قرآن که نازل شد، جزء اولین کارهایی که صورت گرفت این بود که گفتند باید یک علمی برای دستور زبان عربی به وجود بیاوریم، برای اینکه این کتاب آسمانی ما به زبان عربی است و مردمی که میخواهند این کتاب را تلاوت کنند باید قاعدهی زبان عربی را بدانند. در همان قرن اول اسلامی علم دستور زبان عرب درست شد، علم لغت تأسیس شد و چه کتابهای نفیس در لغت نوشته شد. علم معانی و بیان و بدیع ابتکار و اختراع شد. همه برای این بود که بشر میخواست کتاب آسمانی خود را در آغوش بگیرد و نگهداری نماید. مخصوصا این نکته جالب است که اکثریت کوشندگان و فداکاران در راه احیای زبان قرآن از مردم غیر عرب بودند. اینهاست که نمونهی رشد و بلوغ بشریت در دورهی ختمیهی اسلامیه و نشانهی ختم نبوت است. برای هیچ شریعت و هیچ کتاب آسمانی چنین اقداماتی از طرف بشر صورت نگرفته است. از همان قرن اول علم تفسیر به وجود آمد، از همان قرن اول علم حدیث به وجود آمد. پیغمبر مردم را تشویق کرد: نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها خدا خرم کند آن آدمی را که آنچه را که از من میشنود ضبط کند و بلغها من لم یسمعها برساند آن را به کسانی که نشنیدهاند. (پیغمبر اکرم دستور داد: اکتبوا عنی هر چه که از من
میشنوید بنویسید.) رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه إلی من هو افقه منه(1) فرمود آنچه که از من میشنوید ضبط کنید و به طبقهی بعد منتقل کنید. ای بسا آن کسی که از من میشنود، معنی سخن مرا آن جور که باید، درک نمیکند، بعد تحویل میدهد به کسانی که آنها معنی سخن مرا درک میکنند. ای بسا کسی که معنی سخن مرا میفهمد ولی بعد که نقل میکند به طبقات بعدی، چون آنها رشد یافتهتر و تکامل یافتهتر و عالمتر هستند، از این که نقل کرده بهتر درک میکنند. و همین کار را کردند، و این خود نمونهای بود از رشد بشریت.
حتی علوم را شما اگر در نظر بگیرید همین طور است؛ یعنی بشریت در دورهی ختمیه تنها از نظر دین رشد و بلوغ خود را ثابت نکرد، از نظر علم و فلسفه نیز ثابت کرد. علم و فلسفه که در دنیا باقی و محفوظ ماند از زمان اسلام باقی ماند. امروز یک تقسیمی میکنند و میگویند دورهی تاریخ و دورهی ماقبل تاریخ. مقصودشان از دورهی ماقبل تاریخ ادواری است که در آن ادوار هیچ یادگاری از بشر وجود ندارد، خطی، سنگ نوشتهای، چیزی. ولی اگر مقصود ما از دورهی تاریخی آن دورهای باشد که بشر تاریخ خودش را متسلسل حفظ کرده است، از زمان اسلام است فقط و فقط. حتی آثار یونانیان و آثار هندیان را هم هر اندازه که موجود بود مسلمین حفظ و نگهداری کردند. آثار ایرانیان را هم هرچه که تا آن زمان باقی مانده بود مسلمین نگهداری کردند. قبل از دورهی اسلام، فاتحین جهان مواریث گذشته را محو و نابود میکردند ولی مسلمین حفظ کردند. کشیشهای مسیحی چندی شهرت داده بودند که مسلمانان کتابخانهی اسکندریه را سوختند، و حتی خود مسلمین نسنجیده این سخن را در کتابهای خود بازگو میکردند. خوشبختانه محققین امروز ثابت کردهاند که مطلب از ریشه دروغ است، این خود مسیحیها بودند که قبلا آتش
زده بودند.
اسلام دورهی قبل از خودش را به نام دورهی جاهلیت میخواند. این جاهلیت قبل از اسلام از نظر قرآن منحصر به عرب نیست بلکه جاهلیت غیر عرب هم جاهلیت است. نقطهی مقابل جاهلیت، علم است. وحی قرآنی که شروع میشود به این صورت شروع میشود:
اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان ما لم یعلم(2)
یعنی وحی اسلامی و وحی ختمیه از قرائت که به معنی خواندن متون است (هر خواندنی را قرائت نمیگویند، فقط خواندن متن را قرائت میگویند) و علم و نوشتن و قلم شروع میشود. این خودش میرساند که دورهی قرآن دورهی خواندن و نوشتن و علم و عقل است. یعنی دیگر دورهی نبوت، دورهی اینکه بشر تبلیغ شرایع سابقه را به وسیلهی یک عده مردمی که موحی الیهم وملهم هستند انجام دهد و باید به آنها الهام بشود که دین چیست تا بیایند و تبلیغ کنند، دیگر این دوره گذشت، علما جانشین انبیا میشوند، دانش جانشین نبوت تبلیغی میشود، تصریح میکنم: دانش جانشین نبوت تبلیغی میشود، یعنی کاری که آن سلسله از انبیا که فقط مبلغ شرایع دیگر و دعوت کنندهی به شرایع دیگر بودند انجام میدادند، آن کار را امروز دانش میکند، علم و علما میکنند. چون آن دورهها، دورهی جهالت و ظلمت بود احتیاج به آن جور نبوتها بود. در دورهی نوشتن و خواندن و علم و شاگردی و مدرسی و استادی و تدوین علوم، دیگر احتیاجی به این نبوتهای تبلیغی و نبوتهای دعوتی نیست.
1) اصول کافی، ج 1/ ص 403.
2) علق/ 1 تا 5.