جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کوشش برای قتل ابوسفیان‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

پس از این حادثه، پیمبر (ص) عمرو بن امیه ضمری را، که در عصر جاهلیت در کار ترور اشخاص شهرتی بسزا داشت، و در دوران مسلمانیش فدائی ممتازی بشمار می رفت، مامور قتل ابوسفیان ساخت، و سلمة بن اسلم و بروایتی جبارین صخرانصاری را بهمدستی او برگزید و فرمود اگر ابوسفیان را در حال غفلت بیابند او را بکشند.

عمرو بفرمان کرد، و چند روزی بیش نگذشته بود که با دستیارش وارد مکه شدند ولی فرصتی برای قتل ابوسفیان نیافتند، زیرا بمجرد ورود بمکه رازشان فاش شد.

ابن اسحاق در سیره آورده است که: پس عمرو و دستیارش از مدینه بیرون شدند، تا شبانه بمکه در آمدند، پس جبار عمرو را گفت: بهتر آنست که پیش از هر کار طوافی گرد کعبه بجا آوریم و دوگانه ای بدرگاه یگانه بگذاریم. عمرو گفت این قوم چون طعام شام را صرف کنند، بر در خانه هاشان می نشینند، و بیم آنست که پیش از اجراء مأموریت رازمان کشف شود، ولی جبار گفت: ان شاء الله چنین نخواهد شد.

عمرو گفت: پس طواف کعبه و نماز را بجا آوردیم، و آنگاه بجستجوی ابوسفیان روان شدیم، ولی بخدا قسم ما همچنان در کوچه های مکه در حرکت بودیم که مردی از اهل مه مرا زیرا نظر گرفت، (و این مرد بنا بقول صاحب طبقات، معاویه بن ابی سفیان بوده است) و گفت: بیگمان عمرو بن امیه ضمری جز برای انگیختن شری بدیسنو نیامده است، پس من رفیق خود را بانگ زدم که: النجاه! و آنگاه گامها را تند و بلند برداشیم، تا بکوهی برآمدیم، و مشرکین مکه بتعقیب ما

بیرون شدند، تا چون ما بکوه بالا رفتیم از دست یافتن بما نومید شدند، و پس از آن ما بازگشتیم و بدرون غاری پنا بردیم، و شب را در آنجا بصبح آوردیم، در حالیکه سنگها را پیرامون خود همی چیدیم:

پس چون صبح بدمید مردی از قریش که بر اسبی سوار بود از آنسو بگذشت و من در اینحال گفتم: اگر او ما را ببیند فریاد خواهد زد، و جوانان قریش ما را دستگیر خواهند کرد، و خواهند کشت، از اینرو بحکم ضرورت از کمینگاه بیرون شدم و با خنجری که برای ابوسفیان به ارمغان آورده بودم، ضربتی بروی پستان او وارد کردم، و او چنان فریادی برآورد که بگوش همگی مردم مکه رسید.

سپس بجای خود بازگشتم، و در آن حال که آن مرد در آخرین رمق زندگی بود افرادی از مکه بهوای او پیرامونش گرد آمدند، و از او پرسیدند که چه کسی این چنین ضربتی بر تو وارد ساخته است؟ و او گفت: عمرو بن امیه ضمری، ولی بیش از این سخن نیارست گفت، و پیش از آنکه محل اختفاء ما را باز نماید مرگ او را در ربود، و مردم بحمل جنازه او پرداختند، و ما همچنان در آن غار ماندیم تا روز را بشام بردیم، و شبانگاه از آنجا به آهنگ مدینه روان شدیم.