قال رسول الله صلى الله علیه و آله: کفى بالموت واعظا. و کفى بالتّقى غنى و کفى بالعبادة شغلا، و کفى بالقیامة موئلا و بالله مجازیا. مىفرماید: واعظى بهتر از مرگ و دولتى بهتر از پرهیزکارى، و شغلى بهتر از عبادت و بازگشتى بهتر از قیامت و جزادهندهاى بهتر از خداوند یافت نشود.
و قال: خصلتان لیس فوقهما من البرّ شىء، الایمان بالله و النّفع لعباد الله و خصلتان لیس فوقهما من الشّرّ شىء، الشّرک بالله و الضّرّ بعباد الله: دو خوى نیکوست که برتر از آن نتوان یافت، آن ایمان به خدا و سود بندگان خداست. و دو خوى زشت که نکوهیدهتر از آن نیست، شرک با خدا و زیان بندگان خداست.
این هنگام مردى عرض کرد: که ما را نصیحتى فرما که خداوند ما را بدان سود بخشد.
و قال: اکثر ذکر الموت یسلّک عن الدّنیا، و علیک بالشّکر یزید فى النّعمة و اکثر من الدّعاء فانّک لا تدرى متى یستجاب لک و ایّاک و البغى، فانّ الله قضى انّه من بغى علیه لینصرنّه الله: فراوان یاد مرگ مىکن که تو را از اندوه دنیا برهاند، و فراوان شکر نعمت مىکن تا برافزاید، فراوان دعا مىکن چه ندانستهاى کدام وقت به اجابت مقرون گردد، و از ستمکارى بپرهیز که خداى حکم کرده کسى که بر چنین کس ستم کند نصرت دهد او را.
و قال: ایّها النّاس انّما بغیکم على انفسکم و ایّاک و المکر فانّ الله قضى و لا یحیق المکر السّیّئ الّا باهله: اى مردمان از بىفرمانى و گردنکشى دور باشید که کیفر آن بر شما فرود آید، و از مکر بپرهیزید که زیان مکر بهره اهل آن خواهد شد.
و قال: ستحرصون على الامارة ثمّ تکون حسرة و ندامة، فنعمت المرضعة و بئست الفاطمة: زود باشد که حریصان امارت عزل و عزلت بینند، و به وخامت حسرت و ندامت شکنجه شوند، همانا امارت مصدر راحت و آسایش است، و مرگ مایه محنت و فرسایش.
و قال: لن یفلحوا قوم اسندوا امرهم الى امراة: رستگارى نیابند قومى که امر خویش را مستند با زنان کنند.
در حضرت رسول عرض کردند: چه کس را فضیلت به زیاده است؟ قال: اذا ذکرت اعانک و اذا نسیت ذکرک: یعنى: آن کس که چون نام تو بر زبانها رفت یارى تو کرد، و چون فراموش شدى تو را به ذکر جمیل یاد کرد.
عرض کردند: شرّ ناس کیست؟ «قال العلماء اذا فسدوا» فرمود: علماء قومند چون در دین فساد کنند.
و قال: اوصانى ربّى بتسع: اوصانى بالاخلاص فى السّرّ و العلانیة، و العدل فى الرّضا و الغضب و القصد فى الفقر و الغنى، و ان اعفو عمّن ظلمنى، و اعطى من حرمنى، و اصل من قطعنى، و ان یکون صمتى فکرا، و منطقى ذکرا، و نظرى عبرا.
مىفرماید: خداوند مرا به نه (9) چیز وصیّت کرد: به اخلاص در عمل، چه پنهان چه آشکار، و به میانه روى هنگام خشم و رضا. و به عدل کار کردن در فقر و غنا، و اینکه معفو دارم آن کس را که با من ظلم کرد، و عطا کنم آن کس را که مرا محروم داشت، و بپیوندم با آن کس که از من ببرید، و اینکه در خاموشى از فکر خداوند بیرون نشوم. و در سخن کردن از ذکر حق بدر نروم، و جز به عبرت در آفرینش نگران نباشم.
و قال: قیّدوا العلم بالکتاب: علم را مکتوب دارید تا فراموش نشود.
و قال: اذا ساد القوم فاسقهم، و کان زعیم القوم أذلّهم، و اکرم الرّجل الفاسق فلینتظر البلاء. چون فاسق امارت قوم به دست کند، و ناکسترین مردم سیّد قوم گردد، و فاسق مکانت و منزلت یابد منتظر بلا باید بود.
و قال: سرعة المشى تذهب ببهاء المؤمن: در بازار و برزن شتابزده رفتن مکانت و منزلت از مرد برگیرد.
و قال: لا یزال المسروق منه فى تهمة من هو برىء حتى یکون اعظم جرما من
السّارق: همواره گناه مردم دزد زده در تهمت مردم برىء الذّمة از دزد افزون باشد.
و قال: ان الله یحبّ الجواد فى حقّه: خداوند مردم بخشنده در راه خود را دوست مىدارد.
و قال: اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاءکم، و امرکم شورى بینکم، فظهر الارض خیر لکم من بطنها. هرگاه امراى شما از اشراف شما باشند، و اغنیاى شما بخشندگان باشند، و مردم شما کار به شورى کنند، از بهر شما روى زمین نیکوتر از زیر زمین است.
و اذا کان امراؤکم شرارکم، و اغنیائکم بخلاءکم و امورکم الى نساؤکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها. و اگر زیانکارترین شما امارت شما یابند، و بخیلان شما غنى گردند، و امور شما به زنهاى شما تفویض گردد، مرگ از براى شما نیکوتر از زندگى است.
و قال: من اصبح و امسى و عنده ثلث، فقد تمّت علیه النّعمة فى الدّنیا: من اصبح و امسى معافیا فى بدنه، آمنا فى سربه، عنده قوت یومه. فان کانت عنده الرّابعة فقد تمّت علیه النّعمة فى الدّنیا و الآخرة و هو الایمان. هر کرا سه چیز منفک نشود نعمت دنیا بر او تمام است و آن صحّت بدن، و امنیت خاطر و قوت روزانه است، و اگر ایمان چهارم این جمله باشد نعمت دنیا و آخرت بر او تمام است.
و قال: ارحموا عزیزا ذل و غنیّا افتقر، و عالما ضاع فى زمان جهّال. مىفرماید:
رحم کنید آن عزیز را که ذلیل شده، و آن غنى را که فقیر گشته و آن عالم را که در میان جاهلان افتاده.
و قال: خلّتان کثیر من النّاس فیهما مفتون، الصّحّة و الفراغ: دو خصلت است که مردم فریفته آن باشند، و آن: صحّت بدن و فراغ خاطر است.
و قال: اجبلت القلوب على حبّ من احسن الیها و بغض من اساء الیها: مردمان دوست دارند آن کس را که از او نیکى بینند و دشمن دارند کسى را که از او بد بینند.
و قال: ملعون من القى کلّه على النّاس: ملعون است کسى که ثقل خویش را به دوش مردم افکند و زحمت دهد.
و قال: العبادة سبعة أجزاء، أفضلها طلب الحلال: عبادت را هفت جزء است نیکوتر از همه کسب روزى حلال است.
و قال: إنّ الله لا یطاع جبرا، و لا یعصى مغلوبا، و لم یهمل العباد من المملکة، و لکنّه القادر على ما أقدرهم علیه، و المالک لما ملّکهم إیّاه فإنّ العباد إن ائتمروا بطاعة الله لم یکن منها مانع، و لا عنها صادّ، و إن عملوا بمعصیته فشاء أن یحول بینهم و بینها فعل، و لیس من شاء أن یحول بینک و بین شیء و لم یفعله، فأتاه الّذی فعله کان هو الّذی أدخله فیه:
همانا خداوند را کس عنقا(1) عبادت نکند، و از در غلبه عصیان نورزد، و این بندگان را خداوند مهمل در مملکت خود رها نکرده، بلکه قادر و قاهر است بر آنچه ایشان را قدرت داده، و مالک است بر آنچه ایشان را به ملکیت عطا فرموده، همانا بندگان اگر امتثال امر کنند در طاعت خداوند ایشان را دافعى و مانعى نیست، پس اگر مرتکب معاصى شوند و خدا بخواهد حاجز و حایلى در میان ایشان و معصیت استوار فرماید تا عاصى نشوند، و اگر حاجزى استوار نکند و عبد عصیان ورزد نه این است که خداوند او را به عصیان بازداشته؛ بلکه خود عصیان کرده و کیفر بیند.
و قال لابنه إبراهیم و هو یجود بنفسه: لو لا أنّ الماضی فرط الباقی، و الآخر لاحق بالأوّل لحزّنا علیک یا إبراهیم. ثمّ دمعت عینه و قال: تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول إلّا ما یرضی الرّبّ، و إنّا بک یا إبراهیم لمحزونون:
آن هنگام که فرزند رسول خداى ابراهیم وداع جهان گفت، رسول خداى این کلمات را فرمود- چنانکه در قصه وفات ابراهیم به شرح رفت و اگر فقراتى چند از این کلمات را در این کتاب مبارک رقم کردهایم، و دیگر باره نگاشته مىآید براى آن است که نظم و ترتیب این احادیث دیگرگون نشود- بالجمله هنگام رحلت ابراهیم رسول خدا فرمود: اى ابراهیم اگر نه این بود که روزگار گذشته اندوخته و اجرى است براى آینده، و آن جهان را تقدیم و تأخیرى نیست، آخر با اول پیوسته شود، هرآینه در مصیبت تو محزون مىشدم. این بگفت و آب در چشم مبارک بگردانید، و فرمود: روا باشد که در مصائب چشم بگرید و دل حزین گردد، و لکن بانگ به نوحه برداشتن و چهره خراش دادن روا نباشد، خداوند بدان رضا ندهد.
و قال: الجمال فى اللّسان: یعنى مکانت مرد در سخن کردن پدید شود.
و قال: لا یقبض العلم انتزاعا من النّاس لکنّه یقبض العلماء، حتّى اذا لم یبق عالم، اتّخذ النّاس رؤسا جهّالا، استفتوا فافتوا بغیر علم، فضلّوا و اضلّوا: مىفرماید: علم قبض نشود و نمیرد، لکن علما قبض شوند چندان که یک تن به جاى نماند، و مردم جماعتى جاهل را مکانت مفتى بگذارند و ایشان بدون علم در امور شرعیه فتوى کنند، خود گمراه شوند و مردم را گمراه نمایند.
و قال: أفضل جهاد أمّتی انتظار الفرج: بهترین جهاد امّت من در دین انتظار بردن ایشان است از براى ظهور قائم آل محمّد صلّى الله علیه و آله.
و قال: مروّتنا اهل البیت العفو عمّن ظلمنا و اعطاء من حرمنا: شیوه و روش ما اهل بیت آن است که عفو مىکنیم از آنکه ظلم کرده ما را، و عطا مىکنیم آن را که محروم داشت ما را.
و قال: اغبط اولیائى عندی من امّتى رجل خفیف الحال، ذو حظّ من صلاح، احسن عبادة ربّه فى الغیب و کان غامضا فى النّاس، و کان رزقه کفافا، فصبر علیه، ان مات قل تراثه، و قلّ بواکیه: نیکوحالتر از دوستان من و امّت من مردى است که در طریق حشمت و شکوه نپوید، و رسم صلاح و سداد جوید، عبادت پروردگار کند و از مردم پوشیده دارد، و خود را مشهور نسازد و برزق اندک صبر کند و چنان زیست کند که چون بمیرد میراثش قلیل باشد و گریهکنندگانش اندک باشند.
و قال: ما اصاب المؤمن من نصب و لا وصب و لا حزن حتّى الهم یهمّه، الا کفر الله به عنه من سیئاته: یعنى: هیچ مؤمن را مرضى و تعبى و اندوهى حتى هم قلیلى نمىرسد، الّا آنکه خداوند از او گناهى را معفو دارد.
و قال: من أکل ما یشتهى، و لبس ما یشتهى، و رکب ما یشتهى لم ینظر الله الیه، حتّى ینزع او یترک: هر کس آنچه بخواهد بخورد و آنچه بخواهد بپوشد، و بر آنچه خواهد سوار شود از نظر عنایت خدا دور شود تا آنگاه که این خوى زشت را از خود دور کند.
و قال: مثل المؤمن مثل السّنبلة، تجزّ مرّة و تستقیم مرّة، و مثل الکافر مثل الارزة، لا یزال مستقیما لا تشعر: مؤمن سنبله را ماند که کرّتی به استقامت بپاید و کرّتى انقطاع یابد، سهل و صعب جهان را ملاقات کند و مردمان را سود بخشد و کافر درخت سپیدار را ماند همواره در استقامت بپاید، و بر عواقب امر دانا نباشد.
وقتى در حضرت رسول عرض کردند که: کیست آن کس که بلاى او از همه کس صعبتر است؟ فقال: النّبیّون، ثمّ الاماثل فالاماثل و یبتلى المؤمن على قدر ایمانه و حسن عمله، فمن صحّ ایمانه و حسن عمله اشتدّ بلائه، و من سخف ایمانه و ضعف عمله قلّ بلائه. فرمود: بلاى پیغمبران و آنان که روش پیغمبران دارند از همه کس بیش است، و مؤمن به اندازه ایمان و حسن عمل مبتلا شود، پس هر که ایمان و حسن عملش استوارتر است ابتلایش شدیدتر است، و هر کس ایمانش سست و عملش ضعیف است کمتر مبتلا گردد.
و قال: لو کانت الدّنیا تعدل عند الله مثقال جناح بعوضة؛ ما اعطى کافرا و لا منافقا منها شیئا: اگر دنیا را در نزد خداوند به اندازه بال پشه مقدار بود کافر و منافق را چیزى عطا نمىفرمود.
و قال: الدّنیا دول؛ فما کان لک، أتاک على ضعفک و ما کان منها علیک لم تدفعه بقوّتک. و من انقطع رجائه ممّا فات، استراح بدنه و من رضى بما قسمه الله قرّت عینه: از دنیا آنچه بهره و نصیبه توست، به دست مىکنى؛ اگر چه ضعیف باشى، و آنچه بر ضرر تو مقدر شده دفع نتوانى داد: اگر چه قوى باشى، و هر کس بر آنچه گذشته و از دست رفته قطع امید کند خود را آسوده کند. و هر که راضى باشد بدانچه خداى از بهر او نهاده چشمش روشن گردد.
و قال: صوتان یبغضهما الله: اعوال عند مصیبة، و مزمار عند نعمة: دو بانگ را خدا دشمن مىدارد: نخست فریاد مصیبتزدگان را از براى خطبى، و دیگر بانگ سازها را براى لهو و لعب.
و قال: علامة رضى الله: عن خلقه رخص اسعارهم، و عدل سلطانهم، و علامة غضب الله على خلقه جور سلطانهم، و غلاء اسعارهم. چون سلطان عدل کند و نرخها ارزان گردد، علامتى باشد که خداوند از خلق خشنود است. و چون سلطان جور کند و بلاى غلا(2) بالا گیرد، برهانى باشد که خداوند بر خلق غضبناک است.
و قال: اربع من کنّ فیه کان فى نور الله الاعظم: من کان عصمة امره شهادة ان لا اله الا الله، و انى رسول الله، و من اذا اصابته مصیبة، قال: انّا لله و انّا الیه راجعون، و من اذا اصاب خیرا قال: الحمد لله، و من اذا اصاب خطیئة قال: استغفر الله و اتوب الیه: چهار
خصلت را هر که ملازمت کند نور خدایش فروگیرد: آن کس که نگاهبانش اقرار به وحدانیّت خدا و رسالت خاتم انبیاست، و آن کس که چون داهیه و مصیبتى درآید.
به کلمه: «انّا لله و انّا الیه راجعون استرجاع جوید، و آنکه چون ادراک نعمتى فرماید «الحمد لله» گوید، و آنکه چون گناهى از او صدور یابد استغفار کند، و به توبت گراید.
و قال: من أعطی أربعا لم یحرم أربعا: من أعطی الاستغفار لم یحرم المغفرة، و من أعطی الشّکر لم یحرم الزّیادة، و من أعطی التّوبة لم یحرم القبول، و من اعطی الدّعاء لم یحرم الإجابة. کسى را که چهار چیز عطا شده باشد از چهار چیز محروم بماند:
آنکه استغفار کند از آمرزش محروم نماند، و آنکه خداى را سپاس گزارد و نعمت او زیاده گردد، و آنکه به توبت و انابت گراید در حضرت اله پذیرفته شود، و آنکه دست به دعا بردارد خداوند محروم نگذارد.
و قال العلم خزائن و مفاتیحه السّؤال، فسلوا رحمکم الله، فانّه یؤجر اربعة:
السّائل و المتکلّم و المستمع و المحبّ لهم: همانا علم گنجهاست و کلید آن گنجها سؤال است. پس بپرسید که چهار کس را از آن بهره رسد: آنکه بپرسد و آنکه بگوید و آنکه بشنود و دوست دارد ایشان را.
و قال: سائلوا العلماء، و خاطبوا الحکماء و جالسوا الفقراء: در مشکلات دین با علما سخن کنید، و با حکما مخاطبت آغازید، و دفع کبر را با فقرا مجالست اندازید.
و قال: فضل العلم احبّ الىّ من فضل العبادة، و افضل دینک الورع. مىفرماید:
دوستر دارم فضل علم را بر فضل عبادت، و بهترین چیز در دین شما پارسائى است.
و قال: من افتى النّاس بغیر علم لعنته ملائکة السّماء و الارض: آن کس که بدون علم در مسائل شرعیه فتوى کند فریشتگان آسمان و زمین او را لعنت کنند.
و قال: انّ عظیم البلاء یکفى به عظیم الجزاء، فاذا احبّ الله عبدا ابتلاه فمن رضى فله عند الله الرّضى، و من سخط فله السّخط: ابتلاى بزرگ را پاداش بزرگ در برابر است: چون خداوند بنده را دوست دارد او را مبتلا کند، اگر در امتحان صابر و شاکر باشد خداى از او خشنود شود، و اگر ناسپاسى کند و خشم گیرد خداى بر او خشمناک شود.
وقتى مردى به حضرت رسول آمد و عرض کرد: یا رسول الله مرا وصیّتى فرما.
فقال له: لا تشرک بالله شیئا و إن حرّقت بالنّار و إن عذّبت، و إلّا و قلبک مطمئنّ
بالایمان. و والدیک فأطعمها، و برّهما حیّین أو میّتین، فإن أمراک أن تخرج من أهلک و ما لک فافعل، فإنّ ذلک من الإیمان. و الصّلاة المفروضة فلا تدعنها متعمّدا، فإنّه من ترک صلاة فریضة متعمّدا فإنّ ذمّة الله منه بریئة. و إیّاک و شرب الخمر و کلّ مسکر فإنّهما مفتاحا کلّ شرّ.
فرمود: شرک با خداى میاور اگر با آتش سوخته شوى و معذّب گردى، و اگر نه این کنى ایمان را محکم بدار و از دل برائت مجوى، و پدر و مادر را اطاعت کن، خواه مرده و خواه زنده باشند، پس اگر فرمان کنند که از اهل و مال بیرون شو امتثال فرمان کن، چه این اطاعت از ایمان است. و نماز را ترک مکن چه هر کس نماز واجب را عمدا ترک کند از حفظ خداوند بیرون شود. و از شرب خمر و هر مسکرى بپرهیز چه این مسکرات کلید شرور است.
وقتى ابو امیّه که مردى از قبیله بنى تمیم بود به حضرت رسول آمد و عرض کرد یا محمّد مردم را به چه مىخوانى؟
فقال له: أدعو إلى الله، على بصیرة، أنا و من اتّبعنی، و أدعو إلى من إن أصابک ضرّ فدعوته کشفه عنک، و إن استغثت به و أنت مکروب أعانک، و إن سألته و أنت مقلّ أغناک. فرمود: مىخوانم مردم را به سوى خداوند، من و هر که پیرو من است تا از در بصیرت و معرفت خداى را بشناسد(3) و مىخوانم به سوى کسى که چون زیانى و آسیبى تو را دریابد و او را بخوانى آن بلا از تو بگرداند، و اگر برنجى و المى گرفتار شوى و بدو استغاثت برى چاره فرماید، و اگر فقیر باشى و از او سؤال کنى ترا غنى گرداند.
عرض کرد: یا رسول الله مرا وصیّتى فرما.
فقال: لا تغضب. قال: زدنی. قال: ارض من النّاس بما ترضى لهم به من نفسک.
فقال: زدنی. فقال: لا تسبّ النّاس فتکتسب العداوة منهم. قال: زدنی. قال: لا تزهد فی المعروف عند أهله. قال: زدنی. قال: تحبّب النّاس یحبّوک، و الق أخاک بوجه منبسط، و لا تضجر فیمنعک الضّجر حظّک من الآخرة و الدّنیا، و أتزر إلى نصف السّاق، و إیّاک و إسبال الإزار و القمیص، فإنّ ذلک من المخیلة و الله لا یحبّ
المخیلة.
فرمود: بیهوده بر کس خشم مگیر. عرض کرد: از این زیاده خواهم. فرمود: آنچه بر خویشتن همىپسندى بر مردم پسنده مىدار. عرض کرد: هم بیش بفرما. فرمود:
مردم را به بد یاد مکن تا با تو طریق خصومت نسپارند. عرض کرد: هم افزون خواهم. فرمود: از بذل احسان و بسط معروف با آنان که سزاوارند دست بازمگیر.
عرض کرد: هم برافزاى. فرمود: مردم را دوست مىدار تا تو را دوست دارند، و برادر دینى را با روى گشاده ملاقات کن، و در طىّ امور دلتنگ و افسرده مباش، چه افسردگى بهره دنیا و آخرت را زیان آرد، و جامه را از نیم ساق در مگذران چه جامه بلند از علامات کبر و خیلاست، و خداوند کبر و خیلا را دوست نمىدارد.
و قال: إنّ الله یبغض الشّیخ الزّانی، و الغنیّ الظّلوم، و الفقیر المختال و السّائل الملحف، و یحبط أجر المعاطى المنّان، و یمقت البذخ الجریّ الکذّاب: خداوند دشمن مىدارد مردى را که در پیرانه سرى زنا کند، و دولتمندى که ستم کند و درویشى که کبر کند، و سائلى که اصرار از حد بدر برد، و باطل مىکند اجر بخشندهاى که منّت بگذارد، و دشمن مىدارد متکبر جرى دروغزن را.
و قال: من تفاقر افتقر: هر که درویشى بر خود بندد درویش شود.
و قال: مداراة النّاس نصف الایمان، و الرّفق بهم نصف العیش. با مردم از در ملاطفت معاشرت کردن نصف ایمان است، و با ایشان به طریق رفق و مدارا رفتن نصف عیش دنیاست.
و قال: رأس العقل بعد الایمان بالله مداراة النّاس فى غیر ترک حق. و من سعادة المرء خفّة لحیته: بهترین دانشها بعد از ایمان با خداى ملاطفت در معاشرت با مردم است، بىآنکه زیانى به شریعت آید و از سعادت مرد است که موى زنخش(4) از سنن شرعیه فزونى نکند.
و قال: ما نهیت عن شىء بعد عبادة الاوثان ما نهیت عن ملاحاة الرّجال: از پس شرک گناهى را افزون از بیهوده مخاصمت و منازعت افکندن با مردم نفرموده.
و قال: لیس منّا من غشّ مسلما او ضرّه او ما کره. کسى که مسلمى را آلوده تهمتى
کند، یا زیانى برساند، یا حیلتى بیفکند، بیگانه از ما باشد.
وقتى در مسجد خیف ایستاد:
فقال: نصر الله عبدا سمع مقالتی، فوعاها و بلّغها من لم یسمعها فربّ حامل فقه إلى من هو أفقه منه، و ربّ حامل فقه إلى غیر فقیه. ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل لله، و النّصیحة لأئمّة المسلمین، و اللّزوم لجماعتهم. المؤمنون إخوة، تتکافؤ دمائهم و هم ید على من سواهم، یسعى بذمّتهم أدناهم.
مىفرماید: خدا نصرت دهد بندهاى که کلمات مرا شنید و ضبط کرد و برسانید بدان کس که نشنیده، چه بسیار کس که علم را به سوى داناتر از خویش حمل دهند، و چه بسیار کس که علم را به سوى مردم نادان حمل کنند. سه چیز است که دل مؤمن در آن خیانت نکند: نخست اخلاص عمل است در راه خدا، و دیگر متابعت پیشوایان دین است در قول و فعل ایشان، دیگر مواظبت در نماز جماعت است با ایشان. مؤمنان در طریق دین برادرانند خونهاى ایشان را در قصاص و دیه پست و بلند نباشد، و تمامت در رفع دشمن دین هم پشت و همدستاند، چنانکه گوئى یک دست باشند و اگر ضعیفترین ایشان لشکر بیگانه را امان دهد، بر ذمّت تمامت سپاه مسلمین است که بپذیرند و نقض عهد او نکنند.
و قال: اذا بایع المسلم الذّمىّ فلیقل: اللهمّ خر لی علیه؛ و اذا بایع المسلم فلیقل:
اللهمّ خر لی و له. چون مسلم از مردم ذمّى چیزى ابتیاع کند باید بگوید: الهى مرا خیر بده بر ضرر او، و اگر از مسلمى بخرد باید بگوید: مرا و او را در این بیع و شرى خیر کرامت فرما.
فقال: رحم الله عبدا قال خیرا فغنم او سکت عن سوء فسلم: خداوند رحمت کناد بندهاى را که سخن خیر گفت و غنیمت برد، و از بد زبان بست و به سلامت ماند.
و قال: ثلث من کنّ فیه استکمل خصال الایمان: الّذى اذا رضى لم یدخله رضاه فى باطل، و اذا غضب لم یخرجه الغضب من الحقّ، و اذا قدر لم یتعاط ما لیس له:
سه خصلت ایمان را تکمیل کند: نخست چون کس کامروا گردد کار به باطل نکند، و دیگر چون خشمگین گردد از حدود خداوند بیرون نشود، سه دیگر چون نیرو یابد دست به چیزى که روا نیست نبرد.
و قال: من بلغ حدّا فى غیر حدّ فهو من المعتدین: کسى که از حدود شرعیه بیرون شود و فزونى جوید از تجاوزکنندگان و بىفرمانان باشد.
و قال: قراءة القرآن فى صلاة افضل من قراءة القرآن فى غیر صلاة؛ و ذکر الله افضل من الصّدقة، و الصّدقة افضل من الصّوم و الصّوم حسنة. ثمّ قال: لا قول الّا بعمل، و لا قول و لا عمل الّا بنیّة، و لا قول و لا عمل و لا نیّة الّا باصابة السّنّة:
فضیلت قرائت قرآن در نماز افزون از بیرون نماز است، و یاد کردن خدا بهتر از صدقه، و صدقه بهتر از روزه، و روزه ثوابى بزرگ است، پس فرمود: به کار نباشد گفتار بىکردار، و سودى ندهد گفتار و کردار الّا با نیّت، و فایدتى نبخشد گفتار و کردار و نیّت الّا با قانون سنّت شریعت.
و قال: الاناة من الله و العجلة من الشّیطان. یعنى کار را براندیشیدن، و بتوانى اقدام کردن امتثال فرمان یزدان است و شتابزدگى کردن وسوسه شیطان.
و قال: قال عیسى بن مریم للحواریّین تحبّبوا إلى الله و تقرّبوا الیه. قالوا یا روح الله بما ذا نتحبّب الى الله و نتقرّب؟ قال: ببغض اهل المعاصى و التمسوا رضى الله بسخطهم. قالوا: یا روح الله فمن نجالس اذا؟ قال: من یذکّرکم الله رؤیته، و یزید فى علمکم منطقه، و یرغبکم فى الآخرة عمله.
مىفرماید: عیسى حواریون را فرمان کرد که قربت خداوند جوئید و محبوب حضرت او گردید. گفتند: این مکانت با چه توانیم جست؟ فرمود: گناهکاران را دشمن دارید، و خشنودى خداى را بر خشم او اختیار کنید، عرض کردند: یا روح الله با که مجالست و مصاحبت افکنیم؟ فرمود: آن کس که دیدار او شما را به یاد خدا بازدهد، و گفتار او دانش شما را بسیار کند، و کردار او شما را شیفته آخرت سازد.
و قال: ابعدکم بى شبها البخیل، البذىّ الفاحش. فرمود: از شما بیگانهتر با من کسى است که بخیل و شتمکننده و فحش دهنده باشد.
و قال: سوء الخلق شؤم. مىفرماید: شراست خوى شئامت آرد.
و قال: اذا رأیتم الرّجل لا یبالى ما قال او ما قیل فیه، فانّه لبغیّة او شیطان و قال: انّ الله حرّم الجنّة على کلّ فاحش بذىّ قلیل الحیاء، لا یبالى ما قال و ما قیل فیه، اما انّه ان تنسبه لم تجده الّا لبغىّ او شرک شیطان. قیل یا رسول الله و فى النّاس شیاطین؟
قال: نعم. او ما تقرأ قول الله: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ(5)
چون ببینید مردى را که باک ندارد از آنچه گوید؛ و از آنچه در وى گویند، همانا فرزند زنى زانیه یا شیطانى است، و فرمود: حرام کرده است خداوند بهشت را بر آن کس که مردم را به بد برشمرد، و شرم ندارد و بىباک باشد از آنچه گوید و شنود، اگر فحص حال کنى از نسل زانى است، و اگر نه به شراکت شیطان آمده است. عرض کردند: آیا شیطان را دست مخالطتى با انسان است؟ فرمود: بلى، مگر نخواندى؟ آیه مبارکه: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.
و قال: من تنفعه ینفعک و من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز، و من قرض النّاس قرضوه، و من ترکهم لم یترکوه قیل فاصنع ما ذا یا رسول الله قال: اقرضهم عرضک لیوم فقرک.
مىفرماید: کسى را که سود بخشى به پاداش هم سود بخشد تو را، و کسى که از براى حوادث روزگار اعداد(6) صبر و سکون نکند زبون و عاجز گردد، و کسى که مردم را به بد برشمرد مردم نیز او را به شتم گیرند و فحش گویند، و کسى که مردم را از شرّ خویش آسوده گذارد مردم او را هنگام درماندگى وانگذارند.
یکى گفت: یا رسول الله پس چه روش پیش گیرم؟ فرمود: حقوق خویش را با مردم تفویض کن و معفو دار تا در قیامت خداى پاداشت دهد.
و قال: الا ادلکم على خیر اخلاق الدّنیا و الآخرة؟ تصل من قطعک و تعطى من حرمک و تعفو عمّن ظلمک. فرمود: شما را دلالت مىکنم بر خیر اخلاق دنیا و آخرت: مىپیوندى با آنکه از تو برید، و عطا مىکنى با آنکه تو را محروم داشت، و معفو مىدارى آن را که با تو ظلم کرد.
یک روز رسول خدا بیرون شد و جماعتى را نگریست که سنگى را گسترده و کوفته مىدارند. فقال: اشدّکم من ملک نفسه عند الغضب، و احملکم من عفا بعد المقدرة: نیرومندتر از شما کسى است که هنگام غضب خویشتندارى کند، و بردبارتر کسى است که بعد از دست یافتن بخشایش آرد.
و قال: صلى الله علیه و آله قال الله: هذا دین ارتضیته لنفسى و لن یصلحه الّا السّخاء و حسن الخلق، فاکرموه بهما ما صحبتموه: مىفرماید: رضاى خداوند در
امضاى این شریعت است و اصلاح این شریعت به سخاى طبع و محاسن اخلاق است، پس مکرم بدارید دین را به این دو چیز مادام که دین دارید.
و قال افضلکم ایمانا احسنکم اخلاقا: هر که خلقش نیکوتر است دینش ستودهتر است.
و قال: حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجة الصّائم القائم: حسن خلق مردم را درجه آن کس دهد که روز روزه بدارد، و شب را با نماز به پاى آرد.
و در حضرت رسول عرض کردند که: بهتر چیز که عبد را عطا شده چیست؟
قال: حسن الخلق و قال: حسن الخلق یثبت المودّة و قال: حسن البشر یذهب بالسّخیمة، و قال خیارکم احاسنکم اخلاقا الّذین یألفون و یؤلفون. فرمود: حسن خلق بهتر چیزى است که خداوند عبد را عطا کند، و حسن خلق دوستى را استوار کند و روى گشاده و حقد و حسد را زایل نماید، و نیکوتر از شما آن کس است که خلقش نیکوتر است هم تألیف قلوب مىکند و هم خود مألوف مىشود.
و قال: الایدى ثلثة: سائلة و منفقة و ممسکة. فخیر الایدى المنفقة: دستهاى مردم را سه گونه ثمر باشد: بعضى از بهر سؤال دراز شود، و برخى براى انفاق فراز گردد، و دیگر امساک دخل از خرج کند، پس بهترین دستها دست بخشنده است.
و قال: الحیاء حیاءان: حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل العلم، و حیاء الحمق الجهل: حیا بر دو گونه است: آن حیا که از در دانش باشد نتیجه علم است، و آن شرم که از حمق جنبش کند جهل است.
و قال: من القى جلباب الحیاء لا غیبة له: هر که جامه حیا را به یک سوى افکند در غیبت او معصیت نباشد.
و قال: من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیف اذا وعد: کسى که با خدا و روز جزا ایمان دارد باید به وعده وفا کند.
و قال: الامانة تجلب الرّزق، و الخیانة تجلب الفقر: امانت رزق را مىکشاند چنانکه خیانت فقر را.
و قال: نظر الولد الى والدیه حبّا لهما عبادة: نظاره فرزند از در محبّت پدر و مادر را از بهر او عبادتى است.
و قال: جهد البلاء ان یقدّم الرّجل فتضرب رقبته صبرا، و الاسیر مادام فى وثاق
العدوّ، و الرّجل یجد على بطن امرأته رجلا: شدّت بلا آن است که مرد را دست بسته گردن زنند، دیگر اسیر مادام که زندانى دشمن باشد، و سه دیگرى مردى که بیگانهاى را بر شکم زن خویش دیدار کند.
و قال: العلم خدین المؤمن و الحلم وزیره، و العقل دلیله، و الصّبر امیر جنوده، و الرّفق والده، و البرّ اخوه؛ و النّسب آدم، و الحسب التّقوى و المروّة اصلاح المال.
مىفرماید: علم ندیم مؤمن است، و حلم وزیر و عقل دلیل، و صبر سپهسالار، و مداراى با خلق پدر، و نیکوئى برادر اوست، و فخر با پدر نکند چه پدر همه کس آدم است، و هنر خویش را به تقوى داند، و مروّت را به انفاق فزونى مال استوار کند.
مردى مقدارى شیر و عسل به حضرت رسول هدیه کرد تا بیاشامد:
فقال: شرابان یکتفى باحدهما عن صاحبه؛ لا اشربه و لا احرصه، و لکنّى أتواضع لله فانّه من تواضع لله رفعه الله و من تکبّر وضعه الله و من اقتصر فى معیشته رزقه الله، و من بذّر حرمه الله، و من اکثر ذکر الله اجره الله: فرمود: این عسل و شیر دو شراب است که با یکى از آن قناعت باید کرد من ننوشم و حریص نشوم، لکن از در شکر به حضرت یزدان خضوع مىبرم، چه هر که در حضرت یزدان خاشع شود خداوندش برافرازد، و هر که کبر آغازد خداوندش پست سازد، و هر که در معیشت قناعت ورزد، خداوند روزى او را از در سعت برساند، و هر که در مال تبذیر کند خداوندش محروم بگذارد، و هر که در ذکر خداوند مراقبت کند خدایش اجر جزیل عنایت فرماید.
و قال: اقربکم غدا منّى فى الموقف اصدقکم للحدیث، و اداکم للامانة و اوفاکم بالعهد، و احسنکم خلقا، و اقربکم من النّاس. مىفرماید: فرداى قیامت با من نزدیکتر آن کس است که در صدق سخن و اداى امانت و وفاى عهد و حسن خلق و مداراة ناس از همه کس پیشى گیرد.
و قال، اذا مدح الفاجر اهتزّ العرش و غضب الرّبّ: چون فاجر را مدح کنند عرش بلرزد و خداوند خشم گیرد.
مردى عرض کرد: یا رسول الله حزم کدام است؟ قال: تشاور امرأ ذا رأى، ثمّ تطیعه. فرمود: با مرد دانا مشورت مىکنى، پس اطاعت او مىنمائى.
و قال یوما: أیّها النّاس ما الرّقوب فیکم؟ قالوا: الرّجل یموت و لم یترک ولدا،
فقال: بل الرّقوب حقّ الرّقوب رجل مات و لم یقدّم من ولده أحدا یحتسبه عند الله، و إن کانوا کثیرا بعده.
ثمّ قال: ما الصّعلوک فیکم؟ ثمّ قالوا: الرّجل الّذی لا مال له، فقال: بل الصّعلوک حقّ الصّعلوک من لم یقدّم من ماله شیئا یحتسبه عند الله، و إن کان کثیرا من بعده.
ثمّ قال: ما الصّرعة فیکم؟ قالوا: الشّدید القویّ الّذی لا یوضع جنبه، فقال: بل الصّرعة حقّ الصّرعة رجل و کز الشّیطان فی قلبه، فاشتدّ غضبه و ظهر دمه، ثمّ ذکر الله فصرع بحلمه غضبه.
یک روز رسول خدا فرمود: اى مردم! رقوب در میان شما کیست؟ عرض کردند:
رقوب آن کس است که چون بمیرد از وى فرزندى به جاى نباشد، فرمود: نه این است، بلکه رقوب آن کسى است که از مرگ فرزند مصیبت ندیده باشد، و از پیش روى خود فرزندى به سوى آخرت گسیل نکرده باشد تا از این روى از خداوند طلب اجر کند، همانا آن کس که مرگ فرزند ندید اگر چه از پس مرگ فرزندها از او بماند رقوب باشد.
آنگاه فرمود: صعلوک کیست؟ گفتند: آن کس که مالى از براى او نباشد، فرمود:
بلکه صعلوک آن کس است که در زندگانى خود مالى انفاق نکرده باشد تا از خدا طلب اجر کند، چنین کس اگر چه از پس مرگش مال فراوان بگذارد هم صعلوک است.
آنگاه فرمود: صرعه کیست؟ گفتند: شدید قوى که لین العریکه(7) نباشد، فرمود:
صرعه مردى است که به وسوسه شیطان انگیزش غضب کند، و افروخته گردد، پس خداى را یاد کند و به زلال حلم آتش غضب را بنشاند.
و قال: من عمل على غیر علم، کان ما یفسد اکثر ممّا یصلح: آن کس که بدون علم کار کند افساد او از اصلاح او افزون است.
و قال: الجلوس فى المسجد انتظار الصّلاة عبادة ما لم یحدّث، قیل: یا رسول الله و ما یحدّث؟ قال: الاغتیاب. فرمود: نشستن در مسجد براى انتظار نماز عبادتى است چندان که حدیث نکند. عرض کردند: حدیث چیست؟ فرمود غیبت مسلمین.
و قال: الصّائم فى عبادة و ان کان نائما على فراشه، ما لم یغتب مسلما: [فرمود]:
روزه دار در عبادت است اگر چه بر فراش خویش خفته باشد، مادام که غیبت مسلمى نکرده است.
و قال: من أذاع فاحشة کمبتدیها، و من عیّر مؤمنا لشیء لم یمت حتّى یرکبه:
[فرمود]: کسى که پرده از گناه برافکند چنان است که ابتدا بدان گناه مىکند، و هر کس مؤمنى را به چیزى سرزنش کند از دنیا بیرون نشود تا خود آن درد را دیدار کند.
و قال: ثلثة و ان لم تظلمهم ظلموک: السّفلة و زوجتک و خادمک. [فرمود]: سه کس را اگر ظلم نکنى از ایشان ظلم بینى: نخست مردم سفله(8)، دیگر زوجه تو، و سه دیگر خادم تو.
و قال: اربع من علامات الشّقاء: جمود العین و قسوة القلب و شدّة الحرص فى طلب الدّنیا و الاصرار على الذّنب: [فرمود]: چهار چیز علامت شقاوت است:
جمودات(9) چشم از سیلان دمعه(10)، و قساوت قلب به جاى رأفت و شفقت، و شدّت حرص در طلب دنیا و اصرار در اثم و عصیان.
مردى عرض کرد: یا رسول الله مرا وصیّتى فرما. فقال: لا تغضب ثمّ اعاد علیه، فقال لا تغضب، ثمّ. قال: لیس الشّدید بالصّرعة، انّما الشّدید الّذى یملک نفسه عند الغضب. فرمود: غضب مکن و کرّت دیگر فرمودند: غضب مکن، آنگاه فرمودند:
نیرومند آن کس نیست که در کشتى گرفتن توانا باشد، بلکه آن کس است که هنگام غضب بتواند نفس خویش را بازداشت.
و قال: انّ اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم اخلاقا. [فرمود]: همانا کاملترین دین داران آن کس است که در محاسن اخلاق نیکوتر باشد.
و قال: ما کان الرّفق فى شىء الّا زانه، و لا کان الخرق فى شىء الّا شانه. [فرمود]:
آن کس که کار بر رفق و مدارا کند او را زیب و زینتى باشد، و آن کس که طریق حدّت و سورت سپرد نکوهیده گردد.
و قال: الکسوة تظهر الغنى و الاحسان الى الخادم یکبت العدوّ. [فرمود]: جامه نیکو نمودار غنى و ثروت است و احسان با خادم دشمن را زحمت و ذلّت و اهانت دهد.
و قال: امرت بمداراة النّاس، کما امرت بتبلیغ الرّسالة: مىفرماید: مأمور شدم که با مردم طریق رفق و مدارا سپرم، بدان گونه که مأمور شدم ابلاغ رسالت خویش کنم.
و قال: استعینوا على امورکم بالکتمان، فانّ کلّ ذى نعمة محسود: [فرمود]:
استعانت جوئید در انجام امور خویش بپوشیده داشتن آن، چه صاحبان نعمت را حاسدان در تخریب امر همّت گمارند.
و قال: الایمان نصفان: نصف فى الصّبر و نصف فى الشّکر. ایمان ساخته از دو بهره از دو بهره است: نیمى صبر در شدّت و نیمى شکر در نعمت است.
و قال: الاکل فى السّوق دناءة. [فرمود]: در بازار و برزن به کار اکل پرداختن اظهار دنائت خویش ساختن است.
و قال: الحوائج الى الله و اسبابها، فاطلبوها الى الله بهم فمن اعطاکموها فخذوها عن الله بصبر. [فرمود]: حاجتها و اسباب حاجتها به فضل خداوند ساخته شود، پس از خدا بخواهید و چون به توسط مردمان دریابید از ایشان ندانید، بلکه از خداى دانید و در طلب عجلت نکنید.
و قال: عجبا للمؤمن، من لا یقضى الله علیه قضاء الّا کان خیرا له سره او ساءه؛ ان ابتلاه کان کفارة لذنبه، و ان کان اعطاه و اکرمه کان قد حباه. [فرمود]: عجب مىآید مرا از مؤمن که خداوند جز از در خیر حکمى بر او نراند، چه او را خوش آید یا مکروه افتد، همانا اگر خداوند او را به بلائى مبتلا کند گناهى از وى فرو نهد و اگر عطائى کند او را محض عنایت اکرامى کرده باشد.
و قال: من أصبح و أمسى و الآخرة أکبر همّه، جعل الله الغنى فی قلبه، و جمع له أمره و لم یخرج من الدّنیا حتّى یستکمل رزقه، و من أصبح و أمسى و الدّنیا أکبر همّه، جعل الله الفقر بین عینیه و شتّت علیه أمره، و لم ینل من الدّنیا إلّا ما قسم له:
[مىفرماید]: کسى که روزگار بگذارد و همّت خویش را بر کار آخرت مقصور بدارد، خداوند قلب او را غنى کند و امرش را به نظم فرماید، و از دنیا به در نشود تا تکمیل رزق خویش نکند، و از دنیا برخوردار نشود، و آن کس که روزگار بگذارد و جز اندیشه دنیا نکند خداوندش به زحمت فقر ممتحن بدارد، و کار بر او پراکنده و سخت کند، و از دنیا جز رزق مقسوم درنیابد.
مردى از رسول خدا سؤال کرد که: حال امّت تو چون انجمن شوند چه باشد؟
فقال: جماعة امّتى اهل الحقّ و ان اقلّوا. فرمود: جماعت امّت من اگر چه اندک باشد به حق باشند.
و قال: من وعده الله على عمل ثوابا فهو منجز له، و من او عده على عمل عقابا فهو فیه بالخیار. [مىفرماید]: کردارى را که خداوند به پاداش ثوابى و اجرى وعده فرموده البته به وعده وفا کند، و گناهى را که به مکافات بیم داده تواند شد که رحمت کند و معفو دارد.
و قال: أ لا اخبرکم بأشبهکم بی أخلاقا؟ قالوا: بلى یا رسول الله. فقال: أحسنکم أخلاقا، و أعظمکم حلما، و أبرّکم بقرابته، و أشدّکم إنصافا من نفسه فی الغضب و الرّضى. فرمود: آگهى مىدهم شما را به آن کس که با من از در خلق شبیهتر است.
عرض کردند: فرمان کن. [فرمود:] آن کس از شما که خلقش ستودهتر باشد، و حلمش بزرگتر باشد، و رعایت صله رحم بیشتر کند، و هنگام خشم و رضا نیکتر نفس خویش را به عدل گمارد.
و قال: الطّاعم الشّاکر افضل من الصّائم الصّامت: آن کس که نعمت خداى را بخورد و سپاس گزارد فضیلت دارد بر آن روزهدار که ساکت باشد.
و قال: ودّ المؤمن المؤمن فى الله من اعظم شعب الایمان. و من احبّ فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله، و منع فى الله، فهو من اصفیاء الله. مىفرماید: دوستى مؤمن مر مؤمن را در راه خدا اعظم طریق ایمان است، و آن کس که حبّ و بغضش و عطا و منعش از براى خدا باشد از پارسایان دین است.
و قال: احبّ عباد الله الى الله انفعهم لعباده، و اقومهم بحقّه الّذین یحبّب الیهم المعروف و فعاله: ستودهتر از بندگان نزد خداوند کسى است که براى بندگان خدا سودمندتر باشد، و در اجراى احکام حق استوارتر آن کسانند که معروف و امر به معروف را پسنده دارند.
و قال: من آتى إلیکم معروفا فکافئوه، فإن لم تجدوا فأثنوا فإنّ الثّناء جزاء. [فرمود]:
کسى که شما را معروفى آورد و احسانى کرد پاداش کنید او را، و اگر دست به پاداش نیافتید زبان از ثنا بازندارید، چه ثنا نیز جزائى باشد.
و قال: من حرم الرّفق فقد حرم الخیر کلّه. [فرمود]: کسى که از مداراى با خلق دست بازداشت ادراک خیر را به تمامت از دست بگذاشت.
و قال: لا تمار اخاک و لا تمازحه و لا تعده فتخلفه. [فرمود]: خصومت با برادر مؤمن مکن، و با او به طریق مزاح که مورث خصومت است مسپار، و با او به کذب وعده مکن که هم موجب خصمى گردد.
و قال: الحرمات الّتى تلزم کلّ مؤمن رعایتها و الوفاء بها: حرمة الدّین و حرمة الادب، و حرمة الطّعام. [مىفرماید]: پاس حشمتهائى که بر مؤمنان رعایت آن واجب است: حرمت حشمت دین است و حرمت آداب شرع مبین، و دیگر حرمت نعمتهاى جهان آفرین.
و قال: المؤمن دعب و لعب؛ و المنافق قطب غضب. [فرمود]: مرد مؤمن برادران دینى را با طلاقت وجه و ملاحت گفتار دیدار کند، و منافق پیوسته خشمگین و کینتوز باشد.
و قال: نعم العون على تقوى الله الغنى. [فرمود]: در پارسائى و پرهیزکارى غنا و دولتیارى بهتر معین است.
و قال: اعجل الشّرّ عقوبة البغى. [فرمود]: کیفر بغى و طغیان در دین از هر بلائى سریعتر آید.
و قال: الهدیّة على ثلاثة وجوه: هدیّة مکافاة، و هدیّة مصانعة، و هدیّة لله.
[مىفرماید]: هدیه بر سه گونه است:
یکى: از بهر آن است که به زیادت عوض ستانند.
دویم: از بهر رشوه و وسیله انجام امر است.
سه دیگر: در راه خداوند است.
و قال: طوبى لمن ترک شهوة حاضرة لموعود لم یره: نیکو آن کس که آرزوهاى نفس و حطام دنیوى را که به دست است به وعده بهشتى که ندیده است ترک گوید.
و قال: من عدّ غدا من اجله، فقد اساء صحبة الموت. [فرمود]: آن کس که فردا را بشمار عمر خویش گیرد چون مرگش فرا رسد کار بر او سخت گردد.
و قال: کیف بکم؟ إذا فسد نساؤکم، و فسق شبّانکم، و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر. قیل له: و یکون ذلک یا رسول الله؟ فقال: نعم، و شرّ من ذلک. کیف بکم إذا أمرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ قیل: یا رسول الله و یکون ذلک؟ قال:
نعم، و شرّ من ذلک. کیف بکم إذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا؟
فرمود: چگونه بود حال شما؟ وقتى که زنان شما فاسد گردند، و جوانان شما فاسق شوند، و شما امر به معروف و نهى از منکر نکنید. عرض کردند: این تواند بود؟ فرمود: بدتر از این آن است که امر به منکر خواهید کرد و نهى از معروف خواهید نمود. گفتند: یا رسول الله چنین وقت مىآید؟ فرمود: بدتر از این آن است که معروف را منکر خواهید دانست، و منکر را معروف.
و قال: رفع عن أمّتی الخطاء و النّسیان و ما أکرهوا علیه، و ما لا یعلمون، و ما لا یطیقون و ما اضطرّوا إلیه، و الحسد و الطّیرة و التّفکّر فی الوسوسة فی الخلق، ما لم ینطق بشفة و لا لسان:
[مىفرماید]: ارتکاب نه (9) چیز را که روا نیست خداوند از امّت من معفو داشته:
آنچه بیرون عمد به خطا از ایشان صادر شود، آنچه از در فراموشى کنند، و آنچه ایشان را بدان مجبور دارند، و آنچه ندانند حل و حرمت آن را و معمول دارند، و آنچه را طاقت ندارند و از واجبات فرو گذارند، و آنچه را اضطرارا مرتکب شوند، و آنچه را حسد ورزند لکن عامل شرّى نگردند، و آنچه تطیر و تشأم(11) به طیور و غیر آن کنند، و آن فتنه و فساد که در حق خلق بیندیشند مادام که سخنى از لب و زبان نگذرانیده باشد، این جمله را خداوند معفو دارد.
و قال: لا یحزن احدکم ان ترفع عنه الرّؤیا، فانّه اذا رسخ فى العلم رفعت عنه الرّؤیا. [فرمود]: محزون نکند یکى از شما را اینکه خواب دیدن از او برخیزد، همانا چون مرد راسخ در علم شد، دیگر خواب نبیند، چه رسوخ در علم او را از خواب دیدن بىنیاز کند.
و قال: صنفان من أمّتی إذا صلحا صلحت أمّتی، و إذا فسدا فسدت أمّتی. قیل: یا رسول الله و من هم؟ قال: الفقهاء و الامراء. فرمود: دو طایفه از مردمند که هر وقت به صلاح و سداد آیند، امّت من به صلاح باشند، و چون به طریق فساد روند امّت من فاسد گردند. عرض کردند: ایشان چه کسانند؟ فرمود: فقهاء و امراء.
و قال: أکمل النّاس عقلا اخوفهم لله و أطوعهم له، و انقص النّاس عقلا اخوفهم للسّلطان و أطوعهم له. [مىفرماید]: کاملترین مردم از در عقل آن کس است که از خداى بیمناکتر باشد و نیکتر اطاعت کند، و ناقصتر آن کس است که از سلطان
بیشتر بترسد و بهتر اطاعت کند.
قال: ثلاثة مجالستهم تمیت القلوب: الجلوس مع الانذال، و الحدیث مع النّساء، و الجلوس مع الاغنیاء. مخالطت با سه کس قلب را بمیراند: با مردم فرومایه نشستن، و با زنان گفت و شنود کردن، و با اغنیا مصاحبت افکندن.
و قال: إذا غضب الله على أمّة لم ینزل العذاب علیهم، غلت أسعارها و قصرت أعمارها، و لم تربح تجّارها، و لم تزل ثمارها، و لم تغزر أنهارها، و حبس عنها أمطارها، و سلّط علیها شرارها:
[مىفرماید]: چون خداى بر جماعتى غضب کند عذاب بر ایشان فرو نیاورده باشد، بلاى غلامیان ایشان بالا گیرد، و عمرها کوتاه گردد، و از تجارت ایشان سود برخیزد، و میوههاى ایشان به کمال نرسد، و نهرها زیاد نشود، و باران قطع گردد، و اشرار بر ایشان دست یابند.
و قال: إذا کثر الزّنا بعدی کثر موت الفجأة، و إذا طفّف المکیال أخذهم الله بالسّنین و النّقص، و إذا منعوا الزّکاة منعت الأرض برکاتها من الزّرع و الثمار و المعادن، و إذا جاروا فی الحکم تعاونوا على الظّلم و العدوان، و إذا نقضوا العهود سلّط الله علیهم عدوّهم، و إذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار، و إذا لم یأمروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتّبعوا الأخیار من أهل بیتی سلّط الله علیهم أشرارهم، فیدعو عند ذلک خیارهم فلا یستجاب لهم.
مىفرماید: چون بعد از من فعل زنا فراوان گردد مرگ فجأة بسیار گردد، و چون فروشندگان از کیلها بدزدند خداوند ایشان را به قحط و نقصان کیفر کند، و چون زکاة مال بازگیرند زمین از زرع و میوه و معدن برکت بازگیرد، و چون در حکومت جور کنند در ظلم و تجاوز از احکام خداوند معاون یکدیگر باشند، و چون وفا به عهد نکنند خداوند دشمنان ایشان را بر ایشان نصرت دهد، و چون قطع رحم کنند أموال ایشان به دست اشرار افتد، پس این هنگام استغاثت برند بر بزرگان ایشان و سؤال ایشان به اجابت مقرون نگردد.
چون این آیه مبارکه فرود شد:
لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ، وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ(12)
قال: من لم یتعزّ بعزاء الله، تقطّعت نفسه حسرات على الدّنیا، و من مدّ عینیه إلى ما فی أیدی النّاس من دنیاهم طال حزنه و سخط ما قسم الله له من رزقه، و تنغّص علیه عیشه، و لم یر أنّ لله علیه نعمة إلّا فی مطعم أو مشرب، فقد جهل و کفر نعم الله، و ضلّ سعیه و دنا منه عذابه:
بعد از نزول آیه مبارکه رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود: کسى که در امور حوادث صبر نکند بدان گونه که خداى فرموده از دنیا بیرون شود با حسرتهاى فراوان، و کسى که حسرت به مال مردم برد اندوهش فراوان شود، و خشم گیرد بر آنچه خداى از بهر او خواسته، و زندگانى بر او سخت شود، چنین کس نبیند نعمتهاى خدا را و نشناسد مگر آنچه را بخورد و بیاشامد، پس نادان گردد و کفران نعمت خداوند کند و عذاب خداوند با او نزدیک گردد.
و قال: لا یدخل الجنّة الّا من کان مسلما: جز مسلمان کس داخل بهشت نشود.
ابو ذر عرض کرد یا رسول الله اسلام چیست؟
فقال: الإسلام عریان، و لباسه التّقوى، و شعاره الهدى، و دثاره الحیاء، و ملاکه الورع، و کماله الدّین، و ثمرته العمل الصّالح. و لکلّ شیء أساس و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت. فرمود: اسلام برهنه است، جامه او پرهیزکارى است، و شعار او هدایت است، و دثار(13) او حیاست، و قوام امر او ورع است، و کمال او دین است، و حاصل او عمل خیر است. و از براى هر چیز بنیانى است، بنیان اسلام دوستى اهل بیت است.
و قال: من طلب رضى مخلوق بسخط الخالق، سلّط الله عزّ و جلّ علیه ذلک المخلوق. [فرمود]: کسى که بیرون شریعت رضاى مخلوق را بجوید، خداوند به دست همان مخلوق او را کیفر فرماید.
و قال: انّ الله خلق عبیدا من خلقه خلقهم لحوائج النّاس یرغبون فى المعروف، و یعدّون الجود مجدا، و الله یحبّ مکارم الاخلاق: همانا خداوند جماعتى را براى اسعاف حوائج مردمان بیافرید، و ایشان در کارهاى خیر به رغبت تمامند، و جود و
جودت را مجد و شوکت شمارند، و خداوند اخلاق نیکو را دوست مىدارد.
و قال: انّ لله عبادا یفزع الیهم النّاس فى حوائجهم، اولئک هم الآمنون من عذاب الله یوم القیمة. [فرمود]: همانا از براى خدا بندگانى هستند که مردم در اسعاف مطالب خود به نزد ایشان زارى و ضراعت برند، و آن جماعت به اسعاف حاجت ایشان کوشند، و به پاداش این کردار در قیامت آسوده باشند.
و قال: انّ المؤمن یأخذ بادب الله، اذا اوسع الله علیه اتّسع، و اذا امسک عنه امسک. [مىفرماید]: مرد مؤمن بدان سان که خدایش خواسته پذیراى فرمان گردد، و اگر او را سعت عیش کرامت کند نعمت حق را ضایع نگذارد، و اگر کار به سختى افتد از قلّت رزق ملالت نگیرد و قناعت کند.
و قال: یأتى على النّاس زمان، لا یبالى الرّجل ما تلف من دینه اذا سلمت له دنیاه.
[فرمود]: روزگارى بر مردم درمىآید که مرد چون کار دنیا ساخته کند از تخریب دین باک ندارد.
و قال: انّ الله جبل قلوب عباده على حبّ من احسن الیها، و بغض من اساء الیها.
[فرمود]: خداوند در جبلّت مردم ودیعت نهاده که هر که با ایشان نیکى کند دوست دارند، و آنکه بدى کند دشمن شمارند.
و قال: اذا فعلت امّتى خمس عشرة خصلة، حلّ بها البلاء. فرمود: پانزده خصلت است که اگر امّت من بدان خوى کنند از ملاقات بلا ناگزیر باشند.
عرض کردند: یا رسول آن کدام است؟
قال: إذا أکلوا المغنم دولا، و الأمانة مغنما، و الزّکاة مغرما، و أطاع الرّجل زوجته، و عقّ أمّه، و خرّ صدیقه، و جفا أباه، و ارتفعت الأصوات فی المساجد، و أکرم الرّجل مخافة شرّه، و کان زعیم القوم أرذلهم، و إذا لبس الحریر و شربت الخمر و اتّخذ القیان و المعازف و لعن آخر هذه الامّة أوّلها، فلیترقّبوا بعد ذلک ثلاث خصال: ریحا حمراء، و مسخا، و فسخا.
فرمود: وقتى که جابران غنایم مسلمین را دست به دست مأخوذ دارند، و در امانت مردم خیانت کنند، و زکاة مال را دریغ دارند، و مرد اطاعت ضجیع(14) خویش کند، و مادر را براند و دوست را زیان برساند، و پدر را پایمال جفا کند، و در مساجد
بیرون ذکر خداوند بانگها بلند شود، و مرد از بیم گزندش ارجمند گردد، و ناکسترین قوم سیّد قوم آید، و جامه حریر بپوشند و شراب خمر بنوشند و کنیزکان مغنیه و دفوف(15) حاضر مجلس سازند، و به لعن پیشینیان امت پردازند، این هنگام باید منتظر سه گونه بلا باشند: عرضه دمار(16) باد احمر(17) آیند، و از صورتى به صورتى مسخ(18) شوند، و دست خوش فسخ(19) آیند.
و قال: الدّنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر. [فرمود]: دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر، چه مؤمن را اگر تمامت دنیا به دست شود نسبت به آن جهانش بضاعتى مزجاة است(20)، و کافر اگر چه به کمال سختى و محنت زیست کند چون با عذاب آن جهانش بر سنجى، دنیا بهشت اوست.
و قال: یأتى على النّاس زمان یکون النّاس فیه ذئابا فمن لم یکن ذئبا اکلته الذّئاب.
[فرمود]: زمانى درمىرسد که مردمان مانند گرگان باشند، و هر که خوى گرگان ندارد طعمه گرگان گردد.
و قال: اقلّ ما یکون فى آخر الزّمان اخ یوثق به و درهم من حلال: کمتر چیزى که در آخر الزّمان به دست شود برادرى است که امین باشد یا مالى که حلال باشد.
و قال: احترسوا من النّاس بسوء الظّنّ و قال انّما یدرک الخیر کلّه بالعقل، و لا دین لمن لا عقل له. مىفرماید: حفظ کنید خود را از مردم به دوراندیشى، و نگران خویش باشید و نیز فرمود: تمامت خیر به پایمردى عقل به دست شود، و آن را که عقل نیست دین نباشد.
وقتى جماعتى در حضرت رسول مردى را به تمامت خصال خیر بستودند، فرمود عقل او چگونه است؟ عرض کردند: یا رسول الله ما او را به تمامت صفات پسنده و اجتهاد در عبادت ستایش کردیم، اینک از عقل او بازپرس فرمائید.
فقال: إنّ الأحمق یصیب بحمقه أعظم من فجور الفاجر، و إنّما یرتفع العباد غدا فی الدّرجات، و ینالون الزّلفى من ربّهم على قدر عقولهم. فرمود: احمق به شئامت حمق از فاسق فاجر سبق مىبرد، همانا در قیامت قربت مردم به حضرت یزدان به اندازه عقول ایشان است.
و قال: قسم الله العقل ثلثة اجزاء، فمن کنّ فیه، کمل عقله، و من لم یکن فیه فلا عقل له: حسن المعرفة بالله، و حسن الطّاعة لله، و حسن الصّبر على امر الله.
فرمود: خداوند عقل را سه بهره کرد، هر که ادراک این اجزا کرد تکمیل عقل فرمود؛ و اگر نه او را عقل نیست، و آن خدا را نیکو شناختن، و نیکو به طاعت پرداختن، و در امتثال فرمان ساز مصابرت نواختن است.
مردى از نصاراى نجران در حضرت مدینه حاضر خدمت رسول خداى شد، و او مردى با وقار و حزم(21) و حصافت عقل(22) به نظر مىرفت، کسى گفت: یا رسول الله این نصرانى مردى عاقل است.
پیغمبر او را زجر فرمود. فقال: مه انّ العاقل من وحّد الله، و عمل بطاعته. فرمود:
سخن مکن، عاقل آن کس است که خداى را به یکتائى بستاید، و به طاعت خداوند گراید.
و قال: العلم خلیل المؤمن، و الحلم وزیره، و العقل دلیله، و العمل قیمته، و الصّبر أمیر جنوده، و الرّفق والده، و البرّ أخوه، و النّسب آدم، و الحسب التّقوى، و المروّة اصلاح المال. مىفرماید: علم دوست مؤمن است، و حلم وزیر اوست، و عقل دلیل او، و عمل بهاى اوست، و صبر سپهسالار، و مداراى با خلق پدر، و نیکوئى برادر اوست، و نژاد او با آدم پیوسته است، چون دیگر کسان یعنى به آباء فخر نکند و هنر او پرهیزکارى است و مروّت او انفال مال است.
و قال: من تقدّمت الیه ید، کان علیه من الحقّ ان یکافئ، فان لم یفعل فالثّناء فان لم یفعل فقد کفر النّعمة: آن کس را که احسانى کردند باید به پاداش احسانى کند، اگر این نکند باید ثنائى گوید، و اگر لب از ثنا نیز بسته دارد کفران آن نعمت کرده باشد.
و قال: تصافحوا، فانّ التّصافح یذهب السّخیمة. مىفرماید: با برادران دینى مصافحه کنید، چه مصافحه حقد و حسد را از میانه برگیرد.
و قال: یطبع المؤمن على کلّ خصلة و لا یطبع على الکذب و لا على الخیانة.
[فرمود]: نهاد مؤمن پذیراى هر خوى تواند بود، الّا دروغ زدن و خیانت کردن.
و قال: انّ من الشّعر حکما و روى حکمة و انّ من البیان سحرا. [فرمود]: همانا بعضى از شعر، حکمت است و بعضى از بیان سحر است.
و قال: من سعادة ابن آدم استخارته الله، و رضاه بما قضى الله. و من شقاوة ابن آدم ترکه استخارة الله، و سخطه بما قضى الله. از سعادت فرزند آدم آن است که در امور با خداى استخارت(23) کند، و بدانچه حکم کرد رضا دهد. و از شقاوت فرزند آدم آن است که ترک استخارت کند، و خشم گیرد بدانچه خداى فرمان داده.
و قال: النّدم توبة. [فرمود]: پشیمانى از گناه توبت و انابت است.
و قال: ما آمن بالقرآن من استحل حرامه. [فرمود]: ایمان به قرآن ندارد آن کس که حرام قرآن را حلال شمارد.
و مردى عرض کرد: یا رسول الله مرا وصیّتى فرماى. فقال له: احفظ لسانک.
فرمود: زبانت را از بیهوده کشیده بدار.
دیگر بار عرض کرد: مرا وصیّتى فرماى. قال: احفظ لسانک. کرّت سیم عرض کرد: مرا وصیّتى فرما. فقال: ویحک!! و هل یکبّ النّاس على مناخرهم فى النّار؟ الّا حصائد ألسنتهم. فرمود: واى بر تو، آیا مردم را بر وى در آتش مىاندازد؟ مگر درویدههاى زبانهاى ایشان.
و قال: صنائع المعروف تقی مصارع السّوء، و الصّدقة الخفیّة تطفئ غضب الله، و صلة الرّحم زیادة فی العمر، و کلّ معروف صدقة، و أهل المعروف فی الدّنیا هم أهل المعروف فی الآخرة، و أهل المنکر فی الدّنیا هم أهل المنکر فی الآخرة، و أوّل من یدخل الجنّة أهل المعروف.
مىفرماید: کار به معروف کردن وقایه بدیها باشد، و پوشیده انفاق کردن خشم خداى را بنشاند، و خویشاوندان را رعایت کردن زندگانى را دراز کند، تمامت نیکوئىها صدقه در راه خداست، هر که در این جهان نیکوئى کند هم در آن جهان نیکو حال باشد، و هر که در این جهان زشت کردار باشد هم در آخرت نکوهیده روزگار باشد، و اول کس که داخل بهشت شود مرد نیکوکار است.
و قال: إنّ الله یحبّ إذا أنعم على عبده أن یرى أثر نعمته علیه، و یبغض البؤس و التّباؤس: همانا خداوند دوست دارد چون بنده را نعمت عطا کند آثار نعمت از او دیدار کند، و دشمن مىدارد اظهار فقر و حاجت را به نزدیک مردم.
و قال: حسن المسألة نصف العلم، و الرّفق نصف العیش: نیکوئى پرسش از براى دانش نیم علم است، و مداراى با خلق نصف عیش است.
و قال: یهرم ابن آدم و تشب منه اثنتان: الحرص و الامل: پیر مىشود فرزند آدم و از او دو چیز جوان مىشود: نخستین حرص، و آن دیگر امل.
و قال: الحیاء من الایمان. مىفرماید: از خصال ایمان شرم و حیاست.
و قال: إذا کان یوم القیمة لم تزلّ قدما عبد، حتّى یسئل عن أربع: عن عمره فیم أفناه، و عن شبابه فیم أبلاه، و عمّا اکتسبه من أین اکتسبه و فیم أنفقه، و عن حبّنا أهل البیت. مىفرماید: در قیامت هیچ عبدى از جاى جنبش نکند تا چهار چیز از وى پرسش نکنند: نخست از عمر او بپرسند که در چه کار به پاى بردى؟ و از شباب(24) او پرسند که چگونه به پیرى آوردى؟ و از کسب او پرسند که از کجا کسب کردى و به چه کار انفاق نمودى؟ و از دوستى با اهل بیت سؤال کنند که چگونه به کار بستى؟
و قال: من عامل النّاس فلم یظلمهم، و حدّثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم فهو ممّن کملت مروّته و ظهرت عدالته و وجب اجره و حرمت غیبته.
[فرمود]: کسى که در میان مردم حکمران گردد، و ظلم نکند، و با ایشان دروغ نگوید و خلف وعده نکند، لاجرم تکمیل مروّت و تبیین عدالت کرده باشد واجب شود پاداش او حرام گردد و غیبت او.
و قال: المؤمن حرام کلّه عرضه و ماله و دمه: زیان مؤمن به تمامت حرام است عرض او را نتوان زبان گشود، و مال او را نتوان ربود و به خون او نتوان دست آلود.
و قال: صلوا ارحامکم و لو بالسّلام. رعایت ارحام کنید اگر چه به سلام باشد.
و قال: الایمان عقد بالقلب و قول باللّسان و عمل بالارکان. [فرمود]: ایمان استحکام عقیدت و اقرار به زبان و کردار به فرمان است.
و قال: لیس الغنى عن کثرة العرض، و لکنّ الغنى غنى النّفس. [فرمود]: غنا به کثرت مال نیست، بلکه به بىنیازى نفس است.
و قال: ترک الشّرّ صدقة: دست از زیان مردم بازداشتن صدقه در راه خداست.
و قال: اربعة تلزم کلّ ذى حجى و عقل من امّتى. فرمود: چهار چیز است که عقلاى امّت من از آن جدا نشوند.
عرض کردند: آن کدام است؟
قال: استماع العلم و حفظه و نشره و العمل به. فرمود: استماع مسائل علمیه و به خاطر سپردن آن و انتشار آن و کار کردن به آن.
و قال: انّ من البیان سحرا، و من العلم جهلا، و من القول عیّا. [فرمود]: همانا بعضى از بیان سحر است و بعضى از علم جهل است و پارهاى از گفتار عجز در سخن و گنگى است.
و قال: السّنّة سنّتان: سنّة فى فریضة الاخذ بعدى بها هدى. و ترکها ضلالة و سنّة فى غیر فریضة الاخذ بها فضیلة و ترکها الى غیر خطیئة. [فرمود]: اوامر شرعیه بر دو گونه است: نخست واجبات است که اجراى آن هدایت است و ترک آن ضلالت، و دیگر مندوبات و مستحبّات است، در اجراى آن فضیلت است و در ترک آن معصیت نیست.
و قال: من ارضى سلطانا بما یسخط الله خرج من دین الله. کسى که رضاجوئى سلطان کند به چیزى که یزدان را به غضب آرد از دین بیرون شده باشد.
و قال: خیر من الخیر معطیه و شرّ من الشّرّ فاعله. [فرمود]: بهتر از خیر عامل خیر است، و بدتر از شرّ فاعل شرّ.
و قال: من نقله الله من ذلّ المعاصی إلى عزّ الطّاعة أغناه بلا مال، و أعزّه بلا عشیرة، و انسه بلا أنیس. و من خاف الله أخاف منه کلّ شیء و من لم یخف الله أخافه الله من کلّ شیء، و من رضی من الله بالیسیر من الرّزق، رضی الله منه بالیسیر من العمل. و من لم یستحی من طلب الحلال من المعیشة خفّت مؤنته، و رخى باله و نعم عیاله. و من زهد فی الدّنیا، أثبت الله الحکمة فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عیوب الدّنیا، داءها و دواءها، و أخرجه من الدّنیا سالما إلى دار القرار:
فرمود: کسى را که خداوند از مصارع(25) عصیان به امتثال فرمان کشانید بىمدد مال غنى فرمود، و بىتقویت عشیرت عزّت گذاشت و بدون انیس مأنوس داشت. و آن
کس که از خداى بترسید خداوندش همه چیز را از او به بیم انداخت، و آن کس که از خداى نترسید خداوندش از هر چیز بیمناک ساخت و کسى که از خداى به رزق اندک رضا داد، خداوند از او به عمل راضى گشت. و آن کس که در طلب حلال از کسبهاى پست حیا نکرد در کار معاش سبکبار شد، و فراغت بال و رفاهیّت عیال حاصل کرد، و کسى که از حبّ دنیا زهادت جست خداوند باب حکمت را بر دل او فراز داشت، و زبانش را با بیان حکمت انباز ساخت و چشمش را به زشت و زیباى جهان بینا فرمود و از جهانش به سوى جنان جاى بپرداخت.
و قال: اقیلوا ذوى الهیئة عثراتهم: مىفرماید: معفو دارید لغزشهاى مردم بىحیلت و بىنگرا را.
و قال: الزّهد فى الدّنیا قصر الامل، و شکر کلّ نعمة، و الورع عن کلّ ما حرّمه الله:
زهد در دنیا، کوتاه داشتن تمنّى و شکر نعماى الهى و پرهیزکارى از مناهى است.
و قال: لا تعمل شیئا من الخیر ریاء و لا تدعه حیاء. در کار خیر ریا روا مدار، و در امضاى امور شرعیه حیا به کار مبند.
و قال: انّما أخاف على امّتى ثلاثا: شحّا مطاعا، و هوى متّبعا، و اماما ضلالا.
[فرمود]: بر امّت خود در سه چیز بیمناکم: از بخل و حرصى که مطاع دانند، و هواى نفسى که متابعت کنند، و پیشواى گمراهى که اطاعت نمایند.
و قال: من کثر همّه سقم بدنه، و من ساء خلقه عذّب نفسه، و من لاحى الرّجال ذهبت مروّته و کرامته. [فرمود]: کسى که اندوهش در کار دنیا فراوان گردد رنجور شود، و کسى که خوى خویش را بد کند خویش را به عذاب افکند، و کسى که مردم را بد گوید و منازعت اندازد مروّت و کرامت از او برخیزد.
و قال: الا انّ شرّ امّتى الّذین یکرمون مخافة شرّهم، الا و من اکرمه النّاس اتّقاء شرّه فلیس منّى: همانا بدتر کس از امّت من کسى است که مردمش از بیم شرّ اکرام کنند، و کسى را که مردم از خوف شرّ او بزرگ شمارند بیگانه از من است.
و قال: من اصبح من امّتى و همّته غیر الله، فلیس من الله. و من لم یهتمّ بامور المؤمنین فلیس منهم، و من اقرّ بالذّلّ طائعا فلیس منّا اهل البیت. [مىفرماید]: هر کس از امّت من جز به خداى روى کند بیگانه از خداست، و هر کس در قضاى حوائج مؤمنین اهتمام نکند از مؤمنین بشمار نشود، و کسى که در نزد مخلوق خود
را ذلیل و زبون دارد بیگانه از ما و اهل بیت است.
1) عنقا: جبرا. یعنى به طورى که اختیار و اراده از او سلب شود و فقط بنده آلت و افزار کار باشد (ب).
2) غلا: گرانى قیمت.
3) ترجمه عبارت به این شیوه صحیحتر است: مىخوانم مردم را به سوى خدا، در حالى که من و پیروان من بر طریق بصیرت و بینائى مىباشیم.
4) زنخ: چانه، لکن مقصود از لحیة موى تمام صورت است نه تنها موى چانه چنانکه مؤلف محترم ترجمه نمودهاند (ب).
5) سوره اسرا، آیه 64: در اموال و فرزندان با ایشان انباز باش.
6) اعداد: مهیا نمودن.
7) لین العریکه: کسى که داراى روش نیک و اخلاق سلیس باشد.
8) سفله: مردم پست.
9) جمودت: خشکى.
10) دمعه: اشک.
11) تطیر و تشأم: فال بد زدن.
12) سوره حجر، آیه 88: دو چشم خویش را باز مکن به سوى آنچه از افزودنىها آنان را بدان برخوردار کردیم و بر ایشان اندوه مخور و بال [تواضع] خویش را فرود آر براى مؤمنان.
13) دثار: لباسى که روى لباسهاى زیرین پوشند براى محافظت از سرما، مثل: عبا و قبا و کت و شلوار.
14) ضجیع: همسر.
15) دفوف: کسى که کارش دف زدن باشد.
16) دمار: هلاک.
17) باد احمر: باد سرخ یعنى بادى که گرد و غبار سرخ به همراه آورد.
18) مسخ: در لغت به معنى دیگر گونه شدن صورت انسانى است به صورتى قبیحتر مثل مسخ انسان به صورت میمون.
19) فسخ: در لغت به معنى سست گردیدن، کهنه شدن و بىخرد شدن، تباه گردیدن و جدا جدا شدن را گویند. و محتمل است که مقصود از فسخ در این حدیث همان نادانستن و بىخرد شدن باشد.
20) مزجاة: ناچیز، کم.
21) حزم: احتیاط، محافظهکارى در امور.
22) حصافت عقل: استقامت و استحکام آن.
23) استخاره: طلب خیر نمودن، یعنى از خدا بخواهد که برایش خیر مقدر کند.
24) شباب: جوانى.
25) مصارع: جمع مصرع، کشتى گرفتن و بر زمین افکندن، کشتىگیر.