در سال هشتم هجری بود که ابراهیم فرزند پیغمبر اسلام از مادر خود ماریه متولد شد.
زینب دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله درهمین سال از دنیا رفت.
جریان جنگ موته:
موته (بضم میم و سکون واو) قریه ای از قریه های بلقاء در اراضی شام است. از موته تا بیت المقدس بطور تقریب دو منزل راه است.
تعداد لشگر اسلام در این جنگ (3000) مرد بودند، امیر و رهبر لشگر اسلام جعفر بن ابیطالب بود، بعد از او زید بن حارثه و بعد از او عبدالله بن رواحه.
در این جنگ تعداد لشگر کفار که امیر آنان شرجیل بن عمرو بود از (100000) نفر متجاوز بود، این جنگ در ماه جمادی الثانیه ی سال هشتم هجری شروع شد.
علت این جنگ این بود که پیغمبر اسلام در سال هشتم هجری نامه ای بوسیله ی حارث بن عمیر ازدی (بضم عین و سکون زاء) برای پادشاهان روم فرستاد. همینکه حارث بزمین موته رسید شرجیل بن عمرو با او ملاقات نمود و گفت: کجا میروی؟
گفت: بشام، شرجیل گفت: تو قاصد محمدی؟ گفت: آری، شرجیل دستور داد تا دستهای او را بستند و گردنش را زدند.
وقتی این خبر به پیغمبر اسلام رسید فوق العاده آنحضرت را ناراحت کرد، لذا مسلمین را از این موضوع باخبر کرد، مسلمین به هیجان آمدند و بجانب شام حرکت کردند. در این جنگ، پیغمبر خدا و علی مرتضی علیهماالسلام شخصاً شرکت نفرمودند.
همینکه دو لشگر در مقابل یکدیگر قرار گرفتند جعفر ابن ابیطالب جلو رفت و فرمود: ای مردم از اسبها پیاده شوید و جنگ کنید، این پیشنهاد را از این جهت کرد که مسلمین بدانند راه فرار نیست و خواه ناخواه باید جنگ کرد.
جعفر بن ابیطالب پیاده شد و اسب خود را پی کرد، پرچم را بدست گرفت و بجانب دشمن حمله کرد، کفار هم از همه طرف به جعفر بن ابیطالب حمله کردند.
اول کاری که کردند دست راست جعفر را قطع نمودند. پس آن بزرگوار پرچم را بدست چپ گرفت و مشغول جنگ شد تا آنکه پنجاه زخم از جلو بآنحضرت وارد شد و بعد از آن دست چپش را هم قطع نمودند.
در این موقع بود که آن بزرگوار پرچم را با دو بازوی خود بلند میکرد و کافری با شمشیر او را شهید کرد و پرچم سرنگون گردید.
بعد از جعفر بن ابیطالب زید بن حارثه پرچم اسلام را برافراشت و پس از جنگ سختی کشته شد.
بعد از زید عبدالله بن رواحه بیرق را برداشت و جنگ
کرد تا شهید شد.
موقعی که جعفر علیه السلام از پای درآمد هیچ یک از کفار بجهت هیبتی که در میدان از آنحضرت دیده بودند جرئت نمی کردند نزدیک او روند.
همینکه سر مبارکش را جدا کردند لشگر کفار به یکبار حمله کردند و نیزه های خود را ببدن آن سرباز خدائی فروکرده جنازه ی مقدس او را بالای نیزه بلند کردند.
در این موقع بود که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه بالای منبر بود، پس از رفع حجاب ها توجهی بمیدان جنگ کرد. موقعی که جعفر بن ابیطالب را به آن حال مشاهده فرمود صورت مبارک خود را بجانب آسمان کرد و فرمود: بار خدایا پسرعموی مرا رسوا مکن.
لذا خدای توانا دو بال بآنحضرت مرحمت کرد که با آنها از بالای نیزه ها پرواز نمود و بروضه ی فردوس طیران کرد. از همین لحاظ بود که آنحضرت را جعفرطیار گفتند.
وقتی که پیغمبر اسلام از شهید شدن جعفر طیار مطلع شد در منزل جعفر آمد و بزوجه ی آنحضرت که اسماء بنت عمیس بود فرمود: فرزندان جعفر را حاضر کن، همینکه ایشان را حاضر کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را بوئید و بوسید و اشک از چشمانشان جاری شد.
اسماء گفت: یا رسول الله مگر از جعفر بن ابیطالب خبری داری؟ پیغمبر خدا فرمود: آری، جعفر شهید شده، اسماء مشغول گریه و زاری شد. پیغمبر اکرم بمنزل فاطمه ی زهراء آمد، چون آن بانو هم خبر مرگ جعفر را شنید شروع بعزاداری نمود.
پیغمبر اکرم دستور فرمود تا برای مصیبت زدگان جعفر ابن ابیطالب غذائی تهیه نمایند، چونکه ایشان مشغول عزاداری بودند و بفکر طعام خود نبودند.
مؤلف گوید: قول معصوم- چنانکه در علم اصول ثابت شده- برای مسلمین حجت است و باید بآن عمل کرد، یعنی همانطور که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله دستور داد تا برای مصیبت زدگان جعفر طیار غذا تهیه نمودند همینطور هم لازم است که تا قیام قیامت هر کس از مسلمین مصیبتی می بیند مسلمانان دیگر تا سه روز برای مصیبت زدگان غذا آماده کنند.
ولی در زمانه ی فعلی ما به این دستور اساسی عمل که نمیکنند بجای خود بلکه بعکس آن رفتار مینمایند، یعنی شخص داغدیده تا سه روز یا بیشتر باید داغ و مصیبت قبلی را فراموش کند و بداغ و مصیبت فعلی یعنی پذیرائی مهمانهای عزیز خود بپردازد!!.
و گاهی میشود که مهمانهای محترم در گله را باز میکنند و میگویند: از ما کاملا پذیرائی نشد، زیرا مدتها در انتظار بودیم که بعد از ورود این مصیبت یک شکمی ازعزا در آورده باشیم.
جنگ ذات السلاسل- که از محل وقوع آن تا مدینه پنج منزل راه بوده- از وقایع سال هشتم هجری بوده.