جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه‏ی معکوس میان هدایت غریزی و هدایت عقلی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

همیشه رابطه‏ای میان هدایت غریزی و الهامی و هدایت عقلی و عقلانی موجود است. به هر اندازه که موجود زنده از لحاظ رشد و بلوغ علمی و عقلانی‏ ضعیف است خداوند از طریق الهامات فطری و غریزی او را هدایت می‏کند، و به هر اندازه که در این ناحیه نیرو و قدرت پیدا می‏کند در آن ناحیه ضعیف‏ می‏شود زیرا نیازش سلب می‏گردد. در حیوانات، هر اندازه که حیوان پست‏‏تر است، یعنی شعور حسی و وهمی و خیالی ـ تا برسد به شعور فکری ـ در او کمتر است، الهامات غریزی او بیشتر است. مثلا حشرات که در یک درجه‏ی پست‏تری‏ هستند الهامات غریزی آن ها از هر حیوان دیگر بیشتر است. یک مگس یا یک مورچه یا یک عنکبوت یا زنبور، الهامات غریزی‏ای که دارد، حیوانات‏ عالی مانند فیل یا اسب یا میمون ندارند، زیرا این حیوانات تکامل‏ یافته‏اند و از راه حس و وهم و خیال و هوش خود می‏توانند زندگی خود را اداره کنند، مستغنی از الهام و غریزه‏اند، و غریزه‏ی الهامی در آنها خیلی‏ کم است.

انسان که از همه‏ی حیوانات از لحاظ هوش غنی‏تر و قویتر است از نظر غریزه و الهامات غریزی از همه ضعیفتر است.

پیغمبرانی که در ادوار گذشته بوده‏اند، در ادواری بوده‏اند که عقل و علم‏ بشر قادر نبوده است که مبلغ شریعت باشد، یعنی واقعا بشرهای چند هزار سال پیش قدرتشان به اینجا نرسیده بود که عده‏ای بیایند دور هم جمع شوند و بنشینند و در مسائل مربوط به شریعت خودشان فکر کنند و تجزیه و تحلیل و اجتهاد نمایند و بروند دنبال پیدا کردن آن. بشر وحشی بود و به حیوانات پست نزدیکتر بود، و همان طور که اصل قانون‏ کلی شریعتش را باید از طریق وحی به او الهام و تعلیم می‏کردند، دستگاه‏ تبلیغاتی او هم باید از طریق وحی اداره می‏شد. عقل و علم در آن زمان‏ قادر به انجام این کار نبود. همین قدر که بشر می‏رسد به آن مقام و درجه و مرتبه‏ای که واقعا مصداق علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم می‏شود، تاریخ خودش را می‏تواند ضبط کند، می‏تواند وارث تاریخ گذشته‏ی خودش باشد، می‏تواند کتاب آسمانی‏ای که به دستش می‏دهند حفظ کند، می‏تواند احادیث‏ و جوامع الکلمی را که پیغمبرش القا می‏کند ـ لااقل اصولش را ـ نگهداری بکند تا بعد بیایند در اطراف اینها علم درست کنند، می‏تواند اینها را حفظ و ضبط کند و در امر دین تفقه نماید، دیگر نیازی به انبیا برای تبلیغ آن‏ شریعت وجود ندارد. نبودن انبیاء در دوره‏ی اسلامیه خود دلیل تکامل بشریت‏ است، یعنی علم و عالم فقیه و متفقه، حکیم و فیلسوف، جانشین انبیایی‏ که کارشان تبلیغ شرایع دیگران بود می‏شود و لهذا شما می‏بینید هر یک از پیغمبران گذشته با هر کتابی در هر زمانی که آمد کتابش از میان رفت. بشر چون بالغ و رشید نبود نتوانست کتاب آسمانی خود را حفظ کند. کجاست‏ صحف ابراهیم؟ کو تورات واقعی؟ کو انجیل واقعی؟ کو آنچه که بر نوح‏ نازل شد؟ کو اوستای اصلی و تعلیمات واقعی زردشت؟ حالت بشر در آن‏ دوره‏ها عین حالت بچه مکتبی بوده. شما برای بچه مکتبی کتاب می‏خرید، شش ماه که می‏گذرد تکه تکه شده و هر تکه‏ی آن به یک گوشه‏ای

افتاده است. اما یک آدم بزرگ، یک طلبه‏ی سی ساله، شما یک مکاسب یا کفایه‏ به او می‏دهید، بیست سال روی این کتاب کار می‏کند از درس خواندن و مباحثه و تدریس، و بعد از بیست سال کتاب را می‏بینید که پاکیزه مانده‏ است. تنها در زمان ظهور خاتم‏الانبیاء بود که بشر رسید به این مرحله که‏ می‏توانست ارث دوره‏ی گذشته‏ی خودش را برای دوره‏ی آینده حفظ کند. کتاب‏ آسمانی خودش را حفظ کرد. قرآن همان قرآنی است که بر پیغمبر نازل شده. دوره به دوره علما پیدا شدند و به انحاء مختلف در حفظ ظاهر و معنی آن‏ کوشیدند. این نمونه‏ی رشد بشریت است. برای هیچ کتاب آسمانی دیگری این‏ کار نشده است.