همانا بعد از من از دین بگردید و کافر شوید و گاهى خواهد آمد که من و اگر نه على را ملاقات کنید، در لشکرى مانند سیل به سرعت و شدّت و به کفران خویش در کیفر شوید، دانسته باشید که على پسر عمّ من و وصى من است و قتال خواهد کرد به تأویل قرآن چنانکه من قتال کردم به تنزیل قرآن.
و دیگر از احادیث عامه. قال احمد فى مسنده عن ابن عبّاس: لمّا مرض رسول الله مرضه الّذى مات فیه قال ادعوا الى علیّا قالت عائشة: ندعو لک أبا بکر. قالت: حفصة ندعوا لک عمر. قالت أمّ الفضل: ندعو لک العبّاس. فلمّا اجتمعوا رفع رأسه فلم یر علیّا فسکت فقال عمر. قوموا عن رسول الله. گوید: یک روز در مرض موت رسول خداى فرمود على را به نزدیک من حاضر سازید، عایشه، ابو بکر را بخواند؛ و حفصه، عمر را طلب داشت؛ و ام الفضل، عباس را حاضر ساخت. چون انجمن شدند پیغمبر دیده بگشود و نگران گشت، چون على را نیافت با ایشان هیچ سخن نکرد، عمر ملالت خاطر پیغمبر را فهم کرده گفت: برخیزید از نزد رسول خداى
بیرون شویم و این تنبیهى بود که مرا با ایشان حاجتى نیست چرا على را حاضر نساختید.