جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

موسی

زمان مطالعه: 6 دقیقه

خداوند به موسی (ع) دوازده چشمه عطا فرمود: (فانفجرت منه اثنتا منه اثنتا عشرة علینا) و محمد (ص) در روز امضاء پیمان صلح حدیبه در همان مکان به براء بن عازب امر فرمود تا در چاهی قدیمی که خاکی از آب بود تیری بکارد پس او نیز چنین کرد و خداوند از آن دوازده چشمه جوشاند به قدری که آب آن هشت هزار مرد را سیراب نمود و همه را کفایت کرد و نیز رسول خدا (ص) از بین انگشتان خویش آب روان نمود و همه را کفایت کرد و نیز رسول خدا (ص) از بین انگشتان خویش آب روان می‏ساختند و این هم از معجزات بسیار عجیب حضرت بود. خداوند برای موسی (ع) ستونی از آسمان فرستاد که شامگاهان به ایشان روشنایی می‏بخشید و روز ایشان را بالا می‏آورد و رسول الله (ص) به بعضی از اصصحابشان عصایی می‏دادند که بوسیله‏ی آن عصا مقابل و ر بروی خود را روشن کرده و می‏دیدند، آن حضرت به قتادة بن نعمان ساقه‏ی خرمایی داده بود که ده قدم جلوتر از او را روشن می‏ساخت.

خداوند می‏فرماید: (و لقد آتینا موسیتیمع آیات بینات) ضحاک و ابن عباس می‏گویند آن نه نشانه معجزه عبادت بودند از عصی، سنگ، دریا، طوفان، ملخ، پشه و قورباغه و خون (که به وسیله‏ی آن‏ها قدرت خداوند را به مردم نشان می‏داد).

آورده‏اند که روزی پیامبر به شام می‏رفت و در راه دور از چشم دیگران گرفت پس یهودیان شام با شمشیر به سوی حضرت تاختند که در این حال خداوند ملخایی را از زیر پای حضرت بیرون آورد، پس مهاجمین ترسیدند و آن ملخ‏ها بر هر کسی که حمله می‏کردند آن را می‏خوردند و آن یهودیان دویست نفر بودند که همگی‏شان به وسیله ملخها از بین رفتند و رسول خدا (ص) فرمود: بین رکن و صفا قبرهای هفتاد پیامبر است که جز به بلای گرسنگی و پشه از بین نرفتند، روزی عده‏ای جهت صدمه زدن به رسول خدا (ص) به دنبال او بودند پس یکی از آن‏ها به لباسش نگاه انداخت و دید که در لباسش پشه است و شروع به خاریدن بدن خود نمود و از یارانش دور افتاد و آن قدر بدنش را خاراند که گوشت بدنش ریخت و همه آن‏ها یکی پس از دیگری دیدند که پشه‏ها به جانشان افتاده است آن گاه تعداد پشه‏ها بر روی بدن‏هایشان زیاد شد و بر آنها چیره یافت وهمه آن‏ها بین پنج روز تا دو ماه بیشتر زنده نمانده و همگی مردند.

و نیز جماعتی قصد به قتل رساندن رسول الله (ص) را نمودند پس از مکه خارج شدند و بسوی مدینه رفتند، خداوند بر ایشان و بر توشه‏ها و مشک‏ها و وسایل ایشان موشهایی را مسلط نمود و آن موش‏ها نیز مشک‏های ایشان را سوراخ کرده و آب‏های ایشان را هدر داده و ریختند، آن دشمنان خدا عطشان شدند و از تشنگی پوستشان به استخوان چسبیده بود به عقب و به چشمه‏ها و حوضهایی که از آن جا آب برداشته بودند بازگشتند تا دوباره از آن جا آب تهیه کنند و همراه خود بیاورند ولی موش‏ها بر آنها پیشی گرفته و زودتر از ایشان به حوضچه‏های آب رسیده و دیواره آن‏ها را سوراخ کردند و آب آن حوضچه‏ها را به بیابان ریخته و از بین بردند، در آخر همه کافران از تشنگی مردند و هیچ یک از آن‏ها توبه نکردند و سوگند نخورد مگر یکی از آنها که پیوسته می‏گفت: ای خدای محمد و آل محمد من از آزار و اذیت او توبه کردم، خداوندا، غم و اندوه ومشکل مرا به حق عظمت محمد و آل‏محمد برطرف فرما، و ما

خداوند او را نجات داد و قافله‏ای از نزدیک او می‏گذشت که او را پیدا کرد و سیراب نموده و با خود بردند و را بی‏نیاز ساختند، او نیز به پیامبر ایمان آورد و حضرت نیز آن مرکب و اموالی که مردم به او داده بودند به خودش بخشید.

