از صدر اسلام این مطلب مطرح بوده است که خیال نکنید معانی قرآن همانی است که عربهای صدر اسلام درک می‏کرده‏اند و ما باید ببینیم آنها از قرآن چه می‏فهمیده‏اند، دیگر قرآن بیش از این مطلبی ندارد؛ نه، این جور نیست، قرآن که تنها برای آنها نازل نشده، قرآن برای‏ همه‏ی بشر نازل شده تا دامنه‏ی قیامت. کسی حق ندارد قرآن را مطابق میل و هوای نفس خودش تفسیر کند ولی همه حق دارند که در قرآن تدبر بکنند و تا دنیا دنیاست افراد حق تدبر دارند و شانس موفقیت دارند که در تدبرهای‏ خودشان به مطالب تازه‏ای برخورد بکنند که احیانا گذشتگان آنها در تدبرهای‏ خویش برخورد نکرده‏اند.

حدیثی در کافی داریم، می‏فرماید: خداوند تبارک‏ و تعالی می‏دانست که در آخرالزمان اقوامی و گروههایی خواهند آمد متعمقون [فی الله] که در خدا و الهیات تعمق می‏کنند، یعنی می‏خواهند به عمق مسائل وارد بشوند، از این جهت آیات اول سوره‏ی حدید و سوره‏ی توحید، و آیات آخر سوره‏ی حشر را فرستاد؛ یعنی اگر خدا می‏دانست که در آخرالزمان مردم متعمقی در الهیات پیدا نمی‏شوند این آیات را نمی‏فرستاد؛ یعنی مردم این زمان اینها را درک نمی‏کنند، این برای آیندگان است. و حقا اگر کسی در الهیات و معارف اسلامی وارد باشد و قرن به قرن مطالعه‏ کند می‏بیند که پس‏ ازهفت قرن و هشت قرن و ده قرن و بیشتر، تازه اهل‏ معارف الهی در مسائل توحید توانسته‏اند خودشان را هماهنگ کنند با همین‏ آیات اول سوره‏ی حدید و سوره‏ی توحید، یعنی برای قبل از آن ها هنوز غیر قابل‏ هضم و غیر قابل حل بوده است. این درباره‏ی قرآن کریم.

پس معلوم می‏شود که این پیش بینی از صدر اسلام و در صدر اسلام وجود داشته است، هیچ وقت یک دانشمند اسلامی نباید این طور فکر کند که ما را چه رسد که تدبر و تعقل کنیم و دنبال مطلب تازه بگردیم، مطلب همان‏ است که بزرگان گفته‏اند. آری بزرگان بزرگ هستند ولی هرگز بزرگی آنها به‏ اندازه‏ی بزرگی قرآن نیست.

کسی نمی‏تواند ادعا کند ـ و ادعا هم نکرده است ـ‌ که علمای طبیعت شناسی که‏ در قرون اخیر پیدا شده‏اند نبوغشان از افلاطون وارسطو و سقراط و بوعلی سینا بیشتر بوده است. ولی همه این را قبول دارند که آنچه که بشر تدریجا به‏ دست آورده است با آنچه آنها به دست آورده بودند قابل مقایسه نیست. مثل خوبی یک مرد عالم از این نظر آورده است. می‏گوید: مثل علما در پیشرفت علوم مثل آدمهایی است که روی شانه‏های هم سوار می‏شوند و می‏خواهند افق را ببینند. اگر یک نفر، هر چقدر هم بلند قد باشد، فرض کنیم دو متر بلندیش باشد، در وسط یک صحرایی بایستد و گردن بکشد و بخواهد دور دستها را ببیند، بیشتر از شعاعی که در حد دو متر قد می‏توان دید نمی‏تواند ببیند. یک آدم دیگر می‏آید و روی شانه اولی می‏ایستد. ممکن است دومی قدش از اولی کوتاهتر باشد ولی چون روی دوش اولی ایستاده قطعا افق بیشتری را خواهد دید. و همین طور اگر سومی‏ بیاید و بردوش دومی سوار شود، او باز افق بیشتری را خواهد دید. پس‏ حساب این نیست که قد اولی بلندتر است یا دومی یا سومی، حساب این‏ است که دومی از دوش اولی استفاده کرده است و سومی از دوش دومی و همین‏ طور…

علما این طور هستند، محقق اولی که در یک مسئله‏ای تحقیق می‏کند، هر چقدر هم که بانبوغ باشد همان مرد بلند قد اولی است، در حدودی افق را می‏بیند، دومی که می‏آید از فکر و معلومات اولی استفاده می‏کند و با یک‏ نیروی بیشتری وارد کار می‏شود، پس در واقع روی شانه اولی ایستاده، چون‏ از معلومات او استفاده کرده. سومی از معلومات اولی و دومی استفاده می‏کند،‌ و

چهارمی‏ از معلومات سومی و دومی و اولی، و به همین ترتیب. در مسئله‏ی فهم و کشف حقایق قرآنی هم مطلب از همین قبیل است. این در زمینه‏ی قرآن.


1) نزل القرآن علی سبعة احرف.