ممکن است این جا یک سؤال دیگری بکنید، و آن اینکه آیا بعد از زمان حضرت رسول اساسا بکلی باب الهام مسدود شد یا باب نبوت مسدود شد؟ پاسخ اینست که باب نبوت یعنی باب پیامبری مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نشد. ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت برسد به مقامی که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رخ میدهد و حقایقی که از طریق علم الهامی به او ارائه داده میشود، ولی او مأمور به دعوت مردم نیست. حضرت امیر در نهج البلاغه میفرماید: ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة. و بعد میفرماید: و ما برح لله عزت آلاؤه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم(1) یعنی «همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف میزند. حضرت زهرا این جور بود با آن که پیامبر هم نبود. حضرت مریم به نص قرآن مجید این جور بود ولی پیامبر نبود. حضرت امیر در وصف ائمه میفرماید:
هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون(2)
خلاصهی مطلب، یک وقت هست ما میخواهیم بگوییم که پس از حضرت رسول هیچ بشری از لحاظ صعود و قوس صعودی و به اصطلاح سیر الی الحق، نمیرسد به آنجا که یک نوع الهامات به او بشود. نه، چرا نشود؟! و
یک وقت میخواهیم بگوییم که پس از حضرت رسول آیا کسی پیدا خواهد شد که او پیامبر بشود؟ یعنی از طریق وحی به او مأموریت بدهند به اینکه شریعتی بیاورد و یا مبلغ یک شریعت دیگر باشد؟ نه، چنین کسی نمیآید. نوع اول را در اصطلاح اخبار و احادیث گاهی «محدث» میگویند. «محدث» یعنی کسی که یک حالت و یک معنویتی دارد که در ضمیرش یک القائاتی به او میشود. امام صادق میفرمود: انا لانعد الفقیه منکم فقیها حتی یکون محمدثا. فرمود: ما فقیهی از شما فقها را (به اصحاب خود میفرمود) فقیه نمیشماریم مگر آنکه محدث باشد. راوی تعجب میکند که مگر ممکن است محدث باشد؟ حضرت فرمود: بلی یکون مفهما و المفهم محدث(3) خداوند به او تفهیم میکند حقایق را و همینکه مفهم بود محدث است. امام نمیفرماید که جبرئیل ظاهر میشود و با او سخن میگوید. فرمود خداوند شرح صدری به او میدهد که مطالب را با روشن بینی بیشتری میفهمد و این چنین شخصی محدث است.
پس یک مطلب ما در این جا این بود که چرا بعد از شریعت ختمیه، نبوت به طور کلی ختم شد؟ جواب همین بود که عرض کردم: بستگی دارد به ظهور علم و دانش و به قول امروز به ظهور تمدن به حدی که بتواند ارث الهی خودش را حفظ کند، دربارهی آن تحقیق و مطالعه کند، تفسیر بنویسد. چهارده قرن است قرآن کریم پیدا شده است و در تمام این چهارده قرن همیشه بودهاند طبقاتی که کارشان مطالعه روی این کتاب مقدس بوده است. هیچ کس نمیتواند احصا بکند که مجموعا تفاسیری که راجع به قرآن مجید نوشته شده است چقدر است. خدا میداند در همین زمان خودمان و در عصر حاضر چقدر تفسیر است که مشغول نوشتن آن هستند. اینها همان کاری را میکنند که انبیای گذشته در تبلیغ شرایع دیگر میکردند.
از اینجا [پاسخ] یکی از شبهههایی که بعضی از اهل بدع کردهاند روشن میشود. یکی از حرفهای مفتی که میزنند این است که میگویند قرآن «خاتم النبیین» فرموده و نگفته «خاتم الرسل»؛ پیامبر اسلام خاتم انبیاء است نه خاتم رسل، بعد از آن پیغمبر نبی نخواهد آمد ولی رسول چطور؟ چه مانعی دارد که رسول بیاید؟
قبل از آنکه این را بگویم، حکایتی برایتان عرض میکنم. میگویند وقتی زنی پیدا شد و ادعای نبوت کرد. او را نزد خلیفهی وقت آوردند و گفتند چنانچه تو چنین ادعایی بکنی مرتد و کافر هستی. گفت مگر چه حرفی گفتهام؟ گفتند: تو ادعای نبوت میکنی؟ گفت: بلی. گفتند: مگر نمیدانی که پیغمبر فرمود: لا نبی بعدی. گفت: بله قبول دارم اما پیغمبر فرموده: لانبی بعدی ولی او که نفرموده است: لا نبیة بعدی. نبی مذکر است و پیغمبر فرموده است بعد از من پیغمبر مذکر نخواهد آمد. پیغمبر اکرم راجع به پیغمبر مؤنث چیزی نفرموده است. من نبیه هستم نه نبی. این هم ادعای یک پیغمبر مؤنث. ولی متأسفانه همه میدانند که این یک حرف مفت است زیرا در اینجا نبی اسم جنس است و خصوصیتی که مذکر یا مؤنث باشد در آن نیست. اصلا منظور این است که نبی از آن جهت که منبیء عن الله باشد نخواهد آمد.
1) نهج البلاغه، خطبهی 220.
2) نهجالبلاغه، حکمت 147.
3) رجال کشی، ج 2. بجای منکم، منهم (من الشیعة) آمده است.