که بر بنی اسرائیل فرستاده شد، خداوند بسیار بزرگتر و عجیبتر آن را بر دشمنان محمد(ص) فرستاد و آن فرستادن ملخهایی بود که دشمنان حضرت را خوردند (در حالی که ملخهای عذاب در زمان حضرت موسی (ع) مردان قبطی را نخورده بلکه زراعتهای ایشان را خوردند) جریان از این قرار بود که رسول الله (ص) در یکی از سفرهایشان به شام رفتند، در این سفر دویست نفر از یهودیان هنگام خروجش از مدینه به عنوان استقبال تا مکه همراه او بودند و میخواستند حضرت را به قتل برسانند زیرا میترسیدند که خداوند دولت یهود را به دست محمد(ص) از بین برده و نابود سازد پس اراده نمودند تا او را به قتل برسانند و چون حضرت در قافله بود به ایشان جسارت ننمودند، هنگامی که پیامبر برای حاجتی از قافله جدا شد و بسیار دور رفت یهودیان نیز به دنبال حضرت راه افتادند واو را با شمشیرهای برهنه احاطه نمودند، در این زمان خداوند عزوجل از زیر پای پیامبر و از میان ماسهها، ملخهای بسیاری بیرون آورد که یهودیان از دیدن آن ها به هراس افتاد و رسول الله (ص) پس از انجام حاجت خویش به سوی قافله بازگشت در حالی که ملخها آن یهودیان را میخوردند، اهل قافله با دیدن رسول الله (ص) گفتند: جماعتی که به دنبال تو بیرون آمدند چه شدند، هیچیک از آنها هنوز بازنگشتند؟ حضرت فرمود: آنها آمدند تا مرا به قتل برسانند و خداوند عزوجل ملخهایی را بر آنها مسلط ساخت اگر میخواهید بیاورید و آنها را ببینید.
بعضی از آنها مرده و برخی در حال مرگ بودند و ملخها در حال خوردن آن دشمنان خدا بودند و هنوز اهل کاروان بازنگشته بودند و نظارهشان به این صحنهها تمام نشده بود که ملخها به جایی که از آنجا بیرون آمده بودند بازگشتند در حالی که هیچ اثری از دشمنان رسول الله (ص) نمانده بود.