شما ببینید که این دین تا چه اندازه عالی و مترقی و منطقی و خردپسند و حکیمانه است! در مسألهی ارتزاق اهل علم نیز اسلام دستور بالخصوصی ندارد؛ یعنی اسلام نگفته است آن کسانی که عالم دینی هستند چون عالم دینی هستند از یک وظیفهی عمومی و یک واجبی که متوجه همهی مردم هست یعنی تلاش برای معاش معافند.
این خود یک مسألهای است که اولا در اسلام بر هر کسی واجب است که برای معاش و زندگی خود کار کند. نقطهی مقابل، کل بر دیگران بودن است. حدیث نبوی است و در وسائل و غیر آن هست که پیغمبراکرم فرمود: ملعون
من القی کله علی الناس(1) مشمول لعنت خداست آن کسی که سنگینی خودش را روی دوش دیگران بیندازد. تشبیه عجیبی است. هر کسی هیکلی دارد و هیکلش وزنی دارد. در همان هیکل، عضلات و نیروهای عضلانی هست که این هیکل را روی زمین راه میبرند و میکشانند. هر کسی یک سنگینی دارد، و خداوند نیرویی به او داده است که این بدن با آن نیرو حرکت میکند. هر کدام از ما که روی زمین راه میرویم سنگینی داریم ولی در مقابل، نیرویی هم داریم که به وسیلهی آن نیرو بدن را حمل میکنیم. هر بدنی اگر سنگینی دارد نیرو هم دارد. این در سنگینی ظاهری. معاش، خودش یک سنگینی دارد ولی سنگینی اقتصادی. خدا به هر کسی یک نیروی کسب و کاری داده است. پیغمبر میفرماید سنگینی اقتصادی هر کس روی نیروی اقتصادی خود او باشد: ملعون من القی کله علی الناس. این یکی از مسلمات دین اسلام و فقه ماست. از این جهت در اسلام استثنایی وجود ندارد.
بله، یک چیز دیگر هست و آن قاعدهی باب تزاحم به اصطلاح فقهاست. گاهی انسان یک وظیفهای دارد و در همان حال یک وظیفهی دیگری هم متوجه او میشود و در اینجا چارهای ندارد که از میان این دو وظیفه یکی را انتخاب کند. بسیاری از افراد ممکن است که به یک علت خاصی یک وظیفهای متوجه آنها بشود که در حالی که آن وظیفه را انجام میدهند این وظیفه را که نامش کار کردن و کسب کردن و ادارهی معاش است دیگر نمیتوانند انجام دهند. اسلام روی قانون تزاحم ـ نه روی قانون استثنا ـ میگوید که چون تو یک کار مهمتری را باید انجام دهی و غیر از تو هم کسی نیست، عجالتا از این وظیفه معاف هستی. شیخ انصاری اعلی الله مقامه در مکاسب اواخر قسمت اول یا جلد اول قبل از خیارات یک بحثی دارد در همین موضوع راجع به اینکه آیا طلاب و علمای دینی باید کار و کسب بکنند یا
خیر. میگوید استثنا نیست، بر همهی مردم واجب است از جمله بر آنها. بله یک وقت هست یک نفر یا بیشتر، افرادی هستند که اینها باید انحصارا وظیفهی تعلیم و تعلم دینی را انجام دهند و به کار دیگر نمیرسند.
میگوید کار و کسب یک واجب عینی است، و از طرف دیگر یک واجب کفایی هم هست که عبارت است از «تفقه». بر همهی مردم واجب کفایی است که یک عده فقیه در دین، یعنی یک عده مردم دین شناس، اسلام شناس که اصول عقاید اسلام را بدانند، بتوانند تعلیم بدهند و از آن دفاع کنند، تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام را به همان جامعیت خودش به مردم یاد بدهند [وجود داشته باشند]. این یک واجب کفایی است و متوجه همهی مردم است که حتما باید از میان خودتان یک عده متفقه و بصیر در دین داشته باشید.
اینجا دو تا واجب است، یکی عینی و یکی کفایی. آنگاه میگوید: یک وقت هست که «من به الکفایة» وجود دارد، مثلا من میبینم که فلان کار مذهبی را که انجام میدهم، در اجتماع صد نفر بهتر از من هستند که اگر من کنار بروم احتیاجی برای جامعه باقی نمیماند. در این صورت بر من واجب است که در درجهی اول بروم دنبال کار و کسب و چنانچه وقت زیادی داشتم بروم دنبال آن کار مذهبی. یک وقت هست که «من به الکفایة» وجود ندارد و اگر این یک نفر پای خودش را کنار بکشد جای خالی باقی میماند، نه تنها «من به الکفایة» وجود ندارد بلکه خیلی کمتر از «من به الکفایة» وجود دارد. اگر فلان آقا بگوید چنانچه من دنبال رشتهی اجتهاد را نگیرم اصلا کس دیگری نیست و به قدر کفایت وجود ندارد، در این جا یک واجب کفایی متوجه او میشود ولی چون «من به الکفایة» وجود ندارد حکم واجب عینی را پیدا میکند. یک واجب عینی هم این جا هست که کار و کسب است. چون این موضوع واجب کفائی خیلی اهمیت دارد و «من به الکفایة» هم نیست، به حکم قانون تزاحم نه به حکم استثناء اسلام اجازه میدهد به یک نفر که وقت و عمر خودش را صرف امور دینی بکند و زندگی او از بیت المال مسلمین
اداره بشود. پس ـ همان طوری که عرض کردم ـ اسلام در مالیاتها استثنایی قائل نیست و نمیگوید که خمس و زکات به همهی مردم تعلق میگیرد مگر به علمای دین. در تلاش برای معاش نیز استثنایی قائل نیست. در برخی از کشورهای غربی قوانینی هست که مردم آن را تقدیس میکنند ولی من این تقدیس را درست نمیدانم. میگویند برای مبلغین مذهبی یک استثنائات قانونی قائل هستند؛ آنها از یک قسمت از مالیاتها معافند. عرض میکنم در اسلام یک همچو چیزی وجود ندارد، یک قانونی که خود قانون از اول استثنا داشته باشد نیست، نه از جهت مالیات ها و نه از جهت مسألهی کار و کسب.
بله در یک شرایط بالخصوص ـ که این شرایط بالخصوص در این آیه بیان شده است: ما کان المؤمنون لینفروا کافة… ـ اسلام به آن افراد صلاحیتداری که به درد این کار میخورند و اگر کنار بروند «من به الکفایة» وجود ندارد و خللی در انجام این دستور لازم میآید، میگوید عجالتا و موقتا از این دستور معاف هستید.
خود همین مرد بزرگ، یعنی شیخ انصاری، دربارهاش گفتهاند که این مرد وقتی که در نجف بود نصف روز را میرفت در بازار و در یک بنگاه کسب میکرد و نصف دیگر روز را میآمد در درس استادش مرحوم شریف العلماء مازندرانی شرکت میکرد (و این جور میگویند که علت این هم که این مرد کتاب مکاسب را در انجام معاملات به این خوبی نوشته است این بوده که خودش مدتی در بازار بوده و از کارهای بازاری شخصا سر در میآورده) تا اینکه استادش شریف العلماء رفتن او به بازار را نهی و تحریم کرد و گفت تو از آن افرادی هستی که باید تمام وقتت اختصاص به امور دینی داشته باشد، و راست هم گفته است. پس ببینید تا کجا اسلام جلو رفته است. اینها دستورهای منفی.
1) فروع کافی، ج 5/ ص 72.