جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه‏ی نسخ شرایع با ادوار تمدن

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حال برویم سراغ قسمت دوم که قسمت مهم است و آن این است که چرا شرایع و قوانین الهی یکمرتبه پایان پذیرفت و دیگر پس از این قانون، قانونی در جهان نیست، حلال محمد حلال الی یوم القیمة و حرام محمد حرام‏ الی یوم القیمة(1)، این دیگر چرا؟ و چنانچه از اینها بپرسیم که‏ مگر شما انتظار غیر از این دارید می‏گویند: بلی، این شرایع گذشته که‏ عوض و منسوخ شد، آیا علتی غیر از این در کار بود که علم و تمدن بشر عوض شد؟ چون علم و تمدن بشر عوض شد قانون بشر هم عوض شد. علم و تمدن‏ همان گونه که قبل از خاتم الانبیاء عوض شد و بشر را عوض کرد بعد از خاتم‏ الانبیاء هم متوقف نشده است بلکه دائما عوض می‏شود و بشر نیز به دنبال‏ آن عوض می‏شود، پس احتیاج به قانون و شریعت دیگری دارد.

این مسأله‏ احتیاج به شکافتن دارد. اولا یک مطلب را به طور خیلی اجمال عرض کنم و آن اینست که: خیال نکنید که شرایع پیشین با شریعت ختمیه اختلافاتشان به‏ اصطلاح اختلاف تباینی است و از نوع تضاد است مانند دو رژیم متضاد از قبیل سرمایه داری و اشتراکی، خیر چنین نیست. اختلافات فرعی است. یعنی چه؟ یعنی روح هر دو قانون یک چیز است و آن همان است که در شریعت ختمیه بیان شده است. فروع و جزئیات همان چیزی که در شریعت‏ ختمیه است در زمانهای مختلف فرق می‏کند؛ در زمانهای قبل از شریعت‏ ختمیه هم فرق می‏کرده است، در زمان بعد هم فرق می‏کند. در زمان قبل این کار را انبیاء انجام می‏دادند و در زمان بعد باید علماء از راه اجتهاد انجام‏ بدهند. همه‏ی شریعتها یکی بیشتر نیست. این را بعد بیشتر توضیح خواهم داد.

ولی اجمالا بدانید که اختلافات شرایع اختلافات تباینی نیست، یعنی مثل‏ دو رژیم مختلف نیست، مثلا رژیم سرمایه داری و سوسیالیستی که یکی ضد دیگری است، و حداکثر اختلاف از قبیل کلاس پایین‏تر با کلاس بالاتر است. مطلب را از پایه شروع می‏کنیم و می‏گوئیم که این حرف از اصل اشتباه است‏ که بگوییم علت اینکه شرایع عوض شده این است که علم و تمدن بشر عوض‏ شده است، یعنی خدا برای بشر جاهل یک قانون داشته و برای بشر عالم قانونی‏ دیگر، برای غیر متمدن یک قانون دارد و برای متمدن قانون دیگر. این جور نیست؛ حساب این نیست بلکه حساب دیگری است.

اولا بسیاری از چیزهاست که تغییرپذیر نیست، چطور؟ شما ببینید پیغمبران آمده‏اند برای چه؟ چه جای خالی را آمده‏اند پر بکنند؟ آنوقت‏ می‏بینید که آن چیزها تغییرپذیر نیست. یکی از کارهایی که پیغمبران برای‏ آن آمده‏اند دعوت به خداست، یعنی رابطه میان بنده و خدا بر قرار نمودن، بدین معنی که از یک طرف بنده را عارف به حق کردن و از سوی‏ دیگر عابد حق نمودن. من از شما می‏پرسم: آیا عرفان خدا و همچنین پرستش‏ خدا و تقرب به او، چیزهایی است که فرمول آن در زمانهای مختلف فرق می‏کند؟ مثلا

علوم فیزیک و شیمی که پیشرفت رژیم عرفان به خدا عوض می‏شود؟ پیغمبران آمده‏اند یکی برای این که خود بشر را به خودش بشناسانند که غیر از انبیا قادر به این کار نبودند. چگونه او را به خودش بشناسانند؟ به‏ این طریق که به او بگویند ای بشر! تو یک موجود زایل و فانی معدوم شدنی‏ نیستی، زندگی تو در این دنیا مرحله‏ای از حیات تو است و حیات ابدی تو در جهان دیگر است. من‏ از شما می‏پرسم که آیا این موضوعی است که در ادوار مختلف تمدن بشر فرق‏ بکند؟ خیر.

بر اساس معرفة النفس دستور تهذیب اخلاق به بشر می‏دهند. آیا دستورهای‏ مربوط به تهذیب اخلاق در زمان های مختلف فرق می‏کند؟ همه‏ی انبیاء آمده‏اند برای اینکه خودپرستی و خودخواهی را ام الامراض نفسانی معرفی بکنند و بر اساس این با خودپرستی و خودخواهی مبارزه کنند و بر اساس وحدانیت خدا و خداپرستی، افراد بشر را با یکدیگر مهربان کنند. البته ممکن است گفته‏ شود که اخلاق نسبی است. ولی این سخن درست نیست، اخلاق نسبی نیست و ما بحث آن را در آینده خواهیم کرد. در زمان ابراهیم نفس انسان همین‏ خصوصیت را داشت و همین تهذیب را احتیاج داشت، در زمان خاتم الانبیاء هم همین جور، در زمان ما هم همین طور.

یکی دیگر از کارهایی که انبیاء می‏کردند این بود که روابط بشر با بشر را تعدیل می‏کردند: لیقوم الناس بالقسط(2) . همین جاست که اغلب‏ می‏گویند تغییر می‏کند.


1) اصول کافی، ج 2/ ص17.

2) حدید/ 25.