که برای موسی (ع) ببود و به ماری بزرگ تبدیل میشد و هر آنچه که ساحران عصا و طناب انداخته بودند بلعید ولی برای محمد (ص) معجزهای بالاتر رخ داد این گونه که گروهی از یهودیان نزد محمد(ص) آمده و از او سئوالاتی کرده و با او مجادله نمودند و از هیچ چیزی سؤال نکردند و هیچ مسئلهای را مطرح نکردند مگر این که به بهترین وجه رسول الله (ص) جواب آن را میداد پس آن یهودیان به حضرت گفتند: ای محمد
اگر تو پیامبر هستی برای ما عصایی مانند عصای موسی بیاور و رسول الله (ص) فرمود: من عصایی بهتر و برتر از عصای موسی (ص) میآورم چون معجزهی من تا قیامت پس از من باقی میماند و به دشمنان و مخالفان متعرض میگردد وهیچ یک از آنها هرگز قادر نیستند حتی با یک سوره از آن مخالفت و مقابله نمایند، عصای موسی (ع) از بین رفت و پس از موسی(ع) باقی نماند، پس بیازمایید همان گونه که قرآن باقی میماند و آن را آزماش میکنند و میآزمایند، سپس من چیزی برای شما خواهم آورد که برتر و عجیبتر از عصای موسی (ع) باشد، یهودیان گفتند: بیاور، حضرت فرمود: همانا موسی (ع) باشد، یهودیان گفتند: بیاور، حضرت فرمود: همانا موسی (ع) عصای دست خویش را میانداخت و کافران قبطی میگفتند: در این عصا حیله و نیرنگی نهفته است، به درستی که خداوند تعالی برای محمد چوبهایی را به مارهای فراوان تبدیل خواهد کرد به گونهای که او آن چوبها را حتی لمس هم نمیکند و هیچ ماری را ظاهر نمیکند، هنگامی که به خانههایتان بازمیگردید و شب هنگام در فلان خانه دور یکدیگر جمع میشوید خداوند همه تیرهای سقف خانهتان را به افعیهای بسیاری تبدیل میکند (و تیرهای سقف آن خانه بیشتر از صد هزار تیر چوبی بود) پس آن افعیها به سوی چهار نفر از شما میآیند و آنها را میکشند و بقیه شما از ترس تا صبح فردای آن روز بیهوش میشوید، یهودیان نزد شما میآیند و شما جریان را برایشان تعریف میکنید و آنها آن چه را که در برابر دیدگان شما اتفاق افتاده تصدیق نمیکنند و آنها نیز شب هنگام آن مارها را میبینند همانگونه که شما شب گذشتهاش دیده بودند پس عدهای هم از ایشان خواهند مرد و جمعی از ایشان هم دیوانه و متوهم میگردند و بیشتر آنها از هوش میروند. راوی میگوید: به خدایی که محمد(ص) را به حق به پیامبری مبعوث نمود همه آن جماعت در مقابل رسول الله (ص) خندیدند و از او خجالت نکشیدند و نترسیدند و برخیشان به دیگری میگفتند، ببینید چه ادعایی میکند و چگونه از حد خود تجاوز مینماید پس رسول الله (ص) فرمود: اگر الآن میخندید به زودی خواهید گریست و از مشاهده آن چه که به شما خبر دادهام
متحیر خواهید ماند، پس هر کس از شما با دیدن این صحنهها ترسید و بر جانش و از مرگ هراسناک و ناتوان شد این چنین بگوید: (اللهم بجاه محمد الذی اصطفیته و علی الذی ارتضیته و أولیائهم الذین من سلم لهم امرهم و اجتبته، لما قویتنی علی ما أری) پس هر کس در آن جا بمیرد از آنانکه دوستش داشته و زندگی او را میخواهند وقتی این دعا را برای او بخوانند خداوند او را زنده میکند و او را نیرو میبخشد.
راوی میگوید: همه یهودیان بازگشتند و در آن موضع و مکان قرارشان جمع شدند و حضرت محمد(ص) (و سخنانش که گفته بود تیرهای سقف خانهشان به افعی تبدیل خواهد شد را به مسخره و استهزاء گرفتند) پس در این حال صدای حرکتی از سقف را شنیدند، و ناگاه دیدند که تیرهای چوبی سقف به مارها و افعیهای زیادی تبدیل شدهاند و سرهایشان را از سقف پایین آورده و برگرداندهاند و به سوی ایشان آمدند پس هنگامی که یکی از آن افعیها به آنها رسید چمبره زد و به سوی لوازمی که در خانه بود رفت و هر چه از کوزهها و ظروف و نردبان و صندلیها و چوب وهاون و درها را به یکباره بلعید و همان بلایی که رسول الله (ص) فرموده بود به سرشان آمد، چهار نفر از ایشان از دنیا رفتند و عدهای از ایشان هم دیوانه شدند و عدهای هم که بر جانشان ترسیدند دعایی که رسول الله (ص) خواندند، آنها هم زنده شده و برخاستند وقتی همگی آنها این صحنهها را دیدند گفتند: این دعایی که محمد گفته بود اجابت شد همانا که او مردی راستگو وصادق است اگر چه تصدیق نبوت او بر ما سنگین است، آیا این دعا را نخوانیم تا بواسطه آن ایمان را بر زبان جاری ساخته و او را تصدیق نماییم و قلوب خویش را به اطاعت اوامر و نواحی او در آوریم؟ و به واسطه آن دعایی که رسول الله (ص) به آنها آموزش داده بود ایمان آوردند و خداوند قلوب ایشان را به نور ایمان پاک و مطهر نمود و کفر را از وجودشان زائل ساخت، پس به خداوند و
رسولش ایمان آوردند، هنگامی که صبح فردای آن روز رسید دیگر یهودیان هم در آن مکان اجتماع نمودند و تیرهای سقف به مارهای بزرگ تبدیل شدند همان گونه که قبلا مبدل شدند پس یهودیان شاهد بودند و متحیر و بهتزده نظاره میکردند عدهای از آنها را ترس جان باختند و تیرهروزی بر دیگران غلبه شد.