جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسئله‏ی ازدیاد نفوس

زمان مطالعه: 6 دقیقه

یکی از موضوعاتی که در اروپا سر و صدا راه انداخته است و به همین جهت‏ گفته‏اند دین به طور مطلق (نمی‏گویند کلیسا) پایبند زندگی است و با مقتضیات و شرایط زمان تطبیق نمی‏کند، مسئله‏ی‏ ازدیاد نفوس است. این‏ مسأله یکی دو قرن است که برای بشر مطرح است. ازدیاد نفوس از یک حد معینی را برای بشریت خطر می‏شمارند. حساب کرده‏اند که اگر جمعیت بشر روی زمین به فلان مقدار برسد قحطی اجباری در میان افراد بشر پیدا خواهد شد و افراد بشر خودشان یکدیگر را خواهند خورد. البته این مسأله به شکل‏ دیگری در میان قدما هم مطرح بوده است. قدمای فلاسفه که روی مسئله‏ی خیر و شر بحث می‏کرده‏اند، مرگ را جزء خیرات بشر حساب می‏کردند و می‏گفتند که مرگ در عین اینکه برای فرد شر است برای نوع بشر خیر است، زیرا اگر هیچ کدام از افراد روی زمین نمیرد، آیا افراد بشر تناسل بکنند یا نکنند؟ اگر تناسل نکنند جلوی به وجود آمدن آیندگان را گرفته‏اند و اگر تناسل بکنند و کسی نمیرد پس از چند قرن کار به جایی می‏رسد که اگر افراد بشر بخواهند در روی زمین بایستند جا برای همه نیست تا چه رسد به این که‏ بخواهند از زمین استفاده‏های دیگر بکنند. پس باید نسلهای پیشین بمیرند تا زمینه برای بقا و زندگی افراد دیگر باقی باشد و هستی از این طرف‏ کشش پیدا کند. آنها روی یک حساب می‏گفتند و علمای اقتصاد روی حساب‏ دیگری گفتند.

در کشورهای اروپایی عقیده بر این است که همین جمعیتی که‏ الان دارند، حد نصاب جمعیتشان است. اگرچه می‏گویند از صد سال پیش تا به حال برخی از کشورهای اروپایی جمعیتشان سه برابر شده است، ولی در این‏ بیست سی سال اخیر جمعیت را به یک حد نگه داشته‏اند. این نگاه داشتن‏ جمعیت به یک حد، امکان ندارد مگر اینکه جلوی موالید را بگیرند، زیرا علم طب پیشرفت کرده است و مرگ و میرهایی که به وسیله‏ی بسیاری از امراض گریبانگیر بشر می‏شد و از نفوس بشر می‏کاست امروز وجود ندارد و اگر علم طب فعالیت خود

را داشته باشد و افراد بشر هم به توالد و تناسل‏ خود ادامه دهند و هر خانواده‏ای هفت‏ تا و هشت‏ تا و ده ‏تا فرزند بیاورند و به همین نسبت [جمعیت] بالا برود وضع عجیب خواهد شد. لهذا پیشنهاد می‏کنند که جلو موالید گرفته بشود و اجبارا بسیاری از خانواده‏ها مکلف‏ باشند که از دو یا سه فرزند بیشتر تولید نکنند. این یک مسئله‏ی جدیدی‏ است. این مسئله فقط در عصر ما مطرح است و در گذشته مطرح نبود، چون‏ اولا در سابق به آن پی نبرده بودند، و ثانیا در سابق ازدیاد موالید خطری‏ نداشت، مرگ و میرهای طبیعی خود به خود جمعیت را کم می‏کرد، ولی حالا این طور نیست.

اینجا کلیسا پای خود را در میان نهاده است و می‏گوید دخالت کردن افراد بشر در این کار دخالت کردن در کار خداست، مرگ و میر و زاد و ولد کار خداست و کسی حق ندارد در کار خدا مداخله کند، کسی حق ندارد مثلا با قرصهای ضد آبستنی جلوی تولید نسل را بگیرد. با هر وسیله‏ای که جلوی تولید نسل را بخواهند بگیرند کلیسا مخالفت می‏کند و این را یک گناه بزرگ‏ می‏داند.

اینجاست که می‏گویند تضاد بین دستور دینی از یک طرف و ضرورت زندگی‏ اجتماعی بشر از طرف دیگر پیدا می‏شود؛ و اینجاست که گاهی دلیل‏ می‏آورند که هر قانونی، ولو قانون آسمانی، بنابر مقتضیات زمان باید تغییر کند؛ و گاهی آن را به عنوان جنگ میان دین و علم مطرح می‏کنند.

ولی از نظر ما مسلمانها این مسئله اساسا مطرح نیست، یعنی اسلام اساسا چنین دستوری ندارد و پایه‏ی این فکر از نظر اسلام غلط است. کار خدا است‏ یعنی چه؟ البته همه چیز در دنیا کار خداست و ما هم بنده‏ی خدا هستیم. مگر گیاهها که از زمین می‏رویند به اذن و اجازه‏ی خدا نمی‏رویند؟ مگر شما که‏ فرضا کشاورز هستید و امسال این قسمت زمین را کشت و کار می‏کنید و سال‏ دیگر قسمت دیگر را، امسال گندم و سال دیگر جو می‏کارید و سال بعد چغندر، در کار خدا مداخله کرده‏اید که مثلا امسال این زمین و سال بعد آن

زمین را می‏کارید و یا در نوع بذر به دلخواه خودتان رفتار می‏کنید؟ کار خدا این است‏ که جهانی به این عظمت آفریده است و آن را با قوانین محکم و لا یزال خود به گردش آورده است. محال است که بشر بتواند در کار خدا مداخله کند، یعنی آفریننده و گرداننده‏ی جهان بشود. بشر و فکر و اراده و نبوغ‏ و ابتکار بشر همه جزئی از جهان و نظام الهی است. هر کاری که بشر می‏کند در حقیقت قضا و قدر الهی را اجرا می‏کند. جهان و قوانین جهان، همه‏ متساویا مخلوق خداست، ما هم بنده‏ی خدا هستیم، ما و اراده‏ی ما و قدرت‏ ما و نیروی ما و همه چیز ما را خدا خلق کرده است، دست ما هم دست خدا است. در کار خدا مداخله کردن معنی ندارد؛ یعنی کاری که بر خلاف قضا و قدر الهی و بر خلاف علم ازلی الهی باشد در دنیا واقع نمی‏شود. این از نظر اصولی.

اما از نظر فقهی. فقها می‏گویند که اگر نطفه در رحم منعقد شد لغزانیدنش اشکال دارد، اما مادامی که هنوز منعقد نشده است و هنوز جنین‏ انسانی به وجود نیامده است، اشکالی ندارد. جنین انسانی آن وقت به وجود می‏آید که اسپرم مرد و اوول زن (تخمک) با یکدیگر ترکیب بشوند. اول‏ باری که واحد انسان به وجود می‏آید آن وقت است. اما قبل از این که این‏ دو با هم جفت شوند، هسته اول انسان پیدا نشده است. نطفه‏ی مرد به تنهائی‏ یا نطفه‏ی زن به تنهایی هیچ کدام بذر انسان نیست. مادام که بذر انسان را به وجود نیاورده‏اند اختیار با آنهاست که جلوی آبستنی را بگیرند یا نگیرند، زیرا انسان کشی محسوب نمی‏شود. مانند یک مدرسه که تا قبل از نام نویسی می‏تواند بگوید جا نداریم ولی پس از نام نویسی دیگر حق اخراج‏ ندارد.

مسئله‏ی ازدیاد نفوس در جهان امروز یک مسئله‏ی جدید است که جهان با آن‏ روبروست. نمی‏خواهم بگویم که موضوع ازدیاد نفوس و لزوم جلوگیری در همه‏ی کشورها صادق است. برخی کشورها دچار کمبود نفوس هستند. تبلیغاتی‏ که در این زمینه‏ها می‏شود غالبا ریشه‏ی استعماری دارد. اروپاییها به حد نصاب جمعیتشان رسیده‏اند و چون از منابع و منافع کشورهای آسیایی و آفریقایی

بهره می‏برند طرفدار تقلیل نفوس در آسیا و افریقا هستند تا بهتر بتوانند بهره‏کشی کنند. آنها از اینکه جمعیت‏ کشورهای آسیایی و آفریقایی به حد نصاب برسد، و از اینکه نعمتهای آنها نصیب خودشان نشود وحشت دارند. جراید و مجلات، خیلی علیه ازدیاد نفوس‏ تبلیغ می‏کنند ولی این را توجه داشته باشید که مسئله‏ی ازدیاد نفوس که‏ اسمش را می‏گذارند «بمب جمعیت» و آنقدر هم گفته‏اند که یک حس‏ تنفر از بچه در این مردم ایجاد کرده‏اند، در کشورهای ما صادق نیست، یعنی کشورهای اسلامی هنوز به حد نصاب جمعیت نرسیده است. این یک‏ نیرنگ استعماری است که غربیان به کار می‏برند. آنها خودشان از نظر سرزمین خودشان عدد جمعیتشان کافی است، ولی به وسیله‏ی ایادی خود در میان‏ ما تبلیغ می‏کنند، و خیلی وحشت دارند از اینکه کشورهای اسلامی عددشان بالا برود، برای اینکه آن وقت نعمتهای خودشان را خودشان خواهند خورد. و الا کشورهایی از قبیل ایران و ترکیه و افغانستان و عراق، هر یک استعداد دارد که چندین برابر و شاید تا ده برابر جمعیت خودش را نان بدهد. راجع به‏ کشور عراق که بیش از پنج شش میلیون جمعیت ندارد، من در کتابی خواندم‏ که این کشور استعداد دارد که هفتاد میلیون نفر را نان بدهد. برای کشور عراق هنوز خیلی زود است که بگویند جمعیت ما زیاد است و باید کنترل‏ نفوس و موالید بشود. بلی، کنترل موالید عراق به درد اروپایی می‏خورد. نعمتهای عراق وقتی نعمت خورش کم باشد و این نعمتها استخراج بشود، البته به شکم اروپایی می‏رود. ایران خود ما هم چنین است. درباره‏ی ایران‏ این طور می‏گویند که استعداد شصت میلیون جمعیت را دارد که نان بدهد در صورتی که اکنون حداکثر 25 میلیون نفر است.

مطلب دیگری که راجع به ازدیاد نفوس هست این است که از نظر صلاح بشریت مطلب چیست؟ این یک ضرورتی هست ولی هزاران عوارض هم برای‏ بشر دارد. آلکسیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته عوارض‏ این کار را ذکر کرده و می‏گوید: مسئله‏ی کنترل موالید با وضعی که امروز دارد، بشریت

را ساقط خواهد کرد. این مرد دانشمند بیان عجیبی دارد. می‏گوید: این موضوع نسل بشر را به کلی از بین می‏برد زیرا در گذشته‏ موالید آزاد بود و به همین جهت موالید زیادی متولد می‏شد، امکانات‏ علمی و مالی اجازه نمی‏داد همه‏ی آنها باقی بمانند، خواه ناخواه بیشتر این‏ بچه‏ها می‏مردند و کمتر آنها باقی می‏ماند، همان چیزی که شما می‏گوئید. و اگر خوب فکر کنید می‏بینید که روی قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح، زبده‏ها باقی می‏ماندند و ضعیفها و ناتوانها و آنها که قدرت زندگی نداشتند از بین می‏رفتند، و سر اینکه افراد دهاتی قوی هستند یکی همین است که‏ انتخاب اصلح صورت گرفته و غربال شده‏اند. دهاتی بیچاره که دوا و دکتر و بیمارستان ندارد، خودش، طبیعتش فقط، به جنگ مرض می‏رود، در میان‏ صد تا بچه هشتاد تا را مرض می‏برد ولی در بیست‏تای دیگر طبیعتهای عجیب‏ گردن کلفتی هست. آنها که باقی مانده‏اند خیلی زبده هستند که باقی‏ مانده‏اند.

اما علم طب می‏آید جلو بیماریها را می‏گیرد. احیانا یک بچه، ضعیف و ناتوان به دنیا می‏آید که در گذشته این نوع بچه‏ها مردنی و رفتنی بودند. و گاهی یک بچه هفت و نیم ماهه از مادر متولد می‏شود، فورا او را می‏برند در یک‏ دستگاههای مخصوصی نگه می‏دارند و از مردن نجاتش می‏دهند و کم کم با یک‏ داروها و غذاهای مخصوصی نگهش می‏دارند. او می‏ماند و بزرگ می‏شود و به‏ مدرسه هم می‏رود ولی یک آدمی است که او را به زور دوا نگه داشته‏اند، و پدر و مادر چون نمی‏خواهند فرزند زیاد داشته باشند از فرزند دیگر جلوگیری می‏کنند. نتیجه‏ی کلی این می‏شود که نسل بعدی یک نسل ناتوان‏ است که باقی مانده است. حالا آن نسلی که از این شخص به وجود می‏آید دیگر چه خواهد بود.