کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین(1)
پس از آنکه از بحث در آیات کریمهی قرآن راجع به خاتمیت فارغ شدیم و از جنبهی عقلی و علمی وارد بحث شدیم، بحث خودمان را در دو قسمت قرار دادیم. یک قسمت راجع به اینکه چرا بعد از خاتم الانبیاء پیغمبری ولو پیغمبری که صاحب شریعت نباشد، نیامد؟ قسمت دوم بحث ما اینکه چرا شرایع به یک مرحله که رسید ختم شد و شریعت دیگری غیر از این شریعت نیامد و نخواهد آمد؟
به عبارت دیگر پیغمبران خدا به نص قرآن مجید دو دسته هستند:
پیغمبرانی که صاحب شریعت و قانون و کتاب هستند و از طرف خدا برای آنها شریعت و کتابی نازل شده است و آنها پنج نفر بیشتر نیستند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و خاتمالانبیاء صلی الله علیه و آله، و همینها هستند که قرآن مجید اینها را اولوا العزم من الرسل میخواند؛ و پیغمبرانی که یا مردم را به این شرایع و قوانین دعوت می کردهاند و یا کسانی بودهاند که قبل از نوح بودهاند، قبل از این که برای بشر شریعت و کتابی آمده باشد؛ که این چطور میشود، بعد برای شما توضیح میدهم.
به هر حال پس چون پیغمبران بعضی صاحب شریعت هستند و بعضی نیستند، این بحث ما در دو قسمت قرار میگیرد، یکی اینکه درست است که پیغمبر ما صاحب شریعت است، ولی چرا همان طور که هزارها پیغمبر بعد از نوح و هزاران بعد از ابراهیم و هزاران پس از موسی و صدها پس از عیسی آمدند و همه، مردم را به این شرایع دعوت میکردند، پس از خاتم الانبیاء پیغمبرانی که وظیفهی آنها دعوت به این شریعت باشد و در واقع مروج این شریعت باشند، آمر به معروف و ناهی از منکر این شریعت باشند، نیامدند؟ راجع به این قسمت من در هفتهی گذشته بحث کردم و نمیخواهم آن را تکرار کنم ولی چون بعد از ختم آن جلسه بعضی از رفقا یک سؤال بسیار بجایی کردند، لذا من باید به آن سؤال جواب بدهم.
آن که ما گفتیم این بود که آن پیغمبرانی که میآمدند کارشان دعوت و تبلیغ به این شرایع بود و در آن اعصار و ازمنه وسیلهای برای تبلیغ و ترویج شرایع جز اینکه پیغمبرانی از طریق وحی ملهم بشوند نبوده است. چرا؟ هنوز دوره، دورهی کودکی بشر بوده است، دورهی علم و کتاب و علمائی که از راه علم وظیفهی ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة(2) را انجام بدهند، امر به معروف و نهی از منکر بکنند و دین را به این وسیله حافظ باشند، خلفای
پیغمبران باشند نبوده است و نمی توانسته است در آن اعصار باشد. این وظیفه را پیغمبران نه از طریق علم و درس خواندن بلکه از طریق وحی انجام میدادهاند، و عرض کردیم که حیوان به طور کلی و از آن جمله انسان هرچه که ناقصتر است راه هدایتش بیشتر به الهامات بستگی دارد و هرچه کاملتر میشود بستگی بیشتر به فکر پیدا میکند.
1) بقره/ 213.
2) نحل/ 125.