ممکن است کسی به عنوان نقض، قانون بردگی را مثال بیاورد و بگوید اسلام قانون بردگی را امضا کرد و در دنیای امروز این قانون منسوخ است، پس در دنیای امروز اصلا نباید بردگی باشد پس قسمتی از قانون اسلام منسوخ است.
جواب میدهیم که زهی تصور باطل! اسلام در باب بردگی اولا قانونی نیاورده است که بردگی را برای اجتماع لازم بداند، آنچنان که عقیدهی بعضی از حکمای قدیم این بوده که بردگی را برای اجتماع لازم میشمردهاند. برنامهای که اسلام در مورد بردگان آورده است برنامهی بردگی نیست بلکه برنامهی آزادی است. این قسمت را برخی از آقایان توجه کردهاند و خوب توجهی هم هست، میگویند ما در فقه اسلامی «کتاب الرق» نداریم بلکه «کتاب العتق» داریم. اسلام نگفته است که حتما باید برده وجود داشته باشد تا چنین و چنان باشد، تمام برنامههای خود را تنظیم کرده است که برده را چگونه آزاد کند. اشتباه عمدهی آقایان این است که خیال میکنند اسلام در تشکیلات اجتماعی خود بردگی را لازم و ضروری دانسته است. در خود قرآن راجع به بردهگیری حتی یک کلمه هم وجود ندارد که از آن، امر یا تشویق به بردهگیری استفاده شود. نمیخواهم بگویم که بردهگیری در اسلام به هیچ شکلی نیست، بلکه خواهم
گفت که به چه شکلی هست.
بردهگیری در دنیا علل مختلفی داشته است که بحث آن طولانی است. هفت هشت راه بوده است. در میان راههای بردهگیری، یکی از آنها را اسلام اجازه داده است و آن این است که از دشمنی که در حال حرب است (به شرط اینکه جنگی باشد که تمام شرایط قبلی از آن جمله تبلیغ قبلی در آن فراهم شده باشد) در میدان جنگ اسیر جنگی را شما میتوانید برده بگیرید. تازه در قرآن همین هم اسمش نیست. قرآن این طور میفرماید: فاذا لقیتم الذین کفروا هرگاه در میدان جنگ با کافران ملاقات کردید (لقاء در لغت عرب کنایه از جنگ است)، آنگاه که با کافران در میدان جنگ برخورد میکنید و آنها شمشیر به روی شما کشیدهاند و شما به روی آنها، فضرب الرقاب مردانه بزنید، عقبنشینی نکنید، حتی اذا اثخنتموهم تا خوب فشار و سنگینی جنگ را بر آنها وارد کنید، زانوهایشان را خم کنید. اینجا عملتان تبدیل میشود به یک کار دیگر: فشدوا الوثاق محکم بگیرید و ببندید، اسیر بگیرید. بعد که اسیر گرفتید چکار کنید؟ فاما منا بعد و اما فداء(1) بعد که اسیر گرفتید اختیار با خودتان، میتوانید آنها را مفت و مسلم آزاد کنید که بروند سر زندگیشان، و میتوانید در عوض یک چیزی فدا بگیرید، مثلا اگر اسیری دارید مبادلهی اسیر بکنید و یا اینکه پول بگیرید و آزادشان کنید.
در قرآن بیش از این نیست، ولی در سنت دو چیز دیگر هست. یکی اینکه اگر فرد، فردی است که زنده نگه داشتن او برای اسلام و مسلمین خطرناک است او را بکشید، و دیگر اینکه او را برده بگیرید. پس چهار چیز: یا منت گذاشتن و آزاد کردن، یا فدا گرفتن به صورت پول گرفتن یا مبادلهی اسیر، یا کشتن و یا برده گرفتن. اختیار با ولی امر مسلمین است که از میان این چهار کار هر یک را مصلحت بداند اجرا کند. یعنی غیر از این که در قرآن استرقاق
وجود ندارد و فقط در سنت هست و معلوم میشود که امری است که در درجهی دوم است نه در درجهی اول، تازه ولی امر مسلمین اختیار دارد که مصلحت را رعایت کند: آیا مصلحت است که همین طور او را آزاد کند، یا مصلحت این است که فدا بگیرد یا بکشد یا برده بگیرد؛ و اگر ولی امر مسلمین هیچ وقت مصلحت نداند، مثلا مقتضیات زمان اجازه ندهد، برده نمیگیرد و با برده نگرفتن حکم اسلام را الغا نکرده بلکه اجرا کرده است.
تازه سؤال دیگری در اینجا هست و آن اینست که آیا اینکه اسلام به حکم سنت اجازه داده که اسیر را برده بگیرید، از راه مقابله به مثل است، چون در آن زمان معمول بوده است که اسیران را برده میکردهاند؟ یعنی چون آنها از شما برده میگیرند شما هم از آن ها برده بگیرید؟ یا نه، اگر آنها هم برده نگرفتند شما برده بگیرید؟ عقیدهی بسیاری بر این است که چون آنها برده میگیرند شما هم برده بگیرید. پس اگر دشمن اسیران ما را برده نگرفت آیا ما حق داریم که اسیران آنها را برده بگیریم؟ اگر امروز میان مسلمین و کفار ـ مثلا اسرائیل ـ جنگ برقرار است آیا مسلمین میتوانند اسیران اسرائیلی را شرعا بردهی خودشان قرار دهند؟ در صورتی که اسرائیل اسرای مسلمین را برده نمیگیرد؟ بنابر این فرضیه، خیر (حالا کاری نداریم که دنیا اجازه میدهد یا خیر)، یعنی ولی مسلمین حق ندارد این راه را انتخاب کند، چون در وقتی میتوانستند از آنها برده بگیرند که آنها هم برده میگرفتند؛ آنها که برده نمیگیرند اسلام میگوید شما هم برده نگیرید. پس اسلام برای بردگی بساطی پهن نکرده و نگفته است من حتما وجود برده را لازم دارم، و متأسف نیست و یقه پاره نمیکند که چرا بردگی در دنیا نیست؟! آنچه که اسلام روی آن عنایت دارد آزادی است، آزادی باید وجود داشته باشد.
اگر شما بگویید که در دنیای امروز چون بردگی وجود ندارد آزادی برده هم وجود ندارد پس باز هم قسمتی از دستورهای اسلام عملا منسوخ است، جواب میدهیم که منسوخ نیست بلکه موضوعش منتفی است، مثل این است
که اسلام دستور آب قلیل و آب کثیر هر دو را داده است و مثلا گفته است دست خود را با آب قلیل دو بار آب بکشید و با آب کثیر یک مرتبه، بعد لوله کشی بشود و آب جاری آنقدر زیاد شود که دیگر استعمال آب قلیل موضوع پیدا نکند، آنوقت کسی بگوید احکام اسلام منسوخ شده است. خیر، این حکم اسلام منسوخ نشده است. اسلام عنایتی ندارد که حتما آب قلیل وجود داشته باشد تا شما به وسیلهی آن تطهیر کنید؛ اسلام میگوید اگر آب قلیلی وجود داشته باشد حکمش این است. از نظر اسلام هم چه بهتر که آب قلیلی وجود نداشته باشد. اینها که معنایش منسوخیت نیست.
درهیچ جا ما نداریم یک چیزی که اسلام دست روی آن گذاشته باشد و تغییرات زمان و روزگار بتواند آن را عوض کند، یعنی با تغییرات واقعی روزگار سازگار نباشد. دائما میگویند که زمان تغییر میکند. برخی خیال میکنند که اسلام قوانین خود را آورده است روی مسائل جزئی، مثلا خیال میکنند اسلام قانونش مثل قانون شهرداری است. مثلا شهرداری نرخ معین میکند که سیب کیلویی دو تومان، و دو هفته بعد عوض میکند و میگوید سیب کیلویی پانزده ریال. اسلام که این جور قوانین وضع نکرده است که مثلا نرخ روی اشیاء معین کرده باشد و یا قیمتها را تثبیت کرده باشد، مد لباس یا مرکوب برای مردم آورده باشد. اسلام روی مظاهر متغیر زندگی هیچ وقت دستور ندارد، بلکه دستورهای اساسی کلی که با همهی مظاهر متغیر زندگی سازگار است آورده که قابل نسخ نیست.
1) محمد صلی الله علیه و آله / 4.