یکبار پیامبر حجامت نمود و خونی که از بدنشان خارج شده بود را برای ابی‏سعید خدری فرستاد و به او گفت: که: این خون را پنهان نما، ابی‏سعید رفت و آن خون را نوشید حضرت به او فرمود: با آن خون چه کردی؟ او گفت: آن را نوشیدم، حضرت فرمود: آیا من به تو نگفتم که آنرا پنهان کن؟ (آنگاه شکم خود را نشان داد) حضرت فرمود: باز برای تو ظرفی مانند قبل می فرستم، بدانکه خداوند به آتش دوزخ حرام کرده گوشت و خون تو را بخاطر اینکه به خون و گوشت من ممزوج و مختلط شده است پس عده‏ای از منافقین که حدود چهل نفر بودند به خاطر این حرف او را مسخره می کردند، پیامبر فرمود: خداوند روزی آنها را خون قرار دهد، پس از بینی همه آن منافقین خون جاری شد و همچنین از دندانهای ایشان خون چون سیل روان شد و هر چه غذا و آب می خوردند و می‏نوشیدند با خونشان مخلوط می‏شد و چهل روز به اینحال بودند پس به هلاکت رسیدند.

خداوند می‏فرماید: (اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء) ولی خداوند به حضرت محمد (ص) از آنچه به موسی (ع) داده بود بهترش را عطا فرمود و آن نوری بود که از دست راستش وقتی می‏نشست متصاعد می شد و همه مردم این نور را می‏دیدند و این نور تا هنگامی که برمی‏خواست باقی بود، رسول الله (ص) بسیار دوست می داشت که حسن و حسین (ع) نزد او بیایند پس آنها را صدا می‏زد و می‏فرمود: پیش من بیایید عزیزان من، آنها که در مکانی دور بودند گویی صدای حضرت را می‏شنیدند و به ایشان الهام می‏شد و می‏آمدند. حضرت به انگشت سبابه‏اش اشاره می‏کرد و می‏فرمود: وقتی آنها از در خانه خارج شدند مسیر آنها

را تا اینجا بهتر از خورشید و ماه روشن کن، پس آن‏ها می‏آمدند و انگشت سبابه حضرت با نور خود راه را برای آن‏ها روشن می‏نمود وقتی می‏آمدند انگشت حضرت به حال اولش باز می‏گشت وهنگامی که حسن و حسین(ع) باز می‏گشتند مثل آمدنشان راه را روشن می‏نمود.

خداوند در مورد حضرت موسی (ع) فرمود: (و أن ألق عصاک) در این مورد روایتی است که زبیر بن عوام در بعضی از غزوات که با رسول الله (ص) بود بر اثر ضربات جنگ شمشیرش می‏شکست پس حضرت چوبی می‏گرفت و دو طرف ان چوب را دست می‏کشید و مسح می‏نمود پس آن چوب به شمشیری بسیار خوب تبدیل می‏شد و زبیر بن عوام با آن ضربات بسیاری فرد می‏آورد و به وسیله آن با دشمنان می‏جنگید.

همچنین خداوند به خاطر حضرت رسول (ص) تیرهای سقف خانه یهودیان را به افعی و مارهای بزر تبدیل فرموده بود که آن تیرها بیشاز یکصد تیر بودند که به سوی آن‏ها رفته و اثاثهای خانه آنها را بلعید، چهار نفر از آن یهودیان مردند و جماعتی دیوانه شدند و باقیمانده آن یهودیان اسلام آوردند و گفتند: خداوندا به حق عظمت محمد که تو او را انتخاب نمودی، خداوندا تو را به کسی که به ولایت او راضی هستی و دوستان ایشان که برای تسلیم امر ولایت به آن‏ها ایشان را انتخاب نمودی، این چمهار نفر را دوباره جان ببخش و خداند نیز آن چهار نفر را زنده کرد.

خداوند در قرآن به موسی (ع) می‏فرمایند:(فاضرب بعصاک الحجر) در مورد این آیه، أمیرالمؤمنین علی (ع) می‏فرماید: روزی با رسول الله (ص) به سمت باغ ها و محله خیبر رفتیم در هنگام گذر از آنجا کهبه محلی به نام یثخب رسیدیم از آن عبور کردیم که در این هنگام چهارده مرد از پشت به سمت ما آمدند، یاران گفتند: یا رسول الله(ص) دشمن در پشت ما و بیابان ما و بیابان رو به روی ماست، همان گونه که یاران موسی (ع) گفتند:(أنا لمدرکون) پس رسول خدا نشست و چنین دعا نمود: خداوندا تو برای هر پیامبری

آیت و معجزه‏ای نشان داده‏ای حال قدرت خودت را به من نشان بده پس در این هنگام حضرت سوار بر مرکب خویش شد و صف آن‏ها را شکافت در حالی که اسب‏ها صدای سم آن را نشنیدند و شترها سرعت چالاکی آن را درک نکردند پس ما بر برگشتیم و حضرت صف آن دشمنان را شکافت.

خداوند با موسی (ع) در طور سینا سخن گفت ولی با محمد (ص) در عرش خود در نزدیکی نجوا نمود، در سدرة المنتهی، بین موسی (ع) و خداند واسطه و حجاب بود ولی هیچ کس بین محمد(ص) و خدایش حجاب نبود. خداوند به سوی بنده اش وحی فرستاد ولی کسی که بر روی دو پایش را می‏رود کسی که به طی طریقش عرش را سیر می‏نماید و کسی که او را مورد ندا قرار می‏دهند با کسی که نجوا می‏کند یکی نیستند هر که دور است ندایش دهند و هر کس نزدیک است با او نجوا می‏کنند. خداوند با موسی پس از چهل شب سخن گفت، محمد (ص) در خانه ام‏هانی خوابیده بود که به مرعاج رفت، معراج حضرت موسی (ع) بعد از زمان موعود بود ولی معراج محمد(ص) بدون وعده و وعید بود، در آن حال موسی هفتاد مرد انتخاب نمود ولی محمد(ص) خودش انتخاب شده بود و یکه و تنها بود، موسی آن چه را که از عظمت خداوند دید طاقت نیاورد و از هوش رفت ولی محمد(ص) هر چه نشانش دادند طاقت آورد و نشانه‏ها و معجزات خداوند را دید.

معراج موسی در روز بود ولی معراج محمد(ص) در شب، معراج موسی بر روی زمین بود ولی معراج محمد(ص) بلای طبقات هفتگانه آسمان بود. خداوند از آن چه بین موسی و خودش گفته شده حکایت نموده و جریان را برای مردم باز کرد و از آن چه که بین خودش و محمد (ص) گذشت چیزی ابراز ننمده است.

خداوندبه بندگانش وحی می‏فرستد آن جا که می‏فرماید:(و لما جاء موسی لمیقاتنا کانه جاء من عند فرعون) یا آنجا که (موسی و أخیه أن تبوؤ لقومکما بمصر بیوتا) ولی محمد(ص) از محل عبادتش و از مسجدش تنها و بدون همراهی هیچ یک از=

خانواده‏اش خارج شد.

در این جا برای تبیین و روشن شدن کلام حضرت که فرموده بود: (یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی) شعری از حسان بن ثابت که در این باب سروده می‏آوریم:

لئن کلم الله موسی علی

تشریف من الطور یوم الندا

فان النبی أباقاسم

حی‏ء بالرسالة فوق السما

وقد صار بالقرب من ربه

علی قاب قوسین لما دنا

وان فجر الماء موسی لکم

عیونا من الصحر ضرب العصا

فمن کف أحمد قد فجرت

عیونا من الماء یوم الظما

و ان کان هرون من بعده

حبی بالوزارة یوم الملا

فان الوزارة قد نالها

علی بلا شک یوم الغدا

و کعب بن مالک انصاری می‏گوید:

فقد کلم الله النبی محمدا

علی الموضع الأعلی الرفیع المسموم‏