جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وفای بعهد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

شاید مؤثرترین درس در مدرسه حدیبیه درسی باشد که پیمبر (ص) در زمینه وفای بعهد و محترم شمردن پیمان و مقید بودن بمقتضای قول و قرار القاء فرموده است،و این همان درسی است که آنرا از سرگذشت تاریخی و مهیج ابوجندل فرا میگیریم.

خلاصه‏ی این درس از این قرار است:

سهیل بن عمرو رئیس هیات اعزامی قریش، پسری جوان داشت که خدا او را به اسلام هدایت کرد، ولی پدرش، که از اسلام آوردن از بشدت خشمگین و ناراضی بود، او را در مکه زندانی ساخت، و بمنظور باز گرداندنش بکیش بت پرستی تحت شکنجه قرار داد، ولی او در برابر انواع آزار و عذاب صابر و استوار بماند، و دین خود را حفظ کرد.

قضارا این پسر – که ابوجندل نام داشت – فرصتی بدست آورد، و از زندان فرار کرد، و همان حال که قید و بند بسته بود خود را بمقر مسلمین در حدیبیه رساند، و از برادران مسلمان خود حمایت و پناه خواست، و مسلمین آغوش گرم و پرمهر خود را بروی او گشودند، و مقدمش را گرامی داشتند، ولی سهیل بن عمرو پدر آن جوان چون او را در میان مسلمین یافت بروی او فریاد کشید، و ضربتی سخت بر او بنواخت، و آنگاه گریبانش را بگرفت و با شدت و غلظت او را بطرف خود کشید، و بطرف مکه براه انداخت، تا بزندانش بازگرداند.

در اینمیان ابوجندل فریاد استغاثه برآورد، و برادران مسلمان خود را ندا

داد، و گفت: آیا روا میدارید که مرا بزندان شرک باز گردانند، تا از دین خود منحرف سازند؟!

آیا نمی‏بینید که بر من چه میگذرد؟!

برادران مسلمان ابوجندل در برابر این صحنه تاثرانگیز تاب مقاومت نیاوردند، و شتابان بحمایت او برخاستند، و کوشیدند تا او را از دست پدر ستمگرش برهانند، و در موضع برادری عزیز در جمع خود بدارند.

ولی سهیل بن عمرو برای استرداد پسر، و بیرون آوردنش از جمع مسلمین متوسل بزور نشد، بلکه به احتجاج با پیمبر (ص) توسل جست، و از آن حضرت خواست تا بمقتضای ماده هشتم از قرارداد صلح پسرش را از جمع مسلمین بازستاند، و به او بازگرداند. و آنگاه گفت: این نخستین آزمایش وفا بعهد و محترم شمردن پیمانست، زیرا پیش از آمدن این پسر مواد پیمان میان ما بمرحله قطعیت رسیده بوده است.

پیمبر (ص) که بارزترین مظهر وفاء بعهد و پاسداری پیمان بود – چاره‏ای جز این ندید که بقول و قرار خود عمل کند، و مواد مورد اتفاق را مو بمو بکار بندد، از اینرو سخن سهیل را تصدیق کرد، و به او اجازه داد تا پسر مسلمان خود را دستگیر کند، و بمکه بازگرداند، در صورتیکه میدانست که این کار احساسات مسلمین را بشدت جریحه‏دار می‏کند، و بیش از همه خاطر حساس و قلب رؤف خود آن حضرت را آزرده و متأثر میسازد.

الا اینکه پیمبر (ص)، بنا بشفقت و رحمتی که در جان و دلش سرشته بود از سهیل بن عمرو خواهش کرد که پسرش را در جمع مسلمین بگذارد، و بعهده لطف و مرحمت او بسپارد، و اینگونه تقاضا در میان عرب امری شایع و سنتی قدیم بود، ولی سهیل – بر خلاف رسم و سنت عربی – این خواهش را رد کرد، و با صراحت گفت: من او را در پناه تو نمیگذارم:

اما قلب رئوف پیمبر (ص) اجازه نداد که قضیه ابوجندل را در همینجا پایان‏یافته تلقی کند، بلکه بار دیگر خواهش خود را در میان نهاد، ولی سهیل این بار نیز با سرسختی تمام این خواهش را رد کرد، و در این حال حویطب

بن عبدالعزی و مکرزبن عمرو – دو عضو دیگر هیات – که شدت تاثر پیمبر از حال ابوجندل را مشاهده کردند، تحت تاثیر واقع شدند، و ابوجندل را در پناه خود قرار دادند، و متعهد شدند که در مکه هیچگونه آزاری به او وارد نشود. و آنگاه این پناهندگی را بطور رسمی اعلام کردند.

پیمبر (ص) – چنانکه یادآور شدیم – منتهای کوشش را بکار برد، تا مگر ابوجندل را در پناه خود نگاه دارد، و از شر مشرکین برهاند، و حتی شدت علاقه آن حضرت به آزاد ساختن آن جوان مسلمان حضرتش را بر آن داشت تا از اوج مقام استغناء و عظمت تنازل کند، و آزادی ان را از جبهه شرک و نمایندگان کفر درخواست نماید! اما با اینهمه، سرسختی و عناد سهیل بن عمرو کوششهای آن حضرت را با یأس مواجه ساخت.

ولی آن جوان مسلمان اگرچه از آزادی عاجل نومید شده بود، بمژده‏ای بزرگ که از مقام رسالت دریافت کرد دل خوش داشت، و زاویای قلبش از آن مژده بنور امید روشن گشت، و این مژده چنان بود که پیمبر(ص) او را مخاطب ساخت و فرمود:

ای اباجندل، صبر کن و چشیدن تلخی صبر را در حساب خدا بگذار، و پاداش چشیدن آن شرنگ جانکاه را از او طلب کن، زیرا خدا برای تو و یاران مستضعف تو گشایشی و راه نجاتی مقرر خواهد ساخت.

ابوجندل با شنیدن سخنان حیات بخش پیمبر (ص) قانع و خشنود شد، و به آن مژده بزرگی که دریافت کرد اطمینان و دلگرمی یافت، و خود را در اختیار پدر مشرک خویش قرار داد، و بهمراه او بمکه بازگشت، و همچنان در انتظار تحقق مژده پیمبر (ص) شکیبا و پا برجا بماند، تا پس از مدتی کوتاه و کمتر از یکسال خدای تعالی همان گشایش را در زندگانیش پدید آورد، و راه نجات را پیش پایش نهاد.