در سال هفتم هجری بود که پیغمبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله با ام حبیبه که دختر ابوسفیان باشد ازدواج کرد.
در همین سال بود که رسول خدا با میمونه دختر حارث ازدواج فرمود. و در سال هفتم هجری بود که عمره ی قضاء انجام شد.
جریان جنگ خیبر:
خیبر نام شهر بزرگی است در زمین حجاز که دارای مزرعه و خرما و قلعه های زیادی است و ساکنین آن یهود بودند. فاصله خیبر تا مدینه تقریبا چهار شب راه است.
جنگ خیبر در ماه جمادی الاولی سال هفتم هجری واقع شد.
بعد از آنکه جنگ احزاب واقع شد و مشرکین شکست خوردند و ضعیف شدند شوکت مسلمین در جزیرة العرب تقویت
شد، عرب و یهود برای پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و یاران آنحضرت هزارها حساب میکردند.
یهودیان خیبر خائف و ترسان شدند، لذا با اعراب و بعضی از قبیله ها پیشنهاد اتحاد دادند تا جبهه ای بر ضد مسلمین تشکیل دهند.
پیغمبر معظم اسلام از این مشورت بی خبر نبود لذا لشگری تشکیل داد که تعداد آنان (1400) نفر مرد جنگی بود و در وسط خانه ی یهودیان با ایشان جنگ کرد.
موقعی که مسلمین به خیبر رسیدند یهودیان متحصن شدند و از پشت دیوارها از خود دفاع مینمودند! پیغمبر اسلام بیشتر از ده روز بود که یهودیان خیبر را محاصره کرده بود.
محمدجواد مغنیه در کتاب (فضائل الامام علی) مینگارد: از این ببعد سخن را بعهده ی استاد عبدالرحمان شرقای- که فعلا از بزرگان و رهبران مصریها بشمار میرود و در شهرهای عربی شهرتی دارد- واگذار مینمائیم.
زیرا که شرقای مقاله ی طولانی در روزنامه ی (المساء المصریه) شماره (27) ایارسنه ی (1961) منتشر کرده و راجع به جنگ خیبر سخنرانی نموده که مضمون عین آن مقاله این است:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت که قوای خود را جمع کند و خیبر را فتح نماید، زیرا که اجتماع یهود در خیبر قدر و شجاعت آنان را در مقابل مسلمین بیشتر می کرد، لذا پیغمبر اسلام لشگر خود را جمع کرد و آنان را دستورداد تا خیبر را فتح نمایند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز اول پرچم لشگر
را به ابوبکر داد ولی ابوبکر نتوانست به خیبر هجوم کند.
در روز دوم رهبری لشگر را بعهده ی عمر بن الخطاب نهاد و عمر همه ی آنروز را جنگ کرد ولی نتوانست خیبر را فتح کند.
بعد از آن پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب را خواست و بآنحضرت فرمود: این پرچم را بگیر، خدا فتح و پیروزی را نصیب تو کند.
علی علیه السلام زره را برای اینکه در موقع جست و خیز سبک باشد از تن خود بیرون آورد و مردان خود را نیز بهمین منظور دستور داد تا زره های خود را تخفیف دادند.
علی علیه السلام بطرف دشمن حرکت کرد و سفارش حضرت محمد را در ذهن داشت زیرا که فرموده بود: قاصد خود را تا آن موقعی که نزدیک خیبر برسی نزد من بفرست و یهود را بجانب اسلام دعوت کن، چنانچه اطاعت نکردند با آنان جنگ کن. بخدا قسم که اگر خدا بوسیله ی تو یک مرد را هدایت کند برای تو بهتر است از شتران سرخ. علی علیه السلام تصمیم گرفت که گروه یهود را بسوی اسلام دعوت کند شاید قبول نمایند؟.
لذا جلو آمد و یهودیان را بجانب اسلام دعوت کرد، ولی یهودیان آنحضرت را مسخره کردند.
بعد از آن علی علیه السلام از یهود خیبر خواست که تن بتن با مسلمین بجنگند و مردان شجاع خود را بفرستند تا علی بنفس نفیس خود با آنان مبارزه نماید!.
حارث که یکی از دلیران یهود بود بجنگ علی آمد و آن شیر خدا او را از پای در آورد. دیگری آمد و علی او را بجزای خود رساند. این موقع بود که صدای مسلمین برای مسخره ی
دلیران یهود بلند شد.
حضرت اسدالله الغالب علی علیه السلام بدلیران یهود فرمود: مردی را در جنگ من بفرستید که بتواند در میدان ثابت باشد و استقامت نماید؟!.
لذا مرحب خیبری که بزرگ سواران خیبر بود بجانب علی علیه السلام خروج کرد.
مرحب در صورتی بجانب علی خارج شد که: شکم بسیار گنده و بزرگ، با تکبر، مطمئن، باهیبت، چاق و فربه!!.
حربه ی خوفناکی در دست داشت که دارای سه سر بود، تمام بدن خود را غرق زره کرده بود، سر و ساق پاهای خود را با آهن پوشانده بود، در تمام بدنش سوراخی پیدا نمی شد که شمشیر دشمن در آن نفوذ کند.
علی علیه السلام با قامت معتدل و بدون زره بجانب مرحب رفت، در دست آنحضرت فقط یک شمشیر بود، مسلمین و یهود در انتظار این بودند که کار علی ساخته خواهد شد، ولی علی علیه السلام این قدرت را داشت که بهترین استفاده را از تخفیف زره بنماید.
علی علیه السلام مرحب را مهلت داد که بازره و اسلحه ی خود جلو آمد تا اینکه نزدیک بود نوک حربه ی مرحب بسینه ی علی اصابت کند.
علی علیه السلام بناگاه عقب نشینی کرد و به هوا برجست و حربه ی مرحب را از خود دور کرد و با قوت هر چه بیشتر آنچنان با شمشیر بر فرق مرحب زد که آهن و کلاه خود سر مرحب شکافته شد، شمشیر آن شیر خدا جمجمه ی مرحب را بدونیم کرد،
مرحب نقش زمین شد، صداهای فتح و پیروزی از لشگرگاه مسلمین بلند شد.
علی علیه السلام با مردان جنگی خود متوجه در خیبرشدند و با قوت خود آنرا از جای در آوردند. آن یهودیانی که کشته شدن مرحب ایشان را دچار ترس و وحشت کرده بود فرار میکردند و بقلعه ی دیگری پناهنده میشدند، مقاومت ایشان چندان طولانی نشد و یهود اعلام کردند که برای تسلیم آماده شده اند